132

آخرش عمو رمضون  رفت

یه ماهی مهمون بعضی خونه ها بود

هر خونه ای هم که  وارد شد عادت عجیب غذا خوردن

 بین اذان مغرب تا اذان صبح رو براشون سوقات برد

نه تنها زمان غذا خوردنها  رو تغییر داد که بالطبع اون

خواب ساکنین اون خونه ها رو هم تغییر داد

خوابها مقطع شد و ناکافی

در طول رمضان تبدیل شده بودم به یه

ام وی ام سه سیلندر با مصرف سوخت  سه لیتر در هر صد کیلو متر!!!

البته به همون دلیل هم توی سربالایی ها کم میآوردم

و وقت و بی وقت توی پارکینک خواب بودم

یعنی تا حالا نشده بود من یه روز

 ساعت ده صبح  بخوابم

 و

ساعت هشت شب  پاشم !!!

که توی رمضان امسال شد !!!

 

 اما

روز اول بعد رفتن عمو

هیولای درونم برگشت و دوباره تبدیل شدم به همون

سانتافه 6 سیلندر با مصرف 18 لیتر در صد کیلومتر !!!


صبح اولین روز آزادی یه دیگ لوبیا توی یخچال پیدا کردم

آخ جون !!! لوبیای داغ  با روغن زیتون و نون بربری

کور از خدا چی می خواد ؟

اما وقتی از خورشید پرسیدم که اون هم می خوره تا براش گرم کنم

گفت که به کاهدون زدم و اون لوبیا  مصرف خاصی داره و جیزه !!

البته پیشنهاد کرد که از انبار کنسروهام یه کنسرو لوبیا وردارم

خوب بذارین بگم

کنسرو فقط کنسرو لوبیا با قارچ با مارک " بدر" !!!

سهامدار شرکت تولید کننده اش نیستم

و قرار هم نیست پولی برا تبلیغش بگیرم

اما از بین کنسروهای موجود در بازار "بدر"

به نظر من  یه چیز دیگه هست

البته کنسرو  لوبیا با قارچش

بقیه اش رو نمی دونم چون تست نکردم

دفعه بعد که رفتین فروشگاه یکی رو برای تست وردارین

فکر کنم الان زیر سی تومن باشه


القصه ، تا کنسرو یه نیم ساعتی بجوشه و میرزا بوتول

احتمالا موجود در داخلش ، گورش رو گم کنه 

- همون عامل بوتولیسم خودمون !!!-

بفکر افتادم حالا که روز اول آزادیه چرا جشن نگیرم

و به خودم یه غذای قهوه خونه ای  هدیه ندم ؟


در زمان ماموریتهای اداری پیش میاد که مقصد دوره

و ما صبح زود حرکت می کنیم درنتیجه صبحونه رو

توی این غذا خوری های کوچک که راننده های

کامیون یا نیسان توش غذا می خورن  می خوریم

اونجا ها رسمه که بعضی ها لوبیا رو با املت

- تخم مرغ سرخ شده  در رب تفت داده شده در روغن   -

می خورن

از  صدقه سری خورشید که در مسیر حرکت و محل کارش

با روستایی ها سرو کار داره یخچال خونه همیشه پر تخم اردکه

بله تخم اردک !!!

همون که  سرور تخم مرغه !!!

ای کاش می شده در مورد تخم غاز هم همین حرف رو بزنم

چند سال پیش یه تخم غاز خوردم و برای  چند روز دهانم آفت زد

دیگه می ترسم برم سراغش

خلاصه

دو تا تخم اردک برای خودم و یه دونه برای خورشید

 به روش گرلاوین  !!!  آماده کردم و افتادم به جون لوبیا و  شبه املت

چه رنگی چه  عطری چه مزه ای

دیگه نمی گم که تا نهار

 یه پیراشکی

یه بامیای گنده که شبیه زولبیا پیچ خورده بود

چند تکه باقلوای خورشید ساز

رو با دو بشکه چای ریختم توی خندق بلا

و چیزهای دیگه ....


واقعا قصد نهار خوردن نداشتم

ولی چون قرار بود بریم ناهار رو توی طبیعت زیبای بهاری

و حاشیه یه تالاب بخوریم ناچارا یه بشقاب ماکارونی

و نصف یه ما الشعیر خونواده لیمویی هم اونجا  خورده شد

از شانس بد من

رب خونگی مون تموم شده بود و خورشید یه رب کارخونه ای خریده بود

و ماکارونی با اون رب اصلا چیز دیگری بود

می دونین دیگه

رب خونگی شبیه عمه کوچک پسر همسایمونه

اما رب کارخونه ای شبیه این دخترهای امروزیه

 دماغ سربالا عین نیکول کیدمن

 مو کراتینه عین کیم کارداشیان

لب ژل زده و متورم عین لبهای آنجلینا جولی 

کی می تونه در مقابل این رب و رنگ و مزه اش مقاومت کنه؟

مگه اهمیتی هم داره بعد مصرف این سم خوش مزه چی به سر آدم میاد؟

اصلا علت اینکه عمه کوچکه پسر همسایه هنوز مجرده همینه دیگه

توی این دوره

 رنگ و مزه

مهمه  نه آخر و عاقبت کار !!!

بگذریم

دیگه نمی گم بعد از ظهر چی خوردم

 چاغاله ای رو که سر  راه برگشت خریده بودیم

یه بشکه قهوه با شیرینی

و

....


تصمیم قاطع گرفتم که لا اقل شام نخورم

ساعت 11 بود که شیطون رفت زیر جلدم

مزه لوبیای صبحونه هنوز زیر دندونم بود

 دوبار یه کنسرو لوبیا ؟ نه....

اشتباه فکر کردین

یادم افتاد کنسرو ساردین دارم

آخ جون ....

همه اش رو خوردم

جا تون پر

- چیه مگه انتظار تعارف داشتین؟!!!   با اشتراک غذا مخالفم  اساسی   -

اگر چه

 طبق یک  قاعده کلی

هیچ عیشی بدون نقص نمیشه

آخرهای غذا م بود که نون تموم شد!!!

لعنت بر شیطون

آخه الان وقت تموم شدن بنزین بود ؟!!!

نون داشتیم

اما در فریزر و منجمد

خلاصه

 اولین روز رو با اشتهای یه سانتافه ....به پایان بردم .


خدای من

چیکار کردی با ما

 که یه ماه

بخاطر خواست تو

و نه بنده هات

نزدیک به 12 ساعت گشنه و تشنه  موندیم

 اما ککممون  هم نگزید

خیلی  از روزهای بودن عمو رمضون

بخصوص  اواخرش

من حتی بعد اذان مغرب هم میلی به خوردن غذا نداشتم

یا

 با دو لقمه

 نون و پنیر و سبزی و خرما و چای و شامی

 و کوکو سبزی و سیب زمینی سرخ کرده  سیر می شدم

پس چرا

الان بخاطر خودم هم که شده

نمی تونم چهار ساعت گشنگی رو تحمل کنم ؟!!!



برای اینکه ببینین ام  وی ام سه سیلندرم با چه نوع سوختهایی

سرو کار داشته عکس های پایین رو به یادگار می ذارم

به این سوال از قبل جواب بدم

بله

من هر  سی روز سر  افطار سیر تازه با غذا خوردم و هیچ چیم هم نشد

سیر تازه یه سبزیه مثل تربچه

و مقدار گزندگیش ناچیزه

و با سیر خشک قابل قیاس نیست

البته اگر محلی باشه

سیر هایی که از ناحیه طارم میارن در صورت گاز زدن

باعث میشه از گوشهای آدم دود بیرون بزنه

اونها مناسب سیر ترشی هستن نه خوردن با غذا



قبل از سوختگیری:




بعد از سوختگیری :




و بعضی روزهای دیگر !!! :



پایان


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد