133

ساعت حدود 12:40 شبه

درست تر بگم 0:40  بامداد روز سه شنبه هست

پشت لپ تاپ نشستم و سینی همیشه همراهم

پرشده از

 پوست  یه دونه از گریپ فروتهایی که امروز خورشید سر راه خرید

و

پوست یک چهارم یکی از هندونه هایی که چند روز پیش خریده بودم

فروشنده هندونه  ، کنار یه جاده بین شهری،  بساط زده بود

  گولم زد

و در مورد هر کدوم از سه تا هندونه ای  که بهش دادم  تا وزن کنه

گفت

عالیه بهتر از این نمیشه

ولی

چند لحظه پیش  با اعمال شاقه

 یک چهارم یکی از اونها رو

که مثل  کدو بی رنگ و بی مزه بود رو 

با بیزاری و زورکی خوردم

 

 و

البته قسمت عمده ای از سینی هم پر شده با پوستهای

مونس تنهایی های شبانه من

یعنی

بادوم زمینی با پوست

 آستانه اشرفیه در گیلان مرکز عمده تولید و فروش بادوم زمینیه

اما

مثل بقیه مسخره بازی های این دنیای بزرگ

تولیدش اونقدر نیست که تمام فصول سال بادوم برای فروش داشته باشن

در نتیجه فروشندگان ،  بادوم تولیدی مناطق دیگر

مثل دشت مغان رو  هم می فروشند

بعضی ها به اسم بادوم آستانه

و بعضی ها هم که هنوز حلال و حروم سرشون میشه

اگر بپرسی مال کجاست بهت می گن

اگرچه اونها هم ترجیح میدن بدون سوال بادومت رو بخری و بری !!!

مغازه داری که من مشتریشم و هر ماه معمولا دو کیلو بادوم با پوست

ازش می خرم در جواب سوالم

 گفت که بادوم آستانه دیگه این موقع  سال توی بازار نیست

و

بادومی که داره بهم می ده مال  دشت مغانه

خوب !! دمش گرم


امشب تا این ساعت بیدارم چون وقتی بعد از ظهر

ساعت چهار و نیم  رسیدم خونه تا شروع به ناهار خوردن کردم ساعت شد پنج

بعد ناهار خستگی کار باهام بود و خواستم یه چرتی بزنم

چشم که باز کردم ساعت نه و نیم شب    بود!!!

نمیدونم  وقتم  بعد دیدن آخرین قسمت سریال نون خ چطور گذشت

شام که نخوردم

 نشستم و یه سری  از وبلاگ ها م رو خوندم

- پونیو شاد و شنگول از نداشتن کلاس جبرانی در روز تعطیل بود

خوب

 خدا رو شکر یه نفر رو  شاد دیدم !!!


- خورشید تابان ناراحت و عصبانی بود

بخاطرنتایج ناشی از  رتبه بندی معلمها

و مردد در گذاشتن اعتراض در سایت مربوطه

چکار از دستم بر می اومد؟

نظر گذاشتم و تشویقش کردم در گذاشتن اعتراض تردید نکنه

چون حتی اگه یک درصد موثر باشه توی این اوضاع خراب اقتصادی

هر افزایش حقوقی غنیمته


-پرژین داستان پنچری ماشینش رو گفت

 یه پسربچه هشت یا نه ساله وقت عبور

 از کنار ماشین پارک شده پرژین

 که منتظر اتمام کلاس خواهر زاده کوچک و شیرینش

مورچه خانوم بوده

 متوجه کم  باد بودن لاستیک ماشین پرژین شده

 راه رفته رو  برگشته

و گفته

خاله ماشینت پنچره

و پرژین در آپاراتی متوجه شده که تشخیص اون بچه درست بوده

و یه پیچ توی لاستیک ماشین فرو رفته

چقدر زیباست وجود  بچه هایی که

 از کنار مشکلات  دیگران بی تفاوت نمیگذرن

ای کاش ما آدم بزرگها از بچه ها درس بگیریم


 به وبلاگ چند تا از بز های گر وبلاگستان هم سر زدم

-  آدم متاهلی که ادعای نماز و روزه داره و بعد توی آخرین پستش

تمام ابعاد رابطه نامشروعش  با یکی از معشوقه هاش  رو گفته

خیلی دلم می خواست نظر می ذاشتم و می گفتم

 اگر به رابطه آزاد ...  خارج از ازدواج معتقدی

دیگه چرا دین رو به لجن می کشی؟

اینجا حرف نماز خوندن و روزه گرفتنت رو میزنی

بعد از اون ور رابطه جن 30 خودت را با فلان شخص اینجا توضیح می دی

آخه آدم متاهل نماز خون  و روزه بگیر

با زنهای دیگه وارد رابطه کامل می شه؟

حتی اگر

 مثل یه شخص عادی و بی اعتقاد

  مرتکب این کار بشه

میاد  اینطوری در موردش حرف بزنه ؟

نه شرمی

نه حیایی

نه پشیمونی

پس اون نماز و روزه  ات دیگه چیه ؟!!!

چه بلایی سر ذهن دختر ها و پسرهای مجرد میاد وقتی

میبینن که حتی مذهب هم نتونسته جلوی خیانت رو

در یک ازدواج بگیره ؟


- یا وبلاگ یه ... که از هر دو خط نوشته اش یک خطش

مربوط به ... و  کلمات رکیک  جن 30 میشه

جالب هم اینجاست که اکثریت کسانی که براش نظر میذارن

خانومند و معتقدند ایشون آدم صاف  و ساده و بی پیرایه ایه

و هیچ ظاهر سازی و تظاهری  تو کارش نیست  !!!

اصل جنسه !!!

یا للعجب !!!

از کی صاف و بی پیرایه در مورد اسافل اعضا حرف زدن

 ارزش محسوب شده ؟

یعنی این خانومها ، انقدر آدمهای دور و ورشون

 پر شیله  پیله و متظاهرن

که صاف و ساده بودن از هر مدلش براشون جذابه ؟!!!

البته این خانومها هم دو گروهند

یه دسته اونهایی هستن  که خودشون  صریحا می گن که

قبل از ازدواج با اشخاص متعدد 

روابط کامل  و بدون محدودیت داشتن   و یا دارن  که

در نتیجه  کاملا قابل درکه

که حرفهای نویسنده وبلاگ براشون اصلا زنندگی نداره

که هیچ

خوششون هم میاد

و از همون نوع کلمات هم بدون خجالت استفاده می کنن!!!


و گروه دوم  کاملا متفاوتند

عموما آدمهای سالم و باشخصیتی هستند

 اما باز هم هرزه نویسی  ها رو میبینن

ولی نادیده می گیرن

و توی نظر هاشون همش از نویسنده تعریف می کنن !!!

نویسنده ای که در جوابشون کلمات رکیک و نامناسب میگه

یا در جواب به نظر نفر قبلی

با ربط  یا بی ربط  از این کلمات ، آبشاری استفاده کرده


واقعا شناخت طرز تفکر خانومها

 چه بعنوان مادر

 و چه به عنوان همسر

 و چه به عنوان یک زن

مشکله

اگر نخوام بگم که غیر ممکنه


بنظرم

خانومها شبیه چاقو هستند

هم  می تونن ناامید کنن و بکشن

و

هم می تونن امید بدن و زنده کنن


قسمت سخت شناخت اونها هم همینه

در چه وضعیتهایی کشنده میشن

و

در چه وضعیت هایی زندگی بخش؟


 پ.ن:

دومین هندونه از سه تا هندونه ای که خریدم

قرمز و شیرین در اومد

خدا رو شکر!!!

پس لعن و نفریت یا دعا باشه بعد از شکستن هندونه سوم

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد