118

توی زندگی
بدشانسی ها و مصیبت ها

 خودشون

 دعوت نشده

و فله ای

 میان سراغ آدم

این خوشبختی ها و خوش شانسی ها هستند
  باید ذره ذره جمعشون کرد تا به زندگیمون
امید و نشاط  بدن

هرچیز کوچکی  که شادمون می کنه ارزش توجه

و بخاطر سپردن رو داره

   وظیفه پدر و مادره که این  نگرش

 مثبت و سازنده رو در بچه نهادینه کنن
تا
همیشه نیمه پر لیوان رو ببینه 
و
یک زندگی مقرون با امید و شادی داشته باشه

این حقیه که فرزندان برگردن ما دارند

و این آموزش رو  بهشون مدیونیم

وگرنه

 توی این دنیای وارونه

زندگیشون همبشه با نا امیدی و یاس و عدم رضایت همراه میشه

و تبدیل میشن به شخصیتی مثل  " گلام " در کارتون گالیور !!!

یادتون که هست ؟

هیچ چیز خوشحالش نمی کرد

و برای هر کاری یه فال بد می زد

 و انتظار واقعه ناخوشایندی رو می کشید

با اون تکیه کلام معروفش

" من می دونم ..."   !!!

یادش بخیر


به تعبیر  پونیو

https://poniyo.blogsky.com

"دلخوشی ها رو باید مث مو از ماست بیرون کشید.. "


موهای توی ماست زندگیتون فراوون باد !!!



پ.ن :

دمت گرم پونیو  با این مثال زدنت !!!

 تا یه مدتی،  وقتی بخوام ماست بخورم

فکرم همه اش باید دنبال پیدا کردن مو توش باشه

داشتیم نون و ماستمون رو راحت می خوردیم ها !!!

نظرات 12 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 20:46

شما روان شناس هستید؟ مطالب روان‌شناسی وبتون زیاده.

روان شناس؟!!!
نه بابا
من و این حرفها ؟!!
;کارمند ساده ای بیش نیستم
با تحصیلاتی غیر مرتبط با روان شناسی
و فرسنگها دور از اون

یک رهگذر چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 00:36

سلام چقدر شبیه مرد رشتی هستین که قدیما تو پرشن بلاگ مینوشت

سلام
من یک وبلاگ نویس مبتدی هستم که تازه چند ماهه شروع کرده به نوشتن
شباهت ما شاید بخاطر اینه که توی یک فرهنگ بزرگ شدیم
در شمال زنها قرب و ارزش زیادی دارن
نه بصورت زن سالاری
بصورت زن رفیقی !!!!

میله بدون پرچم شنبه 15 بهمن 1401 ساعت 14:51

سلام
خوشبختی‌ها و خوش‌شانسی‌ها اصولاً موجودات خجالتی و نجیبی هستند. از دیوار صدا درمی‌آید از اینها صدایی درنمی‌آید به‌نحوی که معمولاً ما از حضور آنها باخبر نمی‌شویم. گاهی چنان هستند که ما متوجه نمی‌شویم هستند!
اما مصیبت‌ها و بدشانسی‌ها همیشه صدای خودشان را در گلو می‌اندازند و هوار می‌کشند! هنوز صدمتر با کوچه ما فاصله دارند و معلوم نیست که قصد آمدن به خانه‌ی ما را دارند اما چنان بلند بلند حرف می‌زنند که انگار توی راهرو و پشت درِ واحد ما دارند کفش درمی‌آورند... اینجوریست دیگر

سلام
"خوشبختی‌ها و خوش‌شانسی‌ها اصولاً موجودات خجالتی و نجیبی هستند. ... معمولاً ما از حضور آنها باخبر نمی‌شویم. گاهی چنان هستند که ما متوجه نمی‌شویم هستند! "
پس برای چی پونیو فرمود که اونهارو مثل مو از ماست باید بیرون کشید ؟!!!
همینه دیگه !!!
ذره بین بدست باید دنبال موهای توی ماست زندگیمون باشیم !!!!
همینطوری پیداشون نمیشه


"اما مصیبت‌ها و بدشانسی‌ها همیشه صدای خودشان را در گلو می‌اندازند و هوار می‌کشند!
... انگار توی راهرو و پشت درِ واحد ما دارند کفش درمی‌آورند... ا "
چه میشه کرد؟
سنجاب دونده روی چرخ روزگاریم دیگه !!!
کاری هم نمیشه کرد

Soly چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت 20:01

برای شما

تنک یو

Soly چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت 17:58

راستی ماست جزو برنامه غذایی من نیست
چون که یه سری از موادغذایی رو نمیشه به تنهایی خورد.مثلا من آبگوشت رو تنهایی نمیتونم بخورم و همیشه باید برم خونه مامان ...
چه حکمتی داره نمیدونم ولی زرشک پلو و قورمه سبزی رو میتونم بخورم و تنهایی برام معنی نداره ...یا اینکه سوپ درست کردن توی خونه مجردی برای خوشایند نیست...
ولی ماست خوردن در کنار خونواده خیلی می‌چسبه...

"راستی ماست جزو برنامه غذایی من نیست "
الان با گفتن این جمله ، مثل اون "خوانندگی" بمن تکه انداختی ؟!!!
آه مجردی مجردی ....
چه میشه کرد سولی ؟
باید منتظر تقدیر و قضا و قدر موند
امیدوارم بزودی توی خونه ات، برای" اهالی" خونه ،
آبگوشت بار بذاری

Soly چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت 17:53

سلام جناب مونپارناس
خوش شانسی یا بدشانسی جزو کلمات رایج هستند . نظر شخصیه من و جسارت نباشه باید این دو کلمه از واژگان زندگی حذف بشن. چیزی به نام شانس رو اگر حذف نکنیم از زندگی باید کمرنگش کنیم و همچنین در مورد بد شانسی. هر آنچه ما در زندگیمون انجام میدیم و هر آنچه راه هایی که برای امورات زندگی گذران می کنیم حتی حرف زدن .حتی حرف زدن . خودش بطور چشمگیر در زندگی ما تاثیر داره...قدرت کلام حتی زندگی رو می سازه به فرزندان آموزش میده که تا یه چیزی شد کلمات بدشانسی و خوش شانسی رو استفاده نکنیم. شاید نتونم منظورمو درست برسونم .ولی وقتی راه درسته مسیر درسته انرژی هامثبته باید بگیم صلاح و مصلحت پروردگار اینچنین ایجاب کرده...
من چندروز پیش دنبال چاپخانه بودم برای ارم اولش قبول کرد. فرداش رد کرد. و من وقتی جریان رو تعریف کردم براشون گفتن اصلا لزومی نداشت که بخای برای جبران چیزی بگیری. ظرف میشکنه خب.وقتی چاپخانه منو رد کرد گفتم بازم یه صلاحی توی این جریان هست...
خیلی وقته که از کلمات شانس و قسمت استفاده نمیکنم دیگه...میدونی چرا. هر پیشامدی حاصل مصلحتی هست که ما ازش بی خبریم. حرف و کلام شما هم برای ما موید صدق ادعاست .ولی من میگم ای کاش کلماتی ازین دست رو در زندگی کمتر و خیلی کمتر استفاده کنیم. مصلحت پروردگار جایگزین زیبایی هست بنظرم. و صد البته قصد جسارت به پست جناب مونپارناس رو نداشتم و نخواهم داشت..
فقط نظر شخصی بود...

سلام سولی
حرف هات همه درستند
من هم سعی کردم توی این پست فقط تفاوت نگرش رو بیان کنم
که با نگرش مثبت همه چیز راحت تر می شه
هر دو یه چیز می گیم
تو می گی: صلاح و مصلحت
من می گم : خوشبینی !!!

پ.ن :
هر چقدر که دلت خواست به این پست یا هر پست دیگری که می نویسم جسارت کن
یا اصلا بگو اشتباهه و باهش مخالفی
اصلا ناراحت نمیشم که هیچ ، برات احترام بیشتری هم قایل می شم
منطق کسانی رو که بخاطر محبت یا احترام نظر خودشون رو بیان نمی کنن
و نظر طرف مقابل رو باهاش موافقت می کنن تا نرنجه درک می کنم
اما
صداقت اطرافیانم رو بیشتر دوست دارم
ارزش من یا شخصیتم وابسته به مطالبی که می نویسم نیستیم
و مخالفت یا عدم موافقت با نظراتم ، توهین به من محسوب نمیشه
که راهنمایی ووسعت دادن به دیدگاه منه
هر چه تونستی از من انتقاد کن سولماز
البته
بعد از اینکه زدی لت و پارم کردی یه آخر نظرت بذار

مامان یک فرشته سه‌شنبه 11 بهمن 1401 ساعت 13:15 http://Parvazeyekfereshte.blogsky.com

چقدر درسته حرفات،کاش یاد بگیریم برای آرامش خودمون هم که شده قشنگی های زندگی رو پررنگ تر ببینیم
ولی قبول کن سخته و تمرین زیادی میخاد

"سخته و تمرین زیادی میخاد "
پس برای چی گفتم پدر و مادر از سن پایین باید به بچه ها
این نوع نگریستن به زندگی رو آموزش بدن ؟!!!
معلومه که آسون نیست !!!
بخصوص
برای ماها که از آب و گل در اومدیم و بزرگ شدیم
فهم مسایل آسونتر از یه بچه هست
اما
انجام اعمال اونطوری که باید نه
ولی یه بچه راحت به کاری که بخوایم عادت می کنه
مثلا اگر یه بچه از سن کم وارد یه رشته ورزشی بشه تا آخر عمر از ورزش
جدا نمیشه و حتی اگر درسطح مسابقه هم تمرین نکنه برای سرگرمی ادامه میده
اما
اگر کسی از بچه گی به ورزش عادت نکرده باشه انجام و یا تداومش براش سخته
ممکنه مثل من بخاطر بیماری مجبور به انجامش بشه
ولی
به محض رفع اجبار، به دین اولش بر می گرده
خوردن و خوابیدن
!!!

پونیو سه‌شنبه 11 بهمن 1401 ساعت 08:04

سلام و متشکرم... حرف شما کاملا درسته... برای همینه که من سعی میکنم همه جای خونه ردی از یک تار مو باشه
البته خودمم یه مدت نون و ماست نخورم بهتره... نون و بوقلمون رو جایگزین میکنم

" برای همینه که من سعی میکنم همه جای خونه ردی از یک تار مو باشه"
عین خونه ما!!!



" نون و بوقلمون رو جایگزین میکنم"
موقع خوردن بوقلمون به فکر ما هم باش
بخصوص اگر گریل شده باشه نه پخته

نرگس باران سه‌شنبه 11 بهمن 1401 ساعت 00:16


تو هم خوب بلدی بدجنس باشی ها! رو نمیکنی و ادای آدم خوبا رو درمیاری!

ای بابا !!!
دستم رو شد؟!!
آره
ناچار ا اعتراف می کنم!!!
که
در اصل ، از اون بدجنس های روزگارم

نرگس باران دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 20:38

الان آهت منو میگیره ، از فردا اشتهام زیاد میشه و گرد میشم!
آقا شکر اضافی، بی خیال ما شو

"آقا شکر اضافی، بی خیال ما شو "
چی ؟!!!!
بی خیال شم ؟!!!
اصلا !!!!
الان یه آه عمیق می کشم و دعا می کنم که ....
....
اشتهات زیاد نشه
و
اضافه وزن پیدا نکنی
و
همیشه شبیه یه مداد باشی!!!

نرگس باران دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 20:37

خب چرا اینقد میخوری!!!! حیرت کردم پسر! من اگه صبح خوراک لوبیا بخورم تا ظهر سیرِ سیرم! جدی باید تجدید نظر کنی تو خوردنت! چه اصراریه به این همه میان وعده!!!

"خب چرا اینقد میخوری!!!! "
از اول قصد نداشتم انقدر نون باهاش بخورم
اما
بذار اول از همه بگم که اون کنسرو لوبیا که صبح خوردم یه کنسرو معمولی نبود
به محض اینکه بازش کردم از عطر خوبش تعجب کردم
همکاری که در زمان خوردنش وارد اتاق شد گفت :
کی داره آبگوشت می خوره ؟!!!
واقعا عطر و مزه آبگوشت می داد .
آخرهای کنسرو علتش مشخص شد
ته کنسرو به چند تکه پیاز سرخ شده رسیدم
مشخص شد کارخونه سازنده
پیاز سرخ شده بهش اضافه کرده
که طعم. و بوی بی نظیری شبیه به آبگوشت بهش داده بود
خوب،
صبح باشه
و
نون بربری تازه و داغ هم داشته باشی
نتیجه چی میشه؟
تو باشی چکار می کنی؟
تقریبا همه نون بربری که صبح خریده بودم رو باهاش خوردم .!!!


خواستم اسمش رو ببینم چیه که یادم افتاد
صبح توی خونه قبل از اومدن سر کار که جوشوندمش
کاغذ دورش در اومد و انداختمش توی
پلاستیک زباله های بازیافتی که زیر سینک ظرفشویی آشپزخونه هست .
همین چند لحظه پیش که نظرت رو خوندم قبل از نوشت جواب
رفتم از بین توده آشغالهای خشک و بازیافتی
اونقدر گشتم که آخرسه تکه از برچسبش رو پیداش کردم
کنار هم گذاشتم و اسمش در اومد
اسم کنسرو " بدر " بود
بنظرم مارک گمنامیه
اما
دست سازنده اش درد نکنه
و
البته خریدارش.
خورشید برام خریده بودش





" من اگه صبح خوراک لوبیا بخورم تا ظهر سیرِ سیرم"
باور کنی یا تا آخر وقت فقط تونستم میان وعده شیریی ام رو بخوردم
و میان وعده میوه دست نخورده برگشت توی یخچال برای فردا
اما
وقتی اومدم خونه نتونستم ناهار بخورم
تازه چند ساعت پیش گشنه ام شد
و با بقیه نشستم و شام خوردم !!!





"چه اصراریه به این همه میان وعده!!! "
خوردن برای من وسیله ایه برای تحمل محیط کار
بدون خوردن وقت برام خیلی کند میگذره
اینطوری به خودم روحیه می دم و تحملم رو بالا می برم
تا وقت تموم شه




پ.ن :
جواب همه سوالاتت رو دادم ؟

محبوبه دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 07:14

امروز موقع صبحانه یادتون افتادم، چه خوب اپدیت کردین، چرا یادتون کردم، صبحانه مفصل تنهایی میخوردم، ترکیب، پنیر، گردو ، خرما.. که اس ام اس اومد کلاس دختر کلاس اولیمون، بخاطر مریضی معلمش تعطیله و در صورت تمایل میتونیم نیایم.
و گل از گل من شکفت که میتونه بیشتر بخوابه و تو بارون نیازی به رانندگی نیس، همسرم چند دقیقه قبل سوار شدن سرویس پیغام داده بود ماشین بد استارت خورده صبح( در اوردن از پارکینگ سخته برام، و زحمتش با ایشونه صبح ها) ، توی ذهنم قیافه پلیس یگان ویژه ای که چند روز پیش سر قلی پور الکی جریمه ام کرده بود بخاطر نبستن کمربند( ماشین ما اگه کمربند نبندیم کولی بازی در میاره و باید ببندیم حتما، و ایشون اصلا اجازه جریمه دارن یا نه رو حتی نمیدونم، اما چه میشه کرد، چند دقیقه بعدش تو گلسار اس ام اس اومد و موقع برگشت ایشون رویت نشدن، حدااقل چشم غره میرفتم) جلوی چشمم بود که داشته ماشین مارو هل میداده ( در دنیای غیر واقعی البته) که اس ام اس مدرسه قشنگ روز و صبحمو ساخت.. گاهی برای ساختن یه روز یه کم بهتر، یه اس ام اس کافیه
یه دوستی داریم که همیشه میگه فاصله بین ما و مهاجرت، یک ایمیل ه که میگه پذیرفته شدیم و بسلامتی از اینجا میریم برای تلاش بیشتر به یه جای دیگه..
چقدر پرحرفی کردم..خواستم بگم حالم خوب بود اما عالی نبود، اما الان اگرچه عالی نیس، اما خیلی خوبه! صبحانه چسبیده.. وقت هست سر فرصت تو خونه ورزش کنم.. دخترک بخوابه .. و وبلاگ بخونم..

" حالم خوب بود اما عالی نبود، اما الان اگرچه عالی نیس، اما خیلی خوبه! صبحانه چسبیده.. وقت هست سر فرصت تو خونه ورزش کنم.. دخترک بخوابه .. و وبلاگ بخونم.. "

چه عالی
پس تو هم تونستی با موچین ،خوشبختی های کوچک رو
از توی ماست زندگیت بیرون بکشی !!!
برای تو اون مو همون اس ام اس خوشحال کننده مدرسه بود

آفرین !!!!



پ.ن :
"صبحانه مفصل تنهایی میخوردم، ترکیب، پنیر، گردو ، خرما.. "
به این می گی مفصل؟!!!
امروز سر کار یه قوطی کنسرو لوبیا رو با یه نون بربری کامل با یه لیوان گنده چای سبز
- از اون مدل ماگ های خیلی خیلی بزرگ آبجو خوری که توی منطقه ویژه می فروشن _
به تنهایی خوردم
تازه برای میان وعده اول هم از کیک ساخته خورشید آوردم که اگر همکارا ببینن می گن مال دو نفره.
یه سیب و یه پرتقال خونی و یک گریپ فروت هم برای میان وعده 2 آوردم
حالا کی مفصل صبحونه خورده یا می خوره ؟!!!
در عوض من 15 کیلو اضافه وزن دارم که تو نداری!!




پ.ن 2 :
فرصت نشد میان وعده دو رو بخورم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد