71


 از اول نظرم این  بود که وقتی نوبت سازمانمون شد و اکیپ واکسیناسیون اومدن محل کارمون من هم مثل بقیه واکسنم رو اونجا  بزنم

اما

به دلایلی  از جمله رسیدن کرونا به اتاق بغلیمون توی سازمان والبته  دستور مستقیم  خانوم خونه  مجبور شدم  داوطلبانه  !!! تصمیم   به زدن واکسن بگیرم

با دلی فرخنده و بی خیال رفتم برای واکسن زدن

اما زهی خیال باطل !!!

خیر نداشتم که سر واکسن زدن بکش بکشیه اون سرش ناپیدا !!!

تقزیبا همه مراکز تزریق واکسن شهر ما و حتی شهرستانی اطراف و حتی مراکز بهداشت روستاهایی که تا حالا حتی اسمشون رو هم نشنیده بودم پر بودند و متقاضی جدید نمی پذیرفتند و  حتی شنیدم صفهایی تا 600 نفر هم  در بعضی مراکز  اصلی شهرمون   تشکیل شده  !!!

 

ادامه مطلب ...

70

چرا زندگی اینطوریه؟

وقتی که دندون داری نون نداری

وقتی نون داری دیگه  دندون نداری !!!


قبلا که  وضعیت زرد بود هفته ای دو روز باشگاهم رو میرفتم و ورزش مود علاقه ام

رو انجام میدادم . میدونین که ورزش هم یکی از معتاد کننده هاست که با کمکش

میشه مشکلات زندگی رو برای ساعاتی کاملا فراموش کرد

اما

در ازاش ساعات کاریم زیاد بود و خسته و کوفته می رسیدم خونه و دیگه جون نداشتم

بکاری برسم

اما حالا

به لطف وجود ناخواسته وضعیت قرمز در شهرمون  ، تمام باشگاه های ورزشی و ... تعطیل

شدند و رسما خونه نشین شدیم . در  ازاش نه تنها ساعت کار ما رویایی شده  بلکه

دورکاری اجباری هم نصیبمون شده  .

 

ادامه مطلب ...

69

هوا خنک شد

خنک که چه عرض کنم  یه دفعه پاییز شد

دیگه بارون،  بارون بهاری نیست که بباره و قطع شه

چند روزه که همینطور داره می باره و امروز صبح بعد دوروز انتظار برای

صاف شدن هوا برای دوچرخه سواری  صبحگاهی

امروز که از خواب پا شدم دیدم ساعت ششه

وبالاخره  بارون بند اومده

 

ادامه مطلب ...

68

 

           خوزستان 

و عیوننا الیک تنظر کل یوم  ...


چنان قحط سالی شد اندر دمشق---که یاران فراموش کردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل---که لب تر نکردند زرع و نخیل

بخوشید سرچشمه‌های قدیم---نماند آب، جز آب چشم یتیم

نبودی به جز آه بیوه زنی---اگر برشدی دودی از روزنی

 

ادامه مطلب ...

67

یکی از بستگان نزدیک پیام فرستاده امروز روز تولدمه  تبریک و ... یادت نره

هر چه فکر کردم این بابا که تولدش توی زمستون بود چطور شده که تولدش حالا

توی تابستونه؟

یه چند ساعتی گذشت 

و

یکدفعه به یادم افتاد که این جناب روز تولدش در زمستان مصادف بوده

با عید قربان !!!

 

ادامه مطلب ...

66

چند روز گذشته هوای اینجا  مثل بعضی استانها  تابستونی نبود

بهار خانوم دوست داشتنی دوباره برگشته بود !!!

با همون بارشهای   متناوب  و گاهی سیل آسا

ثمره اش خنکی هوا و خاموش شدن کولر ها و  عدم  قطع برق بود

هفته خوب و خنکی داشتیم که مثل همه چیزهای دیگر طبیعت برای بعضی خوب بود

و متاسفانه برای بعضی ها بد

چرا بد ؟

 

ادامه مطلب ...

65

عبارت "کاسبان  تحریم"  رو شنیدین؟

کسانی هستند که تحریم ها براشون نون دونی شده و دارند برای نوه هاشون هم پول

ذخیره می کنند و درد و گرفتاری مردم برای اونها درآمد  ریالی و دلاری به همراه داره


چند روز پیش سازمان ما اعلام کرد در هماهنگی با استانداری ساعت کار ما

در مرداد ماه

از  7 صبح تا     13.15  با تعطیلی پنج شنبه تعیین شده

بعلاوه هر هفته دو روز دور کاری در شرایط قرمز و یک روز دور کاری در شرایط نارنجی

( البته بنویسید دور کاری و بخوانید مرخصی با حقوق   )

حالا من چکار کنم با این همه خوشی

 

ادامه مطلب ...

64

...   ادامه از 63 

خوندن کتاب  ما رو در دنیایی قرار میده که با دنیایی که در اون

زندگی میکنیم متفاوته

اینجا ممکنه اون قدر که میخوایم پول نداشته باشیم ، پدر و مادر و اطرافیانمون

اون طوری نباشند که ما دوست داریم  و ...

اما

با غرق شدن در دنیایی که نویسنده ها برای ما خلق کردند این

امکان رو داریم که با قهرمانهاشون  همذات پنداری کنیم

و

زندگی هایی رو تجربه کنیم که هیچوقت نداشتیم و یا نخواهیم داشت

جای تعجب نیست که دوران نوجوانی دورانیه که اگرشرایط زندگیمون

اجازه بده آدم تبدیل به کرم کتاب میشه

 

ادامه مطلب ...

63

زندگی  هیچ کس اون طور پیش نمی ره که اون بتونه به تموم  چیزهایی  که دوست داره

برسه یا تجربه اشون کنه

از زمان کودکی یادمون هست که چه چه چیزها می خواستیم و کدوم هاش نصیبمون شد

من توپ فوتبال چمنی  ، لانس ماهیگیری، تفنگ بادی و دوچرخه کورسی دوست داشتم

که از اونها فقط به تفنگ بادی نرسیدم

اما همون هایی رو هم که گرفتم  خواسته ام رو برآورده نکردند  و اصلا با انتظارم تطبیق نداشتد

توپ فوتبال چمنی برای امثال منی که فقط با  توپ پلاستیکی بازی می کردیم  مثل یه

هندونه بزرگ و سنگین بود و روی آسفالت  خیابون  با یه شوت انقدر قل میخورد که باید

می رفتی از محله  بالا  ورش میداشتی !!! -زمین چمن یا خاکی  مون کجا بود آخه _

لانس ماهیگیری که بعد گریه وزاری و صد جور منت و خواهش با جمع کردن پولهای عیدی

خریدم یه خرید اشتباه بود .اوم موقع نمیدونستم باید از نوع جمع شونده و با طول

حداقل 6 متر بخرم تا در  همه شرایط  قابل استفاده باشه .

گول بسته بندی و قطعات  رنگین و زرق و برق دار اما بی فایده روخوردم

- مثل ماهی مصنوعی برای صید اردک ماهی !!!! -

و یه لانس دو تکه سه متری خریدم  که هر بار موقع حمل و نقل و استفاده  آیینه دق بود

چون کنار رودخونه لانس های بلند تا شو  شش متری رو میدیدم که چه راحت

حمل و استفاده می شن

دوچرخه کورسی هم همین طور شد

  

ادامه مطلب ...

62

در این ایام یکی از دلخوشی های من دوچرخه سواری قبل از رفتن سر کار بود

با ویزگیهایی از این دست :


1- خلوتی خیابون و خنکی هوا   حدودهای پنج و نیم  صبح

شهر مثل روزهای تعطیل به نظر می آد . وقتی رکاب میزنی این حس بهت دست میده

که همه خیابون مال خودته و مجبور نیستی با تاکسی و مینی بوس و مسافرکش هایی

که مثل ... همه جا هستند خیابون رو تقسیم کنی . یه حسی  شبیه بودن در یک کوهستان

خلوت  به آدم دست می ده که خوشاینده به خصوص اینکه اینو میدونی قراره

یک ساعت بعد  این خیابون خلوت  به بازار شام تبدیل میشه

اصلا بذارین اینطوری توصیفش کنم همون حسی رو داره که میوه فروش به شما اجازه بده برین

ته پستوی مغازه اش و میوه ای رو که می خواین -با همون قیمت میوه های جلو - دست چین

کنید و بردارین 

 

ادامه مطلب ...

61

مهمترین سوالی که این روزها فکر منو به خودش مشغول کرده اینه که

 برای خودم در زندگی چکار کردم ؟

جوابش خیلی سخته

چون لازمه اول حسابم با خودم تسویه بشه و بدور از خودسانسوری  و فشار اجتماع

ببینم که واقعا که این  دنیا  رو از دیدگاه خودم - و نه  جهانبینی های متداول -  چطور میبینم

و بر اساس اون دید ، دنبال چه چیزی در زندگی باید  باشم یا می بودم

و آیا موفق بودم یا هستم یا نه

 

ادامه مطلب ...

60

بند باز   -پنجمین وبلاگ از وبلاگهایی که میخونم -   نظری

برای من گذاشت که  وقتی براش جواب نوشتم

فکر کردم ممکنه سوال اون سوال یه عده دیگر هم باشه

و چون خودم یه مدتی  با این مساله

- که در ادامه مطلب خواهید خوند -

درگیر بودم  گفتم که جوابم به بندباز رو به یک

  پست  تبدیلش کنم شاید برای کس دیگری هم جالب باشه

با اجازه از بند باز گرامی

و رعایت حق کپی رایت


--------------------------------------------------------------------------------------------

بند باز :

سلام
این روزها تعداد سگ های ولگرد واقعا خیلی زیاد شده. این هم بخشی از لطف بی توجه انسان ها و غذارسانی های بی مورد به سگ های ولگرد هست. کاری که واقعا اشتباهه! نه از این بابت که گربه می کشند، متاسفانه در حوالی ما یک جوان بیچاره ی هنرمند را که بخاطر اذیت نشدن همسایه ها، سازش رو می برده در حومه شهر می نواخته، مورد حمله قرار دادند و کشتند... من نمی دونم این شرایط رو چرا هیچ ارگانی به عهده نمی گیره و درست برای مردم روشن نمی کنه که دارند چه بلایی سر محیط شهری و محیط زیست حیوانی می آرند؟! اون بچه گربه ها رسما از دست رفته حساب می شن چون من گربه داشتم و می دونم وقتی کوچیکند و بی مادر به سادگی توسط گربه های دیگه شکار می شن

----------------------------------------------------------------------------------------------

مونپارناس :

من میدونم کدوم ارگان مسووله !!!
اسمش هست " سازمان مدیریت بازیافت " و جزیی از شهرداری هر شهره

من به دلیل دوچرحه سواری در صبح خیلی زود حتی قبل از روشن شدت هوا با این سگ های ولگرد مساله پیدا کردم و چند بار به طرف من حمله کردند که توقف کامل کردم  و بی حرکت موندم 

با توقف من بی خیال شدند و رفتند

با  سازمان مدیریت بازیافت    تماس گرفتم

 

ادامه مطلب ...

59

امروز حدود ساعت شش صبح سر و صدای پارس شدید و وحشتناک چند تا سگ  در کوچه

خواب رو از سر ما پروند . در این سالها که اینجاییم این شدت سر و صدا سابقه نداشته

مدتیه سه تا سگ اطراف  یکی از  مغازه های  قصابی محلمون ولو هستند

بیشتر اوقات مثل یه جنازه کف پیاده رو  دراز شدند  و اصلا با عبور کسی حتی سرشون

رو از زمین بلند نمیکنند

اما

ظاهرا شبها فعالیتشون شروع میشه چون چند وقت پیش که  شب دیر وقت از

سالن ورزش برمیگشتم خونه دیدم  قبراق و سرحال مشقول پرسه زدنند


چند دقیقه بعد ازاین سر و صدا  که طبق روال این روزهام سوار بر دوچرخه وارد کوچه شدم

دیدم در محل اتصال کوچه به خیابون چیزی روی زمین افتاده

رفتم جلو

 

ادامه مطلب ...

58

"اوزون برون "  کلمه ای ترکی هست که از دو قسمت "اوزون" به معنی دراز

و

" برون" به معنی دماغ تشکیل شده

یعنی

اگه یه ترک زبان  بخواد تعجبش رو برای بغل دستیش بابت قد بلند کسی بیان کنه میگه :

" ددم وای !!! بو چخ اوزون دی هاااااااا.... "

اون  " هاااا..."  کش دار انتهایی هم نکته کلیدی این جمله هست

چون فقط اون قسمت از دیار ترک زبانان که تافته جدا بافته هستند اهل کشیدن

انتهای کلمات مثل آدامس بادکنکی هستند .

و با این طرز بیان گوینده به بغل دستیش این نکته رو هم بطور ضمنی حالی میکنه که

" بابا بشین سر جات اونی که میگن با کلاس منم  "


الغرض "اوزون برون" اسم عامیانه یکی از انواع ماهیان غضروفی دریای خزره

این ماهیان غضروفی همین طور که از اسمشون بر میآد ستون فقراتشون استخونی

نیست بلکه از یک نوع غضروف   ساخته شده .

اهمیت ماهیان غضروفی در اینه که مهمترین محصول دریای خزر یعنی خاویار رو

 با پاره کردن شکم ماهی ماده و بیرون آوردن تخمهای لقاح نیافته اون و اضافه کردن

نمک و .. بدست میآرند و همین طور که میدونید ارزش صادراتی و در نتیجه قیمت

بالایی داره .


خاویار بطور سنتی غذای مردم شمال نیست چون اولا صید این ماهیهایی غضروفی

انحصارا توسط شیلات صورت میگیره و ثانیا عموما صادر میشه

به عنوان مثال من که تمام عمرم رو اینجا بودم هنوز لب به خاویار نزده ام .

 

ادامه مطلب ...

57

هوا گرمه و من حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم

سرگردون و بی حوصله شدم

 این هوا ممکنه برای خیلی ها قابل تحمل باشه

ولی من گرماییم و سریع خیس عرق میشم

جالبه که باد خنکی میاد ولی آدم شر شر عرق میکنه

دوره آخر الزمان شده انگار !!!

  از بس عرق کردم

و ناچار شدم سر تا پا  لباس عوض کنم خسته شدم

ای کاش میشد با یه دست لباس   چند روز رو سر کنی

ولی

زندگی شهریه و رعایت حال دیگران الزامی


دروغ چرا هنوز یه کم حوصله برام مونده تا  ادامه   سریال کمدی کره ای  " نواقص عشق"      

رو که دانلود کردم ببینم

از این تابستون و چهار ماه مزخرفش بیزارم

ادامه مطلب ...

56

عجیب ولی واقعی

زندانی به کدامین جرم؟








55 --- اخطار : این یادداشت حاوی کلمات و تصویری مشمئز کننده است لطفا زمان غذا خوردن یا کمی بعد از آن این مطلب را نخوانید






















امروز طبق روال همیشگی در حال قدم زدن به سمت محل کار بودم

هوا عالی بود خنک و دلچسب و تمیز در اواسط مسیر بودم که چیزی روی زمین توجهم رو جلب کرد وقتی نزدیک شدم این رو دیدم



حساب کنید قراره من یک ربع دیگه در محل کار صبحونه بخورم

با لعن و نفرین –واقعی تر بگم با فحش ... و ... به باعث و بانیش – راهم رو ادامه دادم

اما

دیدم که ظاهرا سگ عامل این وضع خیلی در محل نگهداریش تحت فشار بوده که پنجاه متر بالاتر دوباره همین کار رو با همین حجم تکرار کرده

آقا یا خانومی که سگ رو بیرون میآری

مردم چه گناهی کردند که باید تاوان علاقه شما به حیوانتی از این دست رو بدند؟

شمایی که وقتی چشم آدم به شما میخوره ظاهرتون رو انقدر بهش رسیدین که هر کسی فکر میکنه چقدر آدم دقیق و حساسی هستین

شماها که اگر پای حرفتون کسی بشینه فکر میکنه از شما با فرهنگ تر کسی نیست و شما فرهنگ مجسم هستید

  به چه حقی و با کدوم مرام و مسلک به خودتون اجازه میدید فضای رفت و آمد مردم رو مهمان کثافتکاری سگتون کنید ؟

حتی کشورهایی که مهد نگهداری سگ هستند ودر صد قابل توجهی از مردمشون  با سگ زندگی میکنند  هم اجازه کارهایی از این نوع رو به هیچ کس نمیدند صاحب حیوان  موظفه فضولات اونها رواز معابر عمومی  جمع آوری کنه نه اینکه مثل بعضی از شما ها  حتی به خودش زحمت نده لااقل حیونش رو دو متر اون ورتر توی چمن ها ببره که لااقل این کار رو در وسط مسیر عبور و مرورمردم نکنه

اگر چه من به ناچار مودبانه مینویسم  "  شرمتان باد"  ولی شما بخونید  ... و ....  

 واقعا امیدوارم سگی که اینطور محل عبور و مرور مردم رو به گند میکشه ... بگیره و اتاقهای خونه صاحبش رو به فضولاتش مزین کنه .شاید اون موقع کمی مکافات این کارکثیفتون  پس داده بشه

شرمتون باد

و

.... و ....


پ.ن 1 :

یکی از فواید زندگی تحت قانون و حکومت صیانت از حقوق شهروندیه

هر چه حکومت قوی ترباشه  صیانت از حقوق مدنی  شهروندان هم بهتر انجام میشه و بالعکس

متاسفانه در برهه ای از تاریخ این کشور زندگی میکنیم که ....

در نتیجه  شاهد شیوع و تکرار انواع بزه کاری هایی هستیم که در وهله اول تضییع کننده حق مردمه مثل وقتی که :

- شخص با صدای بلند و در ملا عام فحشهای ناموسی و جن سی میده وهیچ توجهی به حضور  زنان و کودکان اطرافش نداره و توسط پلیسی که نیست بازداشت نمیشه

- مثل موتور سواری که مثل آب خوردن از چراغ قرمز رد میشه وتوسط  پلیسی که نیست بازداشت نمیشه

-مثل کلاهبرداری که در فضای مجازی در سایتهایی مثل دیوار تورش رو پهن میکنه تا بدبختی رو شکار کنه . حضورش به پلیس ف / ت /  ا  گزارش داده میشه اما شنیده میشه که رصد فضای مجازی برای پاک سازی از وجود کلاه برداران و شیادان وظیفه اش نیست و فقط بعد از شکایت شخص در سامانه مخصوص و دستور مقام قضایی وارد عمل میشه – خسته نباشید دلاوران ف/  ت/  ا -

- ...

ووو ....

اگرچه بعضی متفکرین لزوم وجود حکومت برای اداره یک جامعه متمدن رو نفی کردن یا اثرش رو ناچیز دونستند ولی در جایی که ما زندگی میکنیم همه اینو میدونیم و با تک تک سلولهامون حس کردیم  که اینجا فقط یک قانون معتبره

" تا نباشد چوب تر فرمان نبرند گاو وخر "   

به امید روزی که چوب تر قانون در اینجا هم مخفیگاهش درآد و کاری رو که برای هدایت گاوان و خران این جامعه لازمه انجام بده

پ.ن 2:

بذارین حسن ختام این یادداشت  دیدن این موجود زیبا باشه

"درختچه ای به گل نشسته"

که حتی اسمش رو هم بلد نیستم

سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1400

 ساعت 08:05

یک معبر عمومی 



پ.ن 3:

شکوه خانوم یاداوری کرده که این درختچه به احتمال قوی " یاس هلندی" هست

سرچی هم که من روی "یاس هلندی "کردم مبه همین درختچه منجر شد 

مرسی شکوه


لطفا برای بهتر دیده شدن  عکس

1- کلیک راست روی عکس

2- انتخاب گزینه   open image in new tab

54

چند روز پیش وقتی که داشتم به سمت محل کارم قدم میزدم خانومی  میانسال

از عرض خیابون  در حالی که پیاده بود و دوچرخه ای رو با خودش داشت رد شد و

اومد اون طرف خیابون  که من داشتم عبور می کردم

قبلا هم  دیدم نو آموزها به خصوص خانومهای نوآموز  برای عبور از خیابون ترجیح

میدند برای امنیت بیشتر  از دوچرخه پیاده شن و عرض خیابون رو سواری نکنند

چیزی که توجه منو به این خانوم جلب کرد زاویه زیاد  زانو در اون پایی بود

که پدال رو تا آخر فشرده بود .

وقتی ارتفاع زین کمتر از استاندارد  باشه یعنی همون حالتی که

نو آموزها باهاش احساس امنیت بیشتری میکنن زاویه  بین ساق و ران در اون پایی

که پدال رو تا آخر فشرده بیشتر از حد معمول میشه  .

  این وضعیت اشتباهه و باعث آسیببه  مفصل زانو میشه


مشکل دیگری که توی همون لحظه توجهم رو جلب کرد این بود که وقتی سوار دوچرخه شد

 سرعت گرفتن دوچرخه از سکون خیلی کند بود اگرچه داشت با فشار پا میزد

. به گمانم برعکس اشتباه متداول که نوآموزها  نسبت دنده های جلو و عقب و خیلی

سبک ست میکنند - یعنی حالت مناسب سربالایی- و از این حالت لذت میبرند

این خانوم در حالت سرعتی ست کرده بود که علامتش اینه که شروع به حرکت با

این تنظیم دنده  بسیار سخته و نیروی خیلی زیادی برای شروع حرکت باید اعمال کنی

و  احتمال آسیب به   تاندون ها و مفاصل رو هم بالا میبره

بهترین حالت تنظیم دنده ها  حالتی که در جلو  زنجیر روی  دنده دوم  از سه دنده جلو

و

در عقب زنجیر  روی دنده دوم یا سوم  در مجموعه دنده های عقب باشه

(با شمارش  از طرف کوچکترین دنده)

خلاصه

دلم  در جا به حال این خانوم نه تنها سوخت بلکه  خاکستر شد چون حس کردم کسی رو

نداره که اشتباهاتش رو بهش بگه تا از یک دوچرخه سواری سالم و لذت بخش

بهره مند بشه

دلم میخواست صداش میکردم و این نکات رو بهش میگفتم

اما

مدتهاست که  با خودم عهد کردم

که

هرگز به کسی که از من کمک نخواسته کمک نکنم

خیلی پیش اومده که شخصی خواسته صواب کنه ولی کباب شده

در نتیجه با قلبی اندوهگین گذاشتم بره با این امید که شاید بعد ها شخصی

که شجاعتش بیشتر از منه اونو به اشکال کارش آگاه کنه

امیدوارم اون شخص دکتری نباشه که برای ناراحتی زانوش پیشش رفته


پ.ن 1 :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است که درافسون گل سرخ شناور باشیم



پ.ن 2 :

مکان عکس روستای داخل از توابع لاهیجان

اردیبهشت 1400




53

باورها و اعتقادات یه نفر مثل موهای سرشه

بیشتر ماها کچل یا کم مو بدنیا میآیم و بعدا موهامون رشد میکنه

در ابتدای تولد  هم ما اعتقاد و باوری نداریم . زندگی در هر محیطی

باور ها و اعتقاداتی رو در اختیار ما میذاره که ناخواسته بعضی هاشون رو

مثل اسفنج با شدت های مختلف بسته به ماهیتمون جذب میکنیم و اینی میشیم

که هستیم

بعضی از این باورها مخربند و برای بقیه باعث درد و رنج میشند مثل

تحقیر ملیتهای دیگه یا خود بزرگ بینی یا "هر که با من نیست پس مخالف منه "

و بعضی هاشون هم  مدرنن و مد روز و با کلاس

مثل " من دیگران رو قضاوت نمیکنم" یا معادلش "من با کفش های تو راه نمیروم "

در هر صورت این باور ها و اعتقادات هر شخصیه که

شخص رودر زندگی هدایت میکنه

بعضی از این عقاید با کسی شوخی ندارند و مرگ رو حق پیروان عقاید  

مخالف می دونند  بعضی های دیگه هم اینجوریند که

" من کاریت ندارم پس تو هم کارم نداشته باش "

فکر کردین  تا حالا چقدر انسان به جرم داشتن یه  عقیده مورد آزار

قرار گرفتند یا کشته شدند ؟

نه به خاطر اینکه کاری در حق کسی کردند بلکه به خاطر اینکه به چیزی معتقد بودند

و در ذهنشون تصوراتی داشتند که ضرری به حال کسی –مگر احتمالا خودشون - نداشت 


راه نزدیک نریم که خطریه ولی راه دور بریم همین جنگهای معروف صلیبی که

بین طرفداران دو عقیده انسان های زیادی رو به کشتن داد یا همون مثال قدیمی

محاکمات تفتیش عقاید اروپای قرون وسطی که آدمها روصرفا به دلیل باور داشتن

یا نداشتن به چیزهای انتزاعی  با شکنجه های باور نکردنی و وحشیانه میکشتند



اعتقادات و باورها دائما مشقول قربانی کردن معتقدانشوند چه باوری داشته باشی که

در جامعه ات مضر و خطرناک تلقی شده و چه باوری داشته باشی که باور رسمی

صاحبان قدرت باشه همیشه این آدمها هستند که به خاطر این باورها می میرند 


هیچ باور و اعتقادی هر چقدر بد و ناجور به نظر برسه رو نمیشه از بین برد

تا بشریت هست  همیشه پیروانی داره

باید تحملمون رو زیاد کنیم و بذاریم دیگران هم در این

چند صباحی که مهمون این دنیا هستند آزادانه عقاید و باورهاشون رو داشته باشند


هر جامعه ای یک سری قوانین مدنی مبتنی بر عقل داره که جلوی آزاربه دیگران رو

می گیره پس صرف داشتن یک عقیده و باور آسیبی برای جامعه محسوب نمیشه


یادمون باشه اگر امروز ماییم که سر کسی رو به دلیل باورهاش به سنگ می کوبیم

فردا شخص قوی تری پیدا میشه و سر ما رو به سنگ می کوبه


پ.ن 1 :

خودم اینطور نیستم و آستانه تحملم برای خیلی از باور ها پایینه

ولی فکر میکنم چیزی که نوشتم روند جاری زندگی آدمها در این دوره

در این دنیای بزرگ باید باشه تا بشه در کنار هم بدون احساس خطر و ترس زندگی کنیم



پ.ن 2 :

کمی زیبایی



52

فکر نمیکنم آدم سالم پیدا بشه

منظورم از لحاظ  سلامت جسمیه

هر کدوم از ما اگه پای حرف کسی  بشینیم می بینیم

که گرفتار بیماری یا بیماری هاییه که تصور رنج و ناراحتیش

برای ما که اون بیماری رو نداریم ممکن نیست

به خصوص

بیماری هایی که علاج قطعی ندارند و باید با مصرف روزانه دارو 

رشد بیماری رو کم یا متوقف کرد.

چه میشه کرد؟

با نک و نال کردن و غر زدن به زمین و زمان  و لعن و نفرین

 به این دنیا مشکل حل میشه؟

باید پذیرفت که سهم ما از این دنیا همینه

 من مدتهاست که اعتقادم به وجود  عدالت در این

دنیا -در تمام شئونش -   کم رنگ  کم رنگ شده

اینطوری به شخصه خیلی راحت تر میتونم با دنیای بیرونم

کنار بیام  و این زندگی رو تحمل کنم

دنیایی که توش هیچ اثری از عدالت برای کسی نمیبینم

بکذریم

خیلی   آدمها  خوب با  بیماریهای مزمن و لاعلاجشون کنار میان

یعنی مرحله آه و ناله و نفرینشون رو زود پشت سر گذاشتند

و به مرحله ای رسیده اند که فهمیده اند اگر تکه ای از سیب توی

دستشون  ،  پوسیده هست عزا نگیرند یا دورش نندازند این

تنها سیبی  هست که دارند

پس

قسمت پوسیده رو دور می ریزند و از خوردن قسمت سالمش

لذت میبرند مهم نیست چقدر از سیب براشون مونده باشه

اگر وبلاگ ویولت رو خونده باشید مصداق حرفم

رو اونجا دیدید

http://vili.special.ir


زندگی حتی در این دنیای بی رحم و ظالم باز هم یک نعمته

بیاین از زنده بودنمون  برای ساختن  یک زندگی شاد

  برای خودمون و نزدیکانمون  استفاده کنیم


پ.ن 1:

چند وقت پیش متوجه شدم وبلاگ نویسی که مدتهاست داره با

یک بیماری مزمن  دست و پنچه نرم میکنه گرفتار بیماری دیگری

هم شده و دردی به درد هایی که تحمل میکنه اضافه شده

اگر چه با روحیه بالا و توانمندیش این ضربه رو هم تحمل کرده ولی

دلم میخواد برای اون و برای خودمون  دعایی بکنم

خدایا !!!

بیش از حد طاقتمون   ما رو گرفتار مشکلات نکن

آمین


پ.ن   2  :

کمی دلخوشی !!!



51

نزدیک به سیزده روز از تغییری که در خورد و خوراک و ساعت خواب و استراحتم پیش اومده میگذره

بدنم تازه متوجه این تغییر شده

اوایل عین خیالم هم نبود زندگی در شرایط  کرونا و در نتیجه شرایط زندگی در قفس اجازه

نمیداد تغییرات خودشون رو نشون بدند

چند روز پیش متوجه اولین تغییر اوضاع شدم اون هم   وقتی

که  اولین حلقه هشت کیلومتری روزانه ام رو با دوچرخه زدم خنکی هوای

صبح و خلوتی نسبی خیابون در ساعت 6.45 اون روز منو پررو کرد و  رفتم برای تکرار حلقه

هشت کیلومتری . در نتیجه زبون بیرون اومده من بعد شانزده کیلومتر پازدن بدون خوردن

آب چیز عجیبی نبود و البته بازگشت من به خونه به صورت سینه خیز !!!

روزهای اخیر تازه بدنم متوجه اوضاع شده و شروع کرده به واکنش نشون دادن

مهمترینش  تمایل زیاد  به خوابه

من از بچه گی کم خواب و سحر خیز بوده ام

بنا براین لذاتی مثل خواب تا ساعت یازده صبح  برای من مثل رویاست

یا خواب بعد از نهار که تا سالها نمیدونستم چه مزه ای داره !!!!

ولی

این روزها  روزهایی که سر کار هستم و از سر کار بر میگردم مثل  قحطی زده های

آنگولایی که قبلن تلوزیون برای اثبات خوشبختی ما زیاد نشون می داد شل و ول

و خواب آلودم و بار ها  عصر تا تاریکی هوا مثل مرده افتادم

در حالی که نه کوه کندم و نه ....

چند ساعت پشت میز نشستم و بعضی اوقات با کامپیوتر کار کردم

ذهنیت خانوم ها رو نمیدونم ولی من به عنوان یک مرد خجلم که فقط با چند روز

جابجایی زمان  غذا و خواب چقدر ضعیف و حیوونکی  به نظر میآم !!!!

همش فکر میکنم پس اون مردانی که کار سخت بدنی در مزارع و کارگاه ها

انجام میدن  چطور تحمل میکنند؟

زمان جنگ سربازها که بعضیشون تعریف میکنند گاهی بدلایل مختلف  چند روز

چیزی برای خوردن بهشون نمیرسید چکار میکردند؟


این زندگی شهری از ما نمایی از انسان واقعی باقی گذاشته

منو یاد پرنده های متولد قفس می اندازه که وقتی بعد سالها از قفس بیرون

آورده میشن حتی ده متر هم نمیتونن اوج بگیرند

همونطور که در زندگی عادی فقط زمان انجام  ورزشهای  رقابتی میفهمیم که چقدر

بدن داغون و کند و لشی بهم زدیم  در طول سال هم این تغییر در شرایط خواب و غذا

به ما  میگه که چقدر در تار و پود زندگی روزمره اسیریم و خودمون نمیدونیم

شبیه به حشره ای شدیم - شما بخون پروانه یا زنبور عسل و نه مگس و پشه !!!- اسیر

در تار عنکبوت روزمرگی  ولی متوجه نیستیم . این تار از بچگی دور ما آروم آروم ریسیده

شده و در این سن دیگه اصلا فکر هم نمیکنیم که زندگی جز در میان این تارها هم

ممکن باشه

اما نه

بوده اند  عده ای که به خودشون تکون دادند تارها رو پاره کردند و در شرایط متفاوتی

زندگی رو از سر گرفتند

ولی

من از اونها نبودم

50

کتاب " دموکراسی یا دموقراضه " نوشته مهدی شجایی  رو

 چند وقت پیش  دانلود کردم و علی رغم اسم نچسب و

نه چندان جذابش  براش وقت گذاشتم  و خوندمش

بسیار زیبا   با زبان طنز وضعیت رو  توصیف کرده

قسمت اصلی کتاب در واقع تئوریزه کردن سیاستهای

اداره کشور در یک بازه زمانیه

همش فکر میکردم خیلی از کارهای اون دوره بر اساس

ندانم کاری - یا در زمان خلاصی مغز -  بوده   اما این کتاب

با زبانی طنز و جذاب در قالب سرزمینی ناشناس

می خواد بگه که کارهای اون دوره  در راستای اصولی

بودند که اتفاقا  بسیار  دقیق و مستدل بنا گذاشته شده بودند 

و اصلا باری به هر جهت و یا  ناشی از فراموشی خوردن ...

نبودند

کتاب رو خوندم

و

حسم بعد خوندنش این بود

" وای که چقدر خنده داره وضعیت مصیبت بار زندگی ما ...."


به کسانی که به طنز و یا سیا ست

و یا

طنز سیاسی

علاقه مندند بطور یکسان توصیه اش میکنم

علاقه مندان طنز بدون شک ازش لذت میبرند

و

علاقه مندان به سیاست از دکترین حاکم بر  اون سالها متعجب خواهند شد

چیزهایی که فقط در حد حدس و گمان بود توسط نویسنده تئوریزه شده

و کلاس آموزشی خوبیه در قالب طنزی طناز و غماز و رماز ؟ و جماز ؟؟  


کانال تل گرا می  دانلود کتاب   MerciBook @


پ.ن :

این روزها هوا خیلی سر ظهر گرمه و آدم رو  یاد خرداد های گرم  سالهای اخیر  می اندازه

به همین مناسبت یک عکس خنک براتون درنظر گرفتم که یک کم تماشاش خنکتون کنه

 


بیست و سوم اسفند نود و نه

     قسمتی از مسیر پیاده روی روزانه من   !!!


49

بازاریابی مدرن !!!

بعد از  پست قبل این نظر رو دریافت کردم

واقعا که !!!

چه آدمهایی پیدا میشن



48

بدون شرح

47

رمضان آمد

اولین علامت اومدنش هم تغییر در روال عادی زندگیه

خواب -خوردن-خوابیدن

تغییر بده یا خوب؟

بستگی داره که چطور ازش استفاده بشه

گفته شده  اختراعات زیاد و مهمی در زمان جنگ ها انجام شدند

همین جنگی که ویرانگره و مخرب پشت سرش سازندگی و نو شدن

به همراه داره

در طبیعت هم وقوع حوادثی مثل زلزله و سیل و آتش سوزی و ...

فقط معدوم کننده نیستند بلکه بعد از از بین رفتن حیات جانداران

موجوددوباره طبیعت خودش و احیا میکنه

جانوران باقی مونده تکثیر میشن

گیاهان جدید روی خاکستر گیاهان قبل رشد میکنن و ...


رمضان هم یه تغییر در زندگیه

تغییر در زمان خوردن و خوابیدن

که

از قضا جزو مهمترین نیازهای ماهستند و احتمالا طبقه منهای یک هرم

معروف مازلو محسوب بشن !!!!

بسته به اینکه از این تغییر چه استفاده ای بکنیم اومدن  این تغییر

توی زندگی می تونه نا خوشایند و غیر قابل تحمل یا مطلوب

و بدرد بخور باشه

من به شخصه از کنار   اون بعدی که صدا و سیما بهش

رسمیت میده با احترام - و ترس از قضاوت شدن - میگذرم

برای من دعای سحر کشش خاصی نداره

دعا و مناجات قبل از اذان رو هم نگاه نمیکنم و گوش نمیدم

در شب  های احیا هم  نیازم به  خواب بیشتره تا بیداری

اما!!!

من از رمضان چی میفهمم؟

اول اینکه آیا از لحاظ توان بدنی

-با این یال و کوپال/ من منه قوربان   - توانایی اون رو دارم که

مثل چند صد ملیون نفردیگه  در دنیا  ساعاتی رو همزمان با اونها از

خوردنو آشامیدن با اختیار خودم خوداری کنم؟


دوم اینکه چه شوخی و چه جدی نخوردن و نیآشامیدن تا حد اشباع

اون هم با خواست شخصی حتی در مواردی مثل من که حدود 25 کیلو

نسبت به وزن ایده آلم اضافه وزن دارم کار بسیار بسیار مشکلیه

همدرد های من -دارندگان اضافه وزن زیاد و ندارندگان اراده

برای نخوردن زیاد - حرف منو تایید خواهند کرد

امثال ما -بلانسبت  - نیاز به چماق بالای سر داریم تا به راه راست

بگردیم و برای من رمضان اون اهرم فشاره 


 پارسال نه ، پیرار سال در یک حرکت  قاطعانه تمام قرارداد های اجتماعی

افطار و سحری خوردن رو نادیده گرفتم و با نخوردن چای شیرین

زولبیا بامیا آش ،   پلو و  .... تونستم 5 کیلو کم کنم

که

در همون دوهفته اول بعد رمضان به باد رفت


امسال برای رتبه دو رقمی هدف گذاری کردم

یعنی می خوام از  رتبه 118  به یک رتبه   دو رقمی برسم ؟

(آرزو بر جوانان عیب نیست )

99 کیلو هم قابل قبوله

خدایا !!!

لطفا

( آیکون التماس موجود نبود !!!این نزدیکترین آیکون از لحاظ عملکردیه

چون

خیلی ها رو دیدم برای رسیدن به خواسته اشون ازش استفاده

میکنن خصوصا   ...      )


 

پ.ن 1:

یاسی  توی یه نظر  به نکته مهمی  در مورد وزن اشاره کرد

نقل به مضمونش این میشه که عدد وزن خود بخود چیز مهمی نیست

و

نباید زندگی رو برای رسیدن به عدد خاص یا محدوده خاص به خودمون

سخت بگیریم

یاسی خانوم من نه تنها  به این نظر معتقدم  بلکه بهش عمل هم میکنم

نتیجه اش هم همین 118 کیلویی که با صرف هزینه زیاد برای

مواد غذایی مقوی بدست اومده

اما

این کلسترول و کبد چرب و فشار خون بالا و قند و چربی و  اوره  و ...

نفهمند!!!

نمیفهمند دیگه !!!!

تا یه آدم که یه خورده -فقط یه خورده در حد مثلا بیست کیلو - اضافه وزن

داره میبینن خیلی هاشون مث کنه می چسبند بهش و پاشون

رو از زندگی اون شخص بیرون نمی کشند که نمیکشند

به نظرت چه باید کرد؟

اینجاست که اون جمله معروف  خواجه شیراز کاربرد داره :

" بودن یا نبودن مساله این است "

اگر میخوایم که باشیم  باید که اون بالایی ها نباشند و وقتی اونها نیستند که

اضافه وزن نباشه 


پ.ن  2:

چه با این تغییر همراه باشید چه نه

یادتون باشه

مهمترین چیز اینه که آدم باشیم

شاعر می گه :

می بخور

منبر بسوزان

مردم آزاری نکن





46

  "  مردى روسی  از  از آلمان به روسیه برمی گشت
هنگام خروج از آلمان در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد و یک مجسمه را دید ؛ از او پرسید: "این چیه؟"
مرد گفت: "شکل سوالت اشتباهه آقا؟"
"بپرس این کیه؟ این مجسمه هیتلر مرد بزرگ آلمان است که نه تنها  توی آلمان  عدالت و دموکراسی برقرار کرد بلکه سعی کرد در همه دنیا هم این کار رو انجام بده.

من هم برای بزرگداشت این شخص،  مجسمه اش همیشه همراهمه..."  مامور گمرک گفت : "درسته آقا، بفرمایید."


در فرودگاهِ روسیه مامورِ گمرک هنگام تفتیش،  مجسمه را دید و از مرد پرسید: "این چیه؟" مرد گفت: "بگو این کیه؟... این مجسمه یِ مردی منفور و دیوانه است که دنیا رو به آتش و خون کشید . مجسمه اش همیشه همرامه که تف و لعنتش کنم."
مامور گمرک گفت: "بله درسته آقا، بفرمایید..."

چند روز بعد مرد همه فامیل را به خانه اش دعوت کرد؛ پسر برادرش مجسمه را روی طاقچه دید وپرسید: "این کیه؟"
مرد گفت: " پسرم! سوالت اشتباهه ،بپرس این چیه؟
این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون عوارض گمرکی از آلمان به اینجا آوردم!!!"

«سیاست یعنی اینکه یک حرف را برای  مردم به صورتهای مختلف بیان کنی»       " 


نقل به مضمون از کانال دانلود کتاب   MerciBook @


پ.ن :

دوستان اهل کتاب و مطالعه

دیدن این کانال تل گرامی خالی از لطف نیست

شخصا کتابهای جالبی رو ازش دانلود کردم

45

ساعت حدودای 9 صبحه و در محل کارم  تنهای تنها  هستم

ساعت شروع کار 8 صبحه ولی هیچ کدوم از همکارم هنوز نیومدن !!!

 اعلام شده شهرمون مشمول حداکثرحضور  50 درصد کارکنان هست

اما

طبق معمول مدیران سازمان به چند روز زمان نیاز دارند

تا بفهمند که چه خبره و دستورالعمل صادر کنند

همکارهایی که نیومدند سر خود این کار رو کردند


معمولا صبح  ها چیزی برای صبحونه از خونه می آرم

اما  چون امروز فکر میکردم به محض اومدن  با بقیه

دست به یکی میکنیم و زودتر از اومدن دستورالعمل بچه های بالا

برمیگردیم خونه غذا نیاوردم

اما ای بهار خانوم چی بگم بهت آخه !!!

راه پیمایی صبح توی این هوای دلچسب در معیت بهار خانوم ناز

از خونه تا سازمان کار خودشو کرد و وقتی رسیدم از گشنگی

دل ضعفه گرفتم

گفتم برم یه چیز سبک مثل پنیر خامه ای بگیرم تا

از گشنگی نمردم ولی بعدش پشیون شدم .

چه کاریه آخه  ؟

حداکثر تا یه ساعت دیگه میفرستنمون خونه چرا جیب

لاغر و سبک شده خودم رو سبک تر کنم .

ولی

برخوردم به یکی از بچه های اتاق بغل

گفت که توی خیلی از شهر های استان  کرونا گسترش بی حدی

پیدا کرده و به نظرش همکارای من که نیومدن حق داشتند

بترسند و نیان .عمه همسرش همین دیشب

بر اثر کرونا فوت شده و امروز اون باید بره ولایت


چی کار کردم؟

سریع رفتم پنیر خامه ای رو خریدم !!!

ممکنه فردا برای خوردنش دیر باشه


پ.ن 1 :

پنیر خامه ای رو که باز کردم دیدم آبکیه

یعنی به خامه شبیه تر بود تا پنیر

کلی به شرکت کلاه بردارش لعنت فرستادم که حتی از تقلب در پنیر مردم هم نمیگذره

و این پنیرآبکی رو جای پنیر خامه ای به مردم قالب میکنه

رفتم اسم شرکت رو بخونم

که؟

لعنت برشیطون !!!

نوشته بود خامه صبحانه   نه  پنیر خامه ای صبحونه !!!


پ.ن 2 :

آخه عینک انقدر باید توی زندگی من مهم باشه که

به همراه نداشتنش توی این ایام همچین بلایی به سرم بیاره ؟


پ.ن 3:

فروشگاهی که ازش  خرید کردم طوریه که مشتری  خیلی چیزها رو

خودش ور میداره از جمله این  خامه  پنیر خامه ای نمای متظاهر  رو

خدا کنه توی این وضعیت به شدت قرمز  قبل از خوردن پنیر خامه ای واقعی  کرونا نگیرم!!!



44

امروز هوا خیلی عالی بود

از اون مدل هوا ها که دلت می خواد فقط با یه پیراهن و بدون بالاپوش توی پیاده رو

زیر نور دلچسب آفتاب و نسیم  خنک بسیار ملایمی  که می وزه راه بری

شنیدم بعضی ها به این وضعیت میکن آب و هوای دونفره !!!

ظاهرا در این شرایط انقدر حس و حال خوبی به آدم دست میده که دوست داره اونو

با یکی دیگه - ؟؟ - شریک بشه

بهر حال به اجبار کار در یکی از مجتمع های صنعتی بودم که دیدم ...

دیدم که از ترک بین بلوک سیمانی و آسفالت خیابون  چند تا گل شقایق خوشجل !!!   اومدن بیرون



گفتم  اینا که آب ندارند اینطوری شنا میکنند وای به وقتی که آب داشته باشند

هنوز بیست قدم نرفته بودم که دیدم  وای  ........!!!!!!!!!!

یه دنیا گل




پ.ن 0 :

لازم به ذکر نیست که تمام این گلها خودرو هستند و هیچ باغبونی برای اونها کوچکترین

کاری نکرده . مادر طبیعت خودش همه چیز رو با هم جور در آورده

دست مریزاد  مادر مهربون


پ.ن 1 :

  ماه رمضون نزدیکه

اونهایی که روزه میگیرند از این هوای خوب و مفرح و اشتها باز کن استفاده کنند

و تموم اون غذا هایی رو که دوست دارند یه بار دیگه یه شکم سیر بخورند

من خودم قصد دارم توی این فاصله   حداقل یه  بار برم بدن سازی

و

یه پرس بناگوش رو با یه پیاله پر آب بفرستمش توی خندق بلا !!!


پ.ن 2 :

 رستورانها  و غذا خوری ها مکانهای اصلی بدنسازیند

چون اونجاست که با خوردن  غذا های خوشمزه بدن ما ساخته می شه

نه اون جاهایی که الکی اسمشون رو گذاشتن باشگاه بدن سازی

و  واقع باشگاه  بدن سوزی هستند

لطفا  

لطفا

دیگه به کچلها نگید زلفعلی

مرسی


پ.ن 3 :

یاسی خانوم 

من  یه عذر خواهی بهت بدهکارم

  قرار بود پست بعدیم در مورد

فیزیک کوانتوم و ارتباطش با ماداگاسکار باشه

ولی

راستش هر چی که در مورد فیزیک کوانتوم و ماداگاسکار تحقیق کردم

نتونستم ارتباطی بینشون پیدا کنم  تا چیزی در موردش بنویسم

مگر اینکه بگم در  دانشگاه آنتانا  ناریو  -پایتخت ماداگاسکار -  دانشکده علوم  - گروه فیزیک 

فیزیک کوانتوم تدریس می شه

والا !!!!









43

در اندرون من خسته دل ندانم کیست    --     که من خموشم و او در فغان و در غوغاست


یادم میآد اون قدیمها  مامان بزرگ  مادریم - خدابیامرز-  دم عید یه چیزایی

مثل مغز گردو - هل - دارچین و ...  رو میخرید و توی یک ظرف خشتی بزرگ

که به زیون محلی  بهش نمکار  Nam kar می گفتند می سایید .

بعد خمیر شیرینی درست می کرد و این مواد رو روی خمیر ورقه شده می ذاشت و کناره ها,

رو روی هم می آورد و بهشون شکل  می داد

یه شکل خاصی ایجاد می شد شبیه به صدف

. بعد اونو می داد نونوای محل تا توی کوره بپزه

به این شیرینی میگفتند " میان پر "    Mian por
 و شیرینی بود که دم عید برای پذیرایی از مهمونها استفاده میکرد


کجا رفتند اون مامان بزرگ های دوست داشتنی؟

رفتند و خیر و برکت و محبت و صفا هم باهاشون رفت

دیگه کسی میان پر درست نکرد

نمکار از زندگی رفت و مولینکس جاش اومد

دیگه  هیچوقت بی منت و بی منظور دوست داشته نشدم

دیگه هیچوقت بدون محبت کردن محبت ندیدم

...

 سالها  بعد رفتنش جمع فامیل بزرگ و بزرگتر شده اما  دیگه اون صفا و صمیمیت قدیم نیست

همه دایی ها و خاله ها  تبدیل شدند به جزیره های کوچک جدا از هم

مشکلات هر کسی الان مال خودشه


بدم میآد از این زندگی که توش هستیم

اومدیم ، زندگی کردیم  و  میریم .

چی بجا میذاریم ؟

یه حساب بانکی  با یه مقدار پول ؟

یه خونه ؟

یه ماشین؟

زمین؟

هیچی؟

 اصلا چیکار داریم میکنیم؟

شدیم ماشین تولید پول

اطرافیانمون  دوستمون دارند و به ما احترام میذارن

اما

تا کی؟

دیدن سرنوشت غم انگیز مردان و زنانی که دیگه چون  برای اطرافیانشون ثمری ندارند

دور انداخته شدند اینو به ما یادآور میشه که  مواظب باشیم

هر کی که هستیم  هر موقعیتی که در اجتماع داریم نذاریم تبدیل به کیف پول

نزدیکان مون بشیم

چون

وقتی این کیف خالی بشه یا موجودیش دیگه جوابگو نباشه همه به آدم پشت میکنند


بیاین طوری زندگی کنیم که نزدیکان مون   رو نه به خاطر منفعتی که به ما می رسونند

بلکه به خاطر خود خودشون دوست داشته باشیم

زندگی کوتاه تر از اونه که ازش لذت نبریم

و هیچ لذتی ماندگار تر و دلپذیر تر از دوست داشتن و دوست داشته شدن

بدون علت مادی  نیست


در این سال نو بزرگان فامیل رو فراموش نکنیم

نه اوهایی که الان بزرگند و در اوج

بلکه

اونهایی ر و که اگر چه بزرگند ولی در اوج نیستند

چند صباحی دیگر مهمان این دنیا هستند و دیگه اونها رو نخواهیم دید


خدا همه اسیران خاک رو رحمت کنه

و

ما رو هم در مسیری قرار بده که وقتی سر بر میگردونیم و گذشته امون رو می بینیم

تاسف نخوریم


زندگی زیباست

تولد دوباره طبیعت روح و روان  آدمها رو به نشاط می آره و به اونها سرخوشی

و احساس سر زندگی میده

از طبیعت بیاموزیم که بعد هر زمستانی بهاری هست

و

بعد هر بهار  خزانی

نذاریم مشکلات  این زندگی ماشینی ما رو هم به ماشین تبدیل کنه

با طبیعت باشید  تا  رسم زندگی   رو ازش بیاموزید



بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار  -      خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار     -   که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق    -   نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

...

باد گیسوی درختان چمن شانه کند    -  بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار

ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر      - راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یار

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید     -  در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟

خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز       -  نقشهایی که درو خیره بماند ابصار

ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن        -    همچنانست که بر تختهٔ دیبا دینار

...

نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست   -  شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار

این همه پرده که بر کردهٔ ما می‌پوشی     -   گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟     - تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار

فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی  -   به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار

سعدیا راست روان گوی سعادت بردند      -  راستی کن که به منزل نرود کجرفتار

سعدی



پ .ن  :

عکس مربوط است به شهرستان رستم آباد استان گیلان  اسفند 99

41

 زندگی در هر اقلیمی از این کشورپهناور  ویژگی های خاص خودش رو داره

زندگی در ناحیه کوهستانی غرب ، نوار ساحلی جنوب ، ناحیه شمال-شمال شرقی

،ناحیه جنوب-جنوب شرقی و بالاخره نواحی مجاور کویرهر کدوم خصوصیات  خاص خودشون

رو دارند که بنا بر شنیده ها تاثیر گذار در خلق و خو و عادات زندگی مردم اون سامان هستند

اما

زندگی در نوار ساحلی دریای خزر  ویژگی های خاصی داره که فقط برای اونهایی که در این ناحیه

زندگی میکنند قابل لمسه.

بیشتر مردم وقتی اسم شمال به گوششون می خوره سر سبزی محیط - که بیشترش

نا خواستهو به جبر مادر طبیعته نه از او مدل ها که در نقاطی مثل اصفهان به زور

پرسنل فضای  شهرداری ایجاد شده - و اعتدال هواشه

ولی

برای کسانی که اونجا زندگی می کنند این سکه یه روی دیگری هم داره

من به این ناحیه جهنم سبز میگم .

چرا!!!؟

یادم میآد بچه گی های من در شهری که زندگی میکردم  با پوشیدن چکمه های  بلند

لاستیکی ضد آبی که ما اون موقع بهش  بت   Bot

-  تلفظ  رقیق ، سریع و محلی ;کلمه انگلیسی     بووت          Boot  به معنای چکمه -  

می گفتیم میگذشت  

البته   منظورم  اون مدلهایی که  خانومهای آلا مد دوباره کشفش کردند و ازش به منظور

تکمیل دکور استفاده  میکنند نیست بلکه مدلهای زمخت و سنگینی هست که برای

جلوگیری از خیس شدن پا ناگزیر از پوشیدنش بودیم

نیازی نیست بگم که پای شما بعد از استفاده روزانه  از همچین پای افزار

فاقد  ایر کاندیشن!!! و منافذ تهویه هوا ،  بویی بدتر از سطل زبالهای که محتویات

توش خیس باشند به خودش  میگیره .

ما که اون موقع ها  میگفتیم پاهامون بوی سگ گرفته  ولی شخصا تا الان هیچ سگی

رو بو نکردم تا ببینم این بوی وحشتناک پای گندیده در این کفشهای بلند لاستیکی

به بوش شبیه هست یا نه

هنوز بعد سالها که اکثر معابر آسفالت شدند و دیگه از اون مردابها و باتلاقها در مسیر مدرسه

خبری نیست و رحمت آسمون هم کم شده و باران سالانه اصلا قابل مقایسه با قبل نیست

باز هم در مناطق  دور از شهر و روستاهای نزدیک به طبیعت این پای افزار وصله جدا نشدنی

مردمه

تا یادم نرفته جهت ثبت در تاریخ اضافه کنم که یک کفش تمام لاستیکی  بدون پاشنه ای

هم بود که بهش  گالش    Ga lesh   میگفتن که برای پوشیدن در روزهای خشک

و بیشتر برای  قشر کم درآمد بود آخرین بار من این کفش روسالها پیش وقتی خرد سال بودم

پای مادر بزرگ خدابیامرزم  دیدم که علی رقم تغییر اوضاع به دلیل عادت هنوز گالش میپوشید

این کفش این روز ها منسوخ شده و یادگار زمانی بود که   فقر و بدبختی  مردمش قابل باور نیست


یکی دیگه از مشخصات این جهنم سبز پوسیدگی سریع لوازم خونه مثل گاز یخچال و تلویزیونه

فلزات در این هوا تمایل زیادی به زنگ زدن و پوسیدن دارن و اگر دو دستگاه گاز چهارشعله

رومیزی رو همزمان در کرمان و انزلی  زیر نظر بگیرید بعد ده سال دیدن تفاوت چهره این دو

گاز دیدنی میشه  و البته دیدن چهره صاحب گاز در انزلی که ناچاره پول تعویض گازش رو

پیاده شه

اما  !!!

همیشه همه چیز که بد نمیشه

خبر خوب اینکه در اواخر فصل سرما و در اوج دوران صید ماهی سفید

- ماهی ظاهرا اختصاصی این دریا- قیمت ماهی به دلیل صید زیاد اونقدر پایین میآد که

همه اقشار جامعه میتونن لبی بهش بزنن. ناگفته پیداست که از پاییز ماهی سفید مهیاست

اما به دلیل قیمت بالاش اول نوبت دارندگان جیب پر پول و صاحبان مشاغل چاپ کننده

اسکناسه و اقشار حقوق بگیر اعم از کارگر و کارمند منتظر آخر سال میمونند

یادم میآد همین چند سال پیش با دو تا از همکارها هفتاد تا ماهی سفید با اندازه بزرگ رو

روی حراج ماهی - که بهش چوب زدن میگن - در یکی از روستاهایی که صید از دریا مستقیم

برای حراج به بازارش آورده میشه خریدیم و بین خودمون تقسیم کردیم .

چه زندگی داشتیم  !!!!!

القصه

این آخر سال هم اومد ولی چون این نفت لعنتی خودش رو بزور روی سفره ما چپونده بود

این بود که جا برای ماهی سفید کم اومد . در یک اقدام انتحاری چند تا ماهی سفید

ببخشید بچه ماهی سفید رو دونه ای 45 تومن  خریدم که امسال رو بدون ماهی

تموم نکرده باشیم




از اونجایی که قبلا هم گفتم و اینجا هم ناگزیر از تکرارشم چون  قدرت دوم در خونه هستم

تمیز کردنش هم به گردن خودم افتاد

-   قابل توجه بند باز عزیز که پرسیده بود  تفاوت قدرت اول یا  قدرت دوم بودن

در خونه در چیه ؟ مشخص شد؟   -

بنا بر فرموده قدرت اول طبخ و آماده سازیش هم به گناه  اینکه 

 بعد از ظهر همان روز خرید  در منزل تشریف داشتم  و اوشون سر کار بودند

به من واگذار شد که این حاصلشه



و وقتی که  شب  ساعت یازده ونیم خسته و به عشق خوردن همچین غذایی  از سالن ورزش

به خونه برگشتم با این محتویات ماهی تابه   مواجه شدم 

بهر حال ناشکر نباشم بهتره  وگر نه دفعه بعد فقط استخون هاش رو برام میذارند




پ.ن 0 :

نوشیدنی توی عکس آخر همون نوشیدنی پست 37 هست

درستش کنید

استفاده کنید

و

بهم نظرتون رو بگید

برای شیرینیش شیره انگور رو پیشنهاد میکنم


پ.ن 1 :

نه این که فکر کنید برای زندگی راحت تر برای کسب قدرت اول تلاش نکردم ، نه تلاش کردم

اما

کدوم صاحب قدرت اولی بدون خین و خین ریزی قدرت رو تقدیم کرده؟

خوب چون من  آدم مسالمت جویی هستم  و  چون زورم نرسیده      ناچارا  به همین قدرت دومی اکتفا کردم

آه !!!!!

یاد ایامی که در جنت مکانی داشتم        آشیانی داشتم 


پ.ن 2 :

یاسی خانوم وبلاگ  بوی بارون ..عطر یاس  توی نظرش اشاره  ای داشت

که

به دلیل قدرت بچه هاش متاسفانه همین قدرت دوم رو هم نداره

اینجا ضمن همدردی با ایشون بگم که در  سرکوب قدرت سوم تا این لحظه موفق بودم

و

به این زودی ها خطر سقوط به دسته  سه تهدیدم نمیکنه


پ.ن 3 :

چون احتمالا این آخرین نوشته  سال 99 من هست  همینجا به همه سال جدید رو تبریک میگم

و

امیدوارم سال جدید برای همه مون بهتر باشه

ارادتمند

مونپارناس












40

تا دیشب خبری نبود

هوا رو میگم

سرد بود ولی نه آنچنان که علامت چیزی باشه

من خیلی گرمایی ام

و

شبها  فقط با یه شلوارک بلند تا زانو و بدون هیچ رو اندازی

چه شمد چه پتو می خوابم 


امروز صبح  از خواب که پاشدم دیدم حدود های یک ربع به ششه

هوای اتاق  بطور عجیبی  خیلی سرد بود و احساس منجمد شدن می کردم

رفتم آشپزخونه دیدم برق نداریم و درنتیجه پکیج هم  خاموشه

ای خدا!!!!!

اول صبحی با قطع برق  ؟

چه روزی بشه !!!

از پنجره بیرون رو نگاه کردم

و  ؟

بله !!!

دیدم که زمین سفید پوش شده  .

آخ جوووووووووووووون

شهر ما هم آخرش توی سال 99 صاحب یه هوای برفی شد


شومینه گازی رو با کلی دردسر  روشن کردم 

چرا دردسر؟

خوب هوا هنوز تاریک بود و نمیدونستم :

فندک کجا ست؟

شمع کجاست ؟

دسته شیر گاز شومینه کنده شده و باید با مکافاتی شیرش رو باز کرد

و  ...


 بعد یه دفعه برق اومد

خوب مردم آزارمی مردی  پنج دقیقه زودتر می اومدی ؟!!!

بر پدر مردم آزار لعنت !!!!


این عکس به یادگار از این صبح در هم و برهم تقدیم شما

هوای زندگیتون همیشه صاف




پ.ن

همیشه برای این طور موارد سعی میکنم فندک و شمع رو جای مشخصی بذارم ولی هر وقت بهشون نیازه اونجا نیستند

می دونم کار کیه

ولی

کاری ازم ساخته نیست

چون

من قدرت شماره 2 خونه هستم

 




39

انسان تنها موجودیه در این دنیا که میتونه تغییرات زیادی در پیرامونش ایجاد کنه
ولی این تغییرات که به مدد تکنولوژی  شتاب فزاینده ای گرفته نه تنها انسان رو شادتر نکرده بلکه با بیگانه تر کردنش از طبیعت و جهان پیرامونش باعث ایجاد   احساس سردرگمی و استیصال و بلاتکلیفی در انسان معاصر شده

بازگشت به رایطه قدیمی مون با طبیعت ما رو هم به اصلمون نزدیکتر میکنه
ما جزیی از طبیعتیم  و اگر با طبیعت همراه باشیم زندگی بهتر و سالم تری خواهیم داشت

آخرین بار کی ماه رو دیدیم؟
آخرین بار کی پاهامون رو به خنکای یک جویبار کوچک سپردیم ؟
آخرین بار کی یک حیوون در محیط زندگی طبیعیش دیدیم ؟


 آخرین برخورد ما با طبیعت همین طلوع و غروب خورشید و باد و بارون و برفه  اگر همین چیزها رو هم بالاجبار نمیدیدم  معلوم نبود  چه ارتباطی با دنیای اطرافمون داریم

نیاز به طبیعت و قدرت لذت بردن از طبیعت  رو مدتهاست که انسان شهرنشین از دست داده


توجه مجدد به طبیعت به ما یادآوری میکنه که مشکلات حل شدنی هستند

گذر از زمستان سرد و گیاهان خشکیده و درختان بی بر و بر گ به بهار  نشانگر زنده شدن طبیعت بعد از مرگشه و القا کننده امیدبه آینده ای بهتر به همه جانداران از جمله انسان.
بشرطی که این تغییر رو  ببینیمش و مثل بقیه موجودات باهاش همراه بشیم


38

میرسد اینک بهار                           خوش به حال روزگار

در مسیرم به سمت محل کار مدتیه که  آتار رفتن  ننه سرما و اومدن  بهار خانوم  دیده میشه 






بعد از گذروندن قسمت اعظم زمستون ناخوشایندی که داشتیم تولد دوباره طبیعت

همه غمها رو میشوره و میبره البته اگر جیب خالی نباشه چون  خوش بودن با جیب خالی

اگر چه   اند هنرمندیه     ولی مهارتی رو میطلبه که همه ندارند


شاعر میفرماید :

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک


آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید


عطر نرگس، رقص باد

نغمه و بانگ پرستوهای شاد


خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار


خوش به‌حالِ روزگار ...


خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشتها
خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها


خوش بحال غنچه‌های نیمه باز

خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز


خوش بحالِ جانِ لبریز از  کباب !!!

خوش بحالِ آفتاب ...


ای دل من، گرچه در این روزگار


جامه رنگین نمی‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌نوشی ز جام
نقل و سبزه در میانِ سفره نیست
جامت از آن  چه    ،     که می‌باید   ،    تهی است  !!!


ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از «من» اگر  منگم   نسازد آفتاب  !!!
ای دریغ از «ما» اگر  سهمی  نگیریم از بهار... !!!


گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ ...


زنده یاد  فریدون مشیری

با کمی ویرایش و جرح و تعدیل و سانسور

جهت ایجاد تناسب برای  خوانندگان  12- سال




37

نوشیدنی سلامت

زندگی در زمان معاصر بدون شک مزایای زیادی داره اما بنا بر قاعده الاکلنگ !!! نمیشه همش

خوبی باشه معایبی هم در زندگی توی این روزگار هست مثل  مصرف انواع

غذاهای غیر طبیعی و مضر  مثل انواع نانهای بدون سبوس - روغن هایی  با کیفیت

غیر قابل اعتماد - سبزیجات آبیاری شده با فاضلاب  خانگی و پس آبهای صنعتی - غذا های سرشار

از روغن و نمک  و شکر و رنگها و نگهدارنده های مختلف  صنعتی سرطان زا مثل چیپس و کنسرو

و نوشابه  و شیرینی های جور واجور- استنشاق  هوای آلوده شده با انواع آلاینده ها ی سمی و خطرناک - و  ....


چند ماه پیش تصادفا دنبال مطلبی توی گوگل میگشتم سر از اینجا در آوردم

https://www.behmalt-shop.com

به نظرم محصولاتش  جالب و با قیمت  مناسب بود

یک بسته از " پودر عصاره مالت " رو با توجه به توضیحاتش سفارش دادم

" مناسب برای ورزشکاران و بچه ها و زنان شیرده و ..."

با توجه به حذف سبوس از غذای ما و در نتیجه محرومیت از اون دسته ویتامین ها و

مواد معدنی مفیدی که در این سبوس ها وجود دارند  این پودر  انتخاب خوبی به نظر

میرسید


وقتی بسته بدستم رسید متوجه شدم پودر بسیار بسیار ریز و نخودی رنگی هست که

با کوچکترین جریان هوا همه جا پخش میشه .این بود که مقداریش رو توی یک بطری

نوشابه ریختم و بهش آب اضافه کردم  ترکیب بی مزه ای بدست اومد که ...

از اونجا که من کلا رابطه ام با تست و آزمایش مواد مختلف در خوراکی ها  خوبه

تونستم با اضافه کردن  آبلیمو و کمی  شیره انگور مزه خوبی ازش در بیارم

بعد از مدتی استفاده از این پودر در بطری آبی که هر جلسه با خودم سالن ورزش

میبرم کلا فراموشش کردم تا امروز

غذایی که امروز ناهار داشتم ماهی با برنج  بود و اساسی نیاز به نوشابه داشت

ترکیبی که در زیرعکسش رو میبینید از اضافه کردن حدود ده قاشق سر صاف

غذا خوری  از پودر عصاره مالت به  آب موجود در این بشکه شیشه ای که

بهش "لیوان من "میگم به همراه

دو قاشق آب لیموی طبیعی  بدست اومده . برای شیرین کردنش اعتراف میکنم که

ناپرهیزی کردم و بجای شیره خرما یا انگور که نداشتم  از "شربت موهیتو" - ترکیبی

غنی از شکر و رنگ و اسانس -   از شرکت سن ایچ رو که از تابستون توی یخچال

مونده بود استفاده کردم



در این وانفسای موادغذایی  مصنوعی و مضر به نظرم رسید که غذاهایی از این نوع

جاشون واقعا خالیه .  بد نیست اگر حوصله دارین سری به آدرسی که گذاشتم بزنید

و مطالبش رو در مورد خواص پودر جوانه گندم یا جو بخونید . ممکنه یکی از محصولات

طبیعی و بسیار مفیدش هم مورد مورد پسندتون قرار بگیره


پ.ن  1 :

قاعده الاکلنگ

تعداد حوادث خوب ضرب در اهمیت آنها  = تعداد حوادث بد ضرب در  اهمیت آنها

مثال :

فرید  کنکور قبول شد و پدرش  بهش قول خرید یک لپ تاپ جدید رو داد اما  یک ماه بعد

صاحبخونه جوابشون کرد ،  پدرش تصادف کرد و ماشینش هم  کلی خسارت دید !!!


پ.ن.2 :

حالت پودری این محصولات  حجم زیادی داره و اگر در جایی دور از آفتاب و گرما نگه داشته

بشه نیاز به نگهداری در یخچال نداره ولی  استفاده اش به دلیل حالت پودری بودن

سخت تره  وزمان استفاده ممکنه این و ر و اون ور بپاشه .

فرم عصاره ای اینها  حجمش کمه و استفاده اش ر احت تره ولی احتمالا برای جلوگیری از

ترشیدگی بایدتوی یحجال نگه داشته بشه


پ.ن 3:

مالک ، سهام دار یا کارمند شرکت مذکور نبوده و نیستم 

36

آموزش دوچرخه سواری برای میانسالان، قسمت دوم : (ادامه پست شماره 30 )


خوب ، اگه مکان و زمان مناسب رو مطابق توضیحات پست 30 پیدا کرده باشید و یه دوچرخه مناسب هم فراهم باشه آماده شروع کار هستیم .

یادتون باشه زین دوچرخه رو باید اونقدر پایین آورده باشید که وقتی روی زین نشستید  کف هر دو پا به راحتی روی زمین باشه و زانو ها هم کمی خم شده باشند یعنی شبیه وقتی که روی یک صندلی نشسته اید و توجه کنید که اگر دوچرخه شما از اون مدلهایی هست که در عقب و جلو چند تا دنده دارن طوری اونو رو تنظیم کنید که در جلو زنجیر روی چرخ دنده وسط و در عقب هم روی دو تا مونده به کوچکترین دنده قرار بگیره .


مرحله اول :

به کمک کسی نیاز ندارید .در حالی که روی دوچرخه نشستید با کمک پاهانون سعی کنید دوچرخه رو جلو ببرید .شبیه کاری که بچه ها با رو روئک انجام میدند همینکه شش هفت قدم برداشتید و دوچرخه سرعت گرفت حالا هر دو تا پاهاتون رو اززمین بلند کنید و اجازه بدید که دوچرخه به حرکتش ادامه بده تا وقتی که به یک طرف کج بشید و ناچار بشید دوباره پاها رو روی زمین بذارید.

 این تمرین کمک میکنه که حس تعادل در دوچرخه سواری رو در زمانی که پاهاتون بالاست تجربه کنید . یادتون باشه تعادل در دوچرخه سواری از سرعت میاد پس تا سرعت دوچرخه رو با حالت رو روئکی زیاد نکردید پاتون رو بالا نگیرید . این تمرین رو به تنهایی و اونقدر انجام بدید که بتونید وقتی که دوچرخه سرعت گرفت و پاهاتون رو بالا بردید چند متری قبل از کج شدن دوچرخه راه برید . اینکه در ابتدا با برداشتن پا سریع دوچرخه کج میشه و میافتید چیز عادی هست و نباید ناامید بشید  

مرحله دوم :

وقتی چندین روز تمرین اول رو انجام بدید  و حس تعادل در دوچرخه در حال حرکت  رو حس کنید به یکی نیاز دارید که  پشت زین رو بگیره و شما در حالی که اون تعادل تون رو حفظ میکنه رکاب بزنین  . شخص همراه در حالی که دنبال شما می دوه آروم آروم سعی می کنه کمتر و کمتر شما رو نگه داره  و آروم آروم شما رو ول کنه . شما با کمک سرعتی که با پا زدن بدست آوردین و حس تعادلی که به دلیل عادت کردن به دوچرخه در شما ایجاد شده میتونید اوایل به اندازه  یک دور یا دو دور رکاب زدن قبل از از دست دادن تعادلتون جلو برید   . این فاصله با تمرین هی بیشتر و بیشتر میشه تا جایی که به راحتی میتونید هفت هشت دور پا بزنید ونیافتید.


مرحله سوم :

از اینجا به بعدش رو دوباره میتونید تنها تمرین کنید

رکاب سمت راست رو در حالتی قرار بدید که تقریبا در زاویه 45 درجه قرار بگیره  یعنی اگر رکاب رو به عقربه ساعت شمار ساعت تشبیه کنیم و بالاترین نقطه رکاب ساعت 12 و پایین ترین نقطه ساعت 6 باشه رکاب رو قبل شروع حرکت در ساعت 2 یا 3 بذارید . اگر در هر موقعیت دیگری بود با کمک روی پنجه پا ، رکاب رو خلاف جهت پا زدن حرکت بدید تا به موقعیت مناسب برسه .

حالا پای چپ روی زمین و پای راست رو روی پدال راست بذارید با فشارزیاد روی  پای راست  دوچرخه به حرکت در میآد  نکته اینه که پای چپ شما باید بتونه بعد فشار پای راست و رسیدن پدال راست به پایین ترین قسمت  پدال چپ رو بدون اینکه سرتون رو پایین بیارید و نگاهش کنید در بالاترین قسمت سمت چپ دوچرخه پیداش کنه و روش قرار بگیره

اوایل این کار سخته و شما موفق نمیشید رکاب چپ رو پیداکنید پس ناچارا بایستید و دوباره با قرار دادن پدال راست در موقعیت گفته شده کار رو تکرار کنید .

با قرار گرفتن پای چپ روی پدال و فشردنش کاری رو که پای راست شروع کرده پای چپ ادامه میده و این باعث میشه که دوچرخه سرعتش بالا بره و شما بتونید که تعادل خودتون روحفظ کنید . تمرینات مرحله اول و دوم باعث میشه که حفظ تعادل برای شما در حال رکاب زدن آسون بشه


تبریک

شما الان یه دوچرخه سوارید  !!!

فقط

غرور شما رو نگیره هنوز به زمان نیاز هست تا ثبات در تعادل ، روش دور زدن به چپ یا راست و استفاده از ترمز ها رو یاد بگیرید . ولی خوشحال باشید که مهمترین قسمت  که همون حفظ تعادل هست رو یاد گرفتید.

دوچرخه سواری بهتون خوش بگذره

کلاه ایمنی رو فراموش نکنید


این هم برای حسن ختام

روستای ونه بین    Vane Bin

منطقه حیران

شهرستان آستارا





پ.ن  :

برای بهتر  دیدن  ،  روی عکس کلیک راست و سپس    view image  کنید

35

تمسخر زمان

مکان :        مغازه جوشکاری تخصصی آرگون

زمان :         17 الی   22.30              

بعد از چندین و چند بار خلف وعده  شرایط مساعد شد تا بعد از حدود یک ماه برم مغازه

آقای جوشکار که قرار بود بدنه دوچرخه ای رو که بهش داده بودم جوش آرگون بده

چون بدون خبر رفته بودم مچش رو در حال کار روی کار دیگری گرفتم در حالی که به

من قول داده بود که کار منو اول انجام بده.با شرمندگی کاررو کنار گذاشت و دو چرخه

بینوای منو که یک ماه در صف ا نتظاربوداحاطه شده با  میله و گیره  از یه جایی آورد و گذاشت

روی میزش و کار رو شروع کرد




اما  اگر فکر کردین کاری رو که قولش رو یه هفته ای بهم داده بود بعد یک ماه تونستم

ازش تحویل بگیرم در اشتباهید

چون

هنوز کارش رو شروع نکرده صاحب کار اول اومد . با  توضیح اینکه کار ایشون - یعنی من - قبل

از کار اوشون  یعنی اون آقا اومده مغازه و اوشون باید ده دقیقه صبر کنه تا کار من تموم شه

کار جوش کاری بدنه دوچرخه من شروع شد

چشمتون روز بد نبینه به محض شروع کار خوب پیش نرفت

یعنی بجای یک جرقه کوچک و بی صدا  رگبار جرقه به اطراف  پخش شد و الکترود تنگستن

آقای جوشکار توسط  عوامل ناشناخته ای کثیف شد و از کار افتاد . بعد ازسومین بار تمیز کردن

اون الکترود کذایی آقای جوشکار خیلی جدی برگشت و بهم گفت که اشکالی در کار

دوچرخه من هست

و بیش از یک ساعت کار میبره و ایشون ترجیح میده که کار اون آقا رو اول انجام بده

این بود که دوچرخه من به پستو و کار ایشون به روی میز جوشکاری منتقل شد

اما

هنوز مزه این پیروزی در دهان اوشون باقی بود که سر و کله نفر سومی پیدا شد

ظاهرا ایشون قرار بود کارش رو دیروز تحویل بگیره و بره مسافرت که به دلیل آماده نبودن

کارش امروز اومده بود و میخواست تا کارش رو تخویل گرفت بره مسافرت

نتیجه؟

این پرسیدن داره؟

شروع ماجرا  ساعت 17

1-کار آقای مسافر انجام شد من و اوشون تماشا کردیم

2-کار اوشون انجام شد . من تماشا کردم

3- ساعت 20

کار من آغاز شد

هنوز صدای  آه و ناله های آقای جوشکار  و ناسزا هایی که   نثار بخت و اقبالش میکرد

که مشتری ای مثل من نصیبش شده  توی گوشمه .

مشخص شد نوار چسب کاغذی که من برای راحتی کارش توی قسمتی از بدنه دوچرخه

چپونده بودم در زمان جوشکاری میسوخته و دود حاصل از اون جوش ایشون رو از درون

نابود میکرده .هی ایشون جوش میداده و هی جوش مثل کوه آتشفشان میترکیده !!!

 

ببخشید دست خودم نیست باید از رنج و عذاب ایشون ناراحت باشم

ساعت 22.30    پایان کار من

ایشون گقت که در طول مدت 14 سال کارش ، کار من بد ترین کاری بوده که تا بحال انجام

داده و اصلا از کیفیت کار راضی نیست

تقصیر من چیه ؟ شما میدونستید که چسب کاغذی باعث به فنا رفتن جوش آرگون میشه؟

خوب من هم نمیدونستم !!! نیتم زمان چپوندن اون چسبها خیر بود

زمانی کهایشون با گرفتن  مبلغ 350 هزار تومان ناقابل  بابت جوش دادن پنج نقطه روی بدنه

دوچرخه انتقامش رو از من گرفت وقت خروج چشمم به ساعت مغازه افتاد .تازه فهمیدم

علت اینه ایشون نمیتونه کار هیچ کسی رو سر وقت حاضر منه چیه

به عکس پایین دقت کنید شما هم متوجه میشین





34

روز زن مبارک

نه فقط به خانوم های  شیک و ترو تمیز و بی عیب و نقصی که توی تمام ابعاد زندگیشون موفقند

ومرد زندگیشون  زحملتشون رو  با روشهای مختلف پاس داشته


بلکه به اون دسته از :

-  زنانی که عمرشون رو گذاشتند تا اطرافیانشون زندگی راحتی داشته باشند اما هیچوقت زحماتشون

دیده نشد و از از خود  گذشتگی ها شون   قدر دانی نشد . مادرها

- زنانی که بهشون خیانت شد  یا قانون ازشون حمایت نکرد  یا جامعه طردشون کرد  

مطلقه ها  ، بیوه ها و  یا  ...

-دخترانی که میتونستند گرما بخش یک زندگی مشترک باشند اما به به هر دلیل دل کسی

براشون نلرزید پدر پولدار و سرشناسی نداشتند یا خونه اشون در منطقه ای نبود که

برای کسی  مایه مباهات باشند ظاهر متمایزی نداشتند که فریفتگان ظاهر رو جذب کنند

شغلی نداشتند تا درآمدی رو به همراه بیارند و در نتیجه در جریان بازی زندگی بدون

هم تیمی موندند

- دخترانی که شایستگی های زیادی  رو با زحمات و مشقات زیاد در این اجتماع

مرد سالار بدست آوردند ولی  در این  راه فرصت زندگی رو از دست دادند

- و  ...

- و  ...

- زنان و دخترانی که در روستا های دور با امکانات ناچیز بدون امکانی  برای  رشد و پیشرفتی

برابر با همتایان شهریشون زندگی رو می گذرونند.

شمع هایی که در تنهایی میسوزند و فقط نورشون دیده میشه

 خود شمع هیچگاه مورد توجه نبوده و نیست  با مظلومیت میان با مظلومیت به اطرافیان

نور زندگی میدند و در مظلومیت تمام می شن



در پایان چون میدونم به جز اون  درصد ناچیزی  که زن رو به چشم شکار میبینند و مرد ر و شکارچی

و معتقدند(با عرض معذرت ) که هر  زن چیزی جز یک دستمال کاغذی بیش نیست    بقیه مردهای جامعه بسته به

وضعیت فرهنگی و پایگاه اجتماعیشون با درجات مختلف با  من هم عقیده اند

مطلبم رو علی رغم  نداشتن هیچ گونه حقی دال بر نمایندگی از سمت اونها  با امضا از طرف مردان

قدر شناس جامعه ام خاتمه میدم


ما میگیم :

عزیزان دل

 مدیونتونیم


                                                                                  از طرف مردان زندگیتون

                                                                                           ارادتمند شما 

                                                                                            مونپارناس


پ.ن 1

و اما  تبریکات این روز نباید زنان ما رو از این نکته غافل نگه داره  که :


 تا اونجا که میتونید یاد بگیرید

از هر طریق مهارتها و معلومات و حرفه ها یی رو که براتون مقدوره بیاموزید

زبان - کامپیوتر و هر مهارت شغلی ممکن

یک زن یا دختر با معلومات بیشتر زندگی بهتری برای خودش و عزیزانش

رقم خواهد زد .

به عنوان مثال مراکز فنی و حر فه ای برای بیشتر اقشار

آموزشی مناسب رو با هزینه کم مهیا کرده اند


پ.ن 2

این روز رو به طور ویژه به خانوم هایی که خواننده  وبلاگشون هستم تبریک میگم

  " سلی"  ، "رافائل" ، "بند باز" و "مادر یک کودک سرطانی سابق"

و

اون دسته از عزیزانی  که اسمشون توی لینک هام نیست

ولی

خواننده هر روز وبلاگشون هستم

" پرژین" و "بوی بارون - عطر یاس"





33

چیزی از جنس خاطره

متعلق به زمانی که قیمت  نون بربری 5 ریال بود

32

بدون شرح

31

میدونم که  گسسته و پراکنده می نویسم اما  سعی میکنم  موقع نوشتن همیشه دو چیز رو  در نظر داشته باشم


1- خود من هم وقتی خسته و کوفته   از مشکلات روزانه میآم  و وبلاگ های مورد نظرم رو

میخونم  اولین حسی که میخوام بگیرم  اینه که یه مقدار ذهنم آزاد شه و حس خوبی از خوندن این

وبلاگ هابهم منتقل شه  نه اینکه شنونده مشکلات شخصی ای باشم که جز یه همدری ساده

کاری از دستم برای برطرف کردنش برنمیآد

حساب کنید یه شب قبل خواب هفتا وبلاگ بخونید و توی چهارتای اونا ناچار بشی برای تسکین

درد و رنج نویسندگانشون  نظر بذاری و همدردی کنی یا راه حل پیشنهاد کنی

خیلی ها از وبلاگشون به عنوان سنگ صبورو محلی برای بیان درد ها و مشکلات  شون

استفاده میکنند. اما من به شخصه دوست دارم خوندن وبلاگ من  اگر قادر نباشه

  حسی  بهتری به خواننده بده لااقل حس اونو بدتر نکنه .

به همین دلیل یکی از اهداف من دراینجا  نشون دادن زیبایی های کوچک دور و بر منه

تا شادی های کوچکی رو باعث بشن و سعی میکنم لحن نوشتنم در جواب نظرات همیشه 

به سمت طنز لغزش داشته باشه.


2-شخصا دوست دارم که وقت خوندن وبلاگ علاوه بر سرگرمی یا گذران وقت  یه چیز

کوچکی هم اگر شد  یاد بگیرم

برای همین گاهی  چیزی می نویسم که فکر میکنم مخاطبم با اون کمتر سر و کار داره ولی

دونستنش براش مفیده

منظورم این نیست حالا که مثلا فیلم سازم بیام اینجا رو تبدیل کنم به کلاس درس فیلمسازی

یا اگر کار باغداری انجام میدم  آموزش تخصصی "نگهداری از درختان زردآلو" رو یاد بدم 

همین آموزش اجزا دوچرخه یا روش یاد گرفتن دوچرخه سواری و چیزهایی از این دست منظورمه

توی برنامه ام هست که هر وقت حوصله ام کشید لابلای مطالب چیزهای اینجوری هم بنویسم



برای  حسن ختام   هم دعوتید به تماشای این عکس و دیدن گوشه ای از زیبایی های طبیعت :

پانزدهم خرداد 97  ساعت  سه بعد از ظهر

  ییلاق    اسپیلی    Es  Pili 

 منطقه  ییلاقی  دیلمان    Dey Laman

شهرستان سیاهکل

گیلان


پ.ن  :

برای بهتر  دیدن  ،  روی عکس کلیک راست و سپس    view image  کنید



این هم تخمینی از مکان  این روستا و زمان دسترسی به اون از سمت چالوس



30

 آموزش دوچرخه سواری برای میانسالان

 چرا برای میانسالها؟

چون بچه ها و جوونها هم انگیزه اش رو دارند هم فرصتش رو. توانایی یادگیریشون بالاست و از یادگیری در حضور دیگران خجالت نمیکشند . برای میانسالان داستان جور دیگریه و نیاز به فراهم بودن شرایط و دلگرمی و تشویق دارند و گاهی خجالت میکشند در حال یاد گیری کاری دیده بشن که دیگران سالها پیش انجامش دادند

چیزی که اینجا میکم حاصل تجربیات منه . توصیه یه دوچرخه سواره  به علاقه مندان میانسال  یادگیری دوچرخه سواری .

دوچرخه سواری یاد گرفتن نیاز به چند چیز داره دوچرخه مناسب محل مناسب زمان مناسب و از همه مهمتر تمرین به شیوه  درست  و ناامید نشدن از نرسیدن به نتیجه دلخواه

اگر شرایط بالا جور باشه یک نو آموز سر دو ماه طوری دوچرخه سواری خواهد کرد که انگار سالهاست دوچرخه سواره


این طوری هم میشه عملا این شرایط رو  بدستشون آورد :

الف _تهیه دوچرخه دست دوم مناسب با قیمت قابل قبول توی سایت دیوار ، شیپور و امثالهم که کار آسونیه دوچرخه نو خوبه ولی از اونجا که شما در حال یادگیری هستید بهتر نیست با چیزی تمرین کنید که اگر داغونش هم کردید دلتون نسوزه ؟ مهم نباشه  اگر رنگ بدنه اش خش برداره یا جاییش آسیب ببینه ؟

  ب_پیدا کردن یه خیابون پهن یا کوچه پهن نزدیک خونه به طول حداقل پنجاه قدم

ج_ بیدار شدن صبح زود  وقتی هوا روشنه اما ماشینها هنوزخیابون رو قبضه نکردند و بیشتر مردم خوابن و کسی آدمو نمی پاد توی این شرایط میشه تمرین رو مرحله به مرحله انجام داد و سریع پیشرفت کرد.اگرکسی دوست داره ظهر یا غروب تمرین کنه مساله ای نیست هدف پیدا کردن زمانیه که مزاحم کمتری دور و برمون باشه !!!

قبل از هر چیز اینو بگم که زمین خوردن در روند یادگیری کم و بیش پیش میاد و کسی نیست که ادعا کنه بدون زمین خوردن دوچرخه سواری یاد گرفته برای همین تهیه یک جفت زانو بند از اون مدلهایی که اسکیت سوار ها به زانوشون میبندند به همراه یک جفت  دستکش - از هر مدلی که باشه- خیلی خوبه .

علت ساده است . در فرایند تمرین با دوچرخه خیلی پیش خواهد اومد که در حال حرکت آروم آروم به یک طرف کج بشیم و در نهایت ناچار بشیم گاهی  نیرویی بیش از وزن خودمون روکه به خاطر حرکت ایجاد شده با یک پا  تحمل کنیم .این تحمل یکدفعه این مقدار وزن روی یک پا در زندگی معمولی پیش نمیاد و بهش عادت نداریم بنابراین اوایل کار نمیتونیم با یک پا وزن کل بدنمون رو در حال افتادن تحمل کنیم و از همون طرف زمین میخوریم

 زانو بند و دستکش کمک میکنند که این زمین خوردن ها به ما و لباسهامون آسیب نرسونه . بعد ازمدتی خودتون متوجه میشید که تحمل وزن بدنتون روی یک پا براتون عادی شده و  دیگه با زانو بند نیاز ندارید اگرچه دستکش همیشه با دوچرخه سواردر هر سطحی که باشه خواهد موند.

به کلاه مخصوص دوچرخه سواری اشاره نکردم .قیمتش بالاست اما اگر دارید یا میتونید بخرید در استفاده از اون و عادت کردن بهش تعلل نکنید . درحوادث دوچرخه سواری گاهی لحظات استفاده یا عدم استفاده از کلاه تعیین کننده مرگ یا زندگیه

یه چیزی در مورد خرید دوچرخه بگم .توجه کنید دوچرخه ای بگیرید که وقتی روی زینش نشستید کف هر دو پاتون راحت روی زمین باشه . این ارتفاع استاندارد زین در دوچرخه سواری نیست ولی اگراین کار رو نکنید زمین خوردن های سخت تری خواهید داشت . برای بعضی ها مثلا خانومها کاملا این امکان هست که اگر زین یک دوچرخه رو تا آخر پایین بیارند باز کف هر دو  پاشون به زمین نرسه . از انتخاب این نوع دوچرخه ها برای یادگیری اجتناب کنید و گول حرفهای فروشنده در مورد استاندارد تعیین ارتفاع زین رو نخورین . حرفهاش کاملا درستند اما برای وقتی خوبند که در مرحله آموزش نباشید .یادتون باشه این شمایید که ممکنه زمین بخورید نه اون پس کار رو برای خودتون سخت نکنید

ادامه دارد ...

29

 اعتراف بهش سخت نیست من هم یکی از عاشقان نوشابه های گاز دار هستم .

علاقه انواع مختلفی داره که وقتی از محدوده های عقل بیرون میزنه بهش میگن عشق  و مهمترین خصوصیتش هم همراستا نبودن با عقل و گاهی تضاد با اونه . مثال که دیگه نمیخواد  از عشق به موتور و کتاب و پول و آزار و اذیت دیگران بگیر تا عشق شناخته شده به عزیزان دل .

اما موضوع صحبت امروزم عشق به نوشابه های گاز دارهست  . سالهاست که در مورد ضررهای این نوشابه های رنگ و وارنگ گفتند و نوشتند و ... اما کو  گوش شنوا؟ شکر موجود در نوشابه باعث چاقی و امراض ناشی از اون میشه . رنگهای بکار برده شده فشار روی کبد و کلیه میآرند فسفات موجود در این نوشابه ها باعث اخلال در جذب کلسیم توسط بدن میشن وکاهش تراکم استخوانهای بدن و  پوکی استخوان از نتایج مصرف مداوم اونهاست .

اما مگر اطلاع سیگاریها از مضرات سیگارتا حالا باعث ترک سیگار شده که عاشقان نوشابه به دلیل مضراتش ولش کنند؟ یا تا حالا شنیدین دیدن صورت نشسته ، موی آشفته،دندان مسواک نزده ، صورت بدون کرم پودر، لب بدون ماتیک یا چشم بدون خط چشم یا ریمل عزیز دلی عاشقش رو فراری داده باشه؟ به تعریف عشق دقت کنین با عقل میانه خوبی نداره

حتما تجربه خوردن نوشابه مونده و گرم شده رو داشتید . بارها از خودم پرسیدم این  چیه که میخوریمش ؟پراز مواد شیمیایی ناشناسه واقعا خوردنیه؟  و هیچ تعجب نکردم که راننده های عشق ماشین ، لاستیک دور سفیدشون رو با کمک مسواک و نوشابه سیاه براق و تمیز نگه میدارند.

خلاصه با همه اوصاف نوشابه خور قهاری بودم اما دورانی که اگر سنگ هم میخوردم هضم میشد بسر اومد و آتار اضافه وزن پیدا شد البته به لطف رسانه ها دیگه کمتر عددی باعث تعجب مخاطب  میشه ولی برای من سی کیلو اضافه وزن وبالاتر رفتن BMI  من از عدد سی  یک هشدار جدی بود .

راه شناخته شده ای رو در پیش گرفتم . جایگزینی و نه حذف

دیدین به جای سیگار از چسب نیکوتین، سیگار الکترونیکی و ... استفاده میکنند ؟  سعی کردم در قدم اول رنگ و شکر رو کاهش بدم .نوشابه گازدار لاکی دوو بی رنگ  از شرکت کاله پاش به زندگیم باز شد توی تبلیغاتش که نوشته از لبنیات مشتق شده  که البته بوی آب پنیرخیکی مونده هم انصافا میده برای اونهایی که نمیدونن این بو چطوریه بگم که یه چیز توی مایه های بوی پاست منتها خفیفتر

البته در تبلیغاتش گفته شده که میزان شکر توش هم از نوشابه های عادی کمتره.

خوب بطور تصادفی یکبار وقت خرید فروشنده لاکی دوو نداشت اما چیزی به اسم  لاکی یوو داشت و تعریف کرد که بعله اینم به همون خوبیه ما هم گول خوردیم و خریدیم .

اولین جرعه باعث تبعیدش به ته یخچال شد . در یک کلام بی مزه بود شبیه ساندیس های تقلبی که آبشون سه برابر استاندارده و وقتی میخوری اصلا نمیفهمی چه مزه ای دارن !!!

اما زندگیه دیگه در یک شرایط  بدون نوشابه ناچارا رفتم سراغش . متوجه شدم که زیر نوشته لاکی یو عبارت "سودا" نوشته شده سرچ کردم دیدم به مفهوم آب گاز داره .

این نوشابه نه طعم شیرین نوشابه های معمولی رو داره و نه رنگ اونها رو در عوض اون گزندگی خاص  و  دوست داشتنی نوشابه های گاز دار رو که حتی دوغ مرد افکن " آبعلی" نداره رو داره و میتونه مسکنی برای درد هجران اون دسته از عاشقان نوشابه های گازدار باشه که دیگه وضعیت سلامتیشون اجازه استفاده از این نوشابه ها رو نمیده

پ.ن 1 :

 بخرید و بیاشامید و پروای چاقی و بیماری نداشته باشید .

باشد که به یمن لاکی یو (سودا- آب گاز دار) لذت غذایی که میخورید دوچندان گردد

پ.ن 2 : از طفداران نوشابه سیاه بودم -هستم





28

برای بهتر  دیدن  ،  روی عکسهای زیر کلیک راست و سپس    view image  کنید



نرگس خانوم خوشگل   خوش اومدی          

توی سفر کاری   بودم    از بین  گیاه های  رنگ و رو پریده   دور و برم   یه دفعه

چشمم به یه چیز رنگی  خورد

  وایسادم

و

این خانوم خوشگل  خوش عطر اونجا بود

ظاهرا همین موقع هاست که میاد و دنیای خاکستری ما رو زیبا میکنه

به همین مناسبت تبریک می گم به همه نرگس خانومهایی

که توی زندگی آدمهای دور و برشون مثل گل می درخشند

شاعر می فرماید :

نرگس خانوم خوشگله

                                             دل ما رو خوب می بره


27


نه اشتباه گرفتین

این اصلا برف روی چمن نیست

خورده های چند تا لامپ مهتابیه که به بدترین شکل ممکن خورد شدند

و روی چمن  ریخته شدند

 کار چه موجودیه؟

مطمئنم کار کلاغها و یا سگها یا موشها نیست

اونها اونقدر باهوش هستند که با دست خودشون  چیزی رو که

از طبیعت مونده آلوده نکنند

چمنهایی که توسط محیط بانان زحمتکش  از دست گرما و سرما و یخبندان 

سالم نگه داشته شدند تا چشم بینندگان رو توی  فصلهای

خاکستری و افسرده کننده  نوازش کنند  توسط چه موجودی اینطور آلوده شده؟

چرا ؟

به چه نیت؟


25

 

در این دنیای بی رحم ، برای بقا ، باید همیشه در حال جنگ باشی

اما اگر بخوای در این معرکه مثل خود دنیا بی رحم باشی

 از لذتی خودت رو محروم میکنی به اسم لذت مهربانی کردن به دیگران

24

این چند روز سرما خودش رو در نقاط مختلف کشور به رخ کشید.  خیلی ها متوجهش شدند

اما بعضی ها توی همون حال و هوای مطبوع پاییزی گیر کردند و آپ دیت نشدند

می گید نه ؟ پس این این ماجرا رو بخونید

دیروز صبح که خواستم طبق معمول این ماه ها پیاده برم سر کار سرم رو که از پنجره بردم بیرون

دیدم که برف آب شده اما هوا یخبندان به نظر میآد پس علی رغم میلم  کلاهم رو از

لابلای وسایل   پیدا کردم وتنها با یک زیله اضافه بر لباس عادی رفتم به سمت محل کارم

اما

اونهایی که توی سوز و سرما گیر افتاده باشن میدونن که سرما خیلی موذیه  و از اونجایی

پدر آدمو در میآره که ازش غافل شده

خوب اون روز حس ورزشکاریم گل کرده بود و فکر میکردم یه یخبندان ساده اونهم زیر

نور آفتاب ارزش توجهی بیش از یک کلاه و یک زیله روی پیراهن هر روزم رو نداره

در نتیجه عامدانه و عالمانه دستکش رو بیخیال شده بودم

گفتن که نداره و مشخصه که بعد ار حدود پانزده دقیقه پیاده روی دستهام توی جیب

شلوارم یخ زده بودن که .... ناگهان خانومی از من جلو زد و من با دیدنش  از تعجب

کلا یخ کردم این شد که تا دستهای یخ زده من بجنبند و عکسی به یادگار بگیرند ایشون

چندین متر از من دور شده بود

نقطه قابل توجه تا بن دندان  مسلح بودن خانم کناریش  (فلش قرمز)

و بعکس  بی دفاع ماندن  قسمتی از جبهه جنگ این عزیز دل در نبرد با ننه سرما هست

سرعت راه رفتن  ایشون نشون میداد که سرما روی ایشون بی اثر نبوده و  اگر شرم و حیا 

اجازه میداد بدش نمی اومد دوان دوان   به سمت مقصد میرفت.

امیدوارم وقتی به خونه رسید یکی از چندین و چند چکمه و بوت ونیم بوت جور و واجوری

رو که همه خانومها  توی دست و بالشون دارن رو  برای دفعه بعد که خواست از خونه بیرون بیاد

دم دست بذاره

23

در یک سفر کاری فرصتی شد تا کمی به زیبایی های کوچک دور و برم نگاهی بندازم

این عکس  حاصل اون فرصته

سی و یکم تیر 97  

روستای بلترک   Bal   Tork 

 منطقه  ییلاقی  اشکورات    Eshkavarat

گیلان

پ.ن  :

برای بهتر  دیدن  ،  روی عکسهای زیر کلیک راست و سپس    view image  کنید



قسمتی از همین عکس بالا  با بزرگنمایی


این هم تخمینی از مکان  این روستا و زمان دسترسی به اون





22

آیا واقعا مشت نمونه خرواره؟

در بعضی از شاخه های علم  این ضرب المثل نه تنها صادقه بلکه تنها راه انجام کارهاست

در نظر بگیرید که برای گرفتن خون و انجام آزمایشات پزشکی برید آزمایشگاه و بجای اینکه

طبق معمول ازرگ ساعدتون خون بگیرند بهتون بگند که دکترتون خواسته این خون به

دلایل پزشکی از رگ گردن یا مچ پای شما گرفته بشه . چرا؟ چون فلان ماده در خون این قسمت

فراوانیش بیشتره و غیره . واضحه که برای ما این مساله قابل درک و قبول نیست چون معتقدیم

خون رو از هر جای بدن که بگیرند برای آزمایشات پزشکی ارزش یکسانی داره . یعنی اینکه

در اینجا واقعا به مشت نمونه خروار بودن معتقدیم

اما

همه به تجربه درک کردیم که فضای وبلاگستان نمونه خوبی  برای نتیجه گیری در

مورد کل اجتماع نیست . یکی از الزامات نمونه گیری همگن بودن محیطه . یعنی اگر بخواید

از مخلوط آب و آبلیمو و شکر و تخم شربتی موجود در یک پارچ لیوانی برای نمونه برداید مسلما

عقل حکم میکنه که قبل از نمونه برداری اول این مخلوط رو خوب هم بزنید تا کاملا همگن

بشه و بعد میشه  خصوصیات محتویات لیوانی که از این پارچ برداشتیم رو به کل پارچ تعمیم بدیم

  همه میدونیم که جامعه  وبلاگ نویسان از همه اقشار تشکیل دهنده جامعه با همون نسبتی که

جامعه رو تشکیل میدند نیستند یعنی اگر در جامعه دانش آموزان 35 درصد اجتماع رو تشکیل

میدند به این معنی نیست که  35 درصد وبلاگ نویسان دانش آموزند . در واقع مطابق تجربیاتی

که داریم  مثلا هیچ تناسبی    بین نسبت  تعداد  وبلاگ نویسان مونث مجرد  بالای 30 سال  به تعداد

کل وبلاگ نویسان  با نسبت تعداد  مونث های مجرد بالای 30 سال به کل تعداد افراد اجتماع

وجود نداره . نتیجه اینکه وبلاگ ها محل مناسبی برای اطلاع از سبک زندگی و عقاید اقشار

مختلف یک جامعه  نیستند

درصد بالایی از اقشار مختلف جامعه حتی در اوج شکوفایی وبلاگ نویسی از این ابزار استفاده

نمیکردند  در واقع همین الان هم درصدی  از وبلاگ نویسان  کسانی هستند که در

عرصه اجتماع به موقعیتی که انتظارش رو میکشیدند نرسیدند و این رسانه محلی برای بیان

احساسات و نظریات اونها در مورد اجتماعیه که به اونها اجازه رشد و رسیدن به آمالشون رو نداد

آیا جامعه واقعی همون چیزیه که توسط این قشر غالب  وبلاگستان توصیف میشه؟

آیا روش زندگی اونها که خودشون در وبلاگهاشون توصیف میکنند روش زندگی متعارف

طبقه ای هست که اونها نماینده اش هستند؟

به نظر من نیست

اینها رو گفتم  چون درخیلی از  وبلاگها  به توصیف انواعی از زندگی برمیخوریم که با هنجار های

جامعه مغایرت شدید دارند . وبلاگ نویس ممکنه در هر سطحی از طبقات اجتماع باشه

ولی  سبک زندگی بدون قید و بندی  که به تعبیر خودشون  مدرن نامیده میشه  با چار چوبهای

اعتقادی مردم فارغ از طبقه و گرایشات مذهبی یا سیاسی یا قومیتی در تضاده

مثلا کدوم پدری یا مادری  هست که وقتی بفهمه که دختر دانشجوی 25 ساله اش در شهر

محل تحصیلش با دوست پسر های متعدد داشته   و سطح روابطش رو با اونها به  سطح

روابط ج ن س س ی ارتقا داده   این کار رو تایید کنه و اون حق دخترش بدونه؟

وبلاگ نویسانی از این دست همیشه انواع شاه قلی ها رو هم پشت سرشون دارند

کسانی که  هم اعتقاد با خودشون هستند و هر نظر متفاوت رو تهدیدی برای سبک

زندگی آزادشون میبینند آیا واقعا امثال این نمونه که در وبلاکستان کم هم نیستند

  میتونند مصداق مشتی  نمونه  خروار باشند؟یعنی این فرهنگ فعلی ماست؟