121

هشدار !!!!

مطالب این پست استثنائا در فاز نامیدی  و افسردگیه

در صورتی که  خودتون هم غمگین یا بی حوصله هستین

لطفا از خوندن این پست خودداری کنین  .

تا سلامی دیگر

بدرود

 

 

اصلا دوست ندارم غمگین بنویسم

خودم وقتی خسته ، کلافه و بی حوصله  هستم سری به وبلاگ

آشنایان مجازیم می زنم

به این امید که  خستگی و کسالتم

با  خوندن مطالب  اونها رفع بشه

با احترام به همه صاحبان قلم

از خوندن مستمر وبلاگ  کسانی که

عموما از درد و رنج شون می نویسند

بخاطر سلامت روانم اجتناب می کنم

بنابراین

خودم هم دوست ندارم  طوری بنویسم که

کسی،  بعد خوندن اینجا

کسل تر یا خسته تر یا نا امید تر از  قبل بشه

اما

در زندگی واقعی ، گریزی از مشکلات و ناملایمات نیست

آخرین نوشته نرگس

 در

   https://nargesi.blogsky.com

غمگینم کرد

زندگی  من هم ، مثل هر شخص دیگه

  ترکیبیه

از خوشی ها و ناخوشی ها

شادی ها و غم ها

دوران سلامت و دوران بیمار


چیزی که هست اینه که

 مقدار این وضعیت ها

برای آدمهای مختلف  یکسان نیست

یکی همیشه مریضه و بندرت سالم

اما اون یکی برعکسه همیشه سالمه و ندرتا مریض

یکی  همیشه گرفتار یه مشکله و ندرتا رنگ

آسایش رو می بیته 

یکی رو هم می بینی از وقتی چشم باز کرده

 معنی سختی رو در زندگی نفهمیده


کاری نمیشه کرد

ما در این بدن ،

 این خونواده،

 این شهر یا روستا

این کشور

 و

 بدتر از همه ،

در این زمان

 بدنیا اومدیم

و داریم زندگی می کنیم

شاید

 فقط اگر در زمان دیگری متولد شده بودیم

هیچ کدوممون این زندگی

ناخوشایند فعلی مون رو نداشتیم


از دروغها و خودنمایی های پوچ  و خوشبخت نمایی های کاذب

در  فضای مجازی  که فاصله بگیریم

زندگی ما و اطرافیانمون

- علی رغم حداکثر تلاشمون  -

غالبا چیزی نیست

 که خواسته باشیم

 یا دوستش داشته باشیم

و یا

 قادر به تحملش باشیم


هر کدوم از ما ،  مشکل یا مشکلات بزرگ

 و یا

حل نشدنی  خودمون رو داریم

و

این مشکلات رو مثل یه کوله پشتی پر از سنگ

توی جاده زندگی با خودمون  با سختی و عذاب

حمل می کنیم

زجر می کشیم  و به این زندگی  ادامه می دیم


اونهایی که مهاجرت کردند و دارن  شانس خودشون رو

 در جغرافیایی دیگه امتحان می کنن بکنار

اما  مایی که پای رفتن نداریم چه کنیم ؟

چه کاری دیگه از دست ما ساخته هست؟

من ،

 تو ،

 یا

 حتی ما

مگر چقدر قدرت داریم که بتونیم   چیزی رو

- حتی در زندگی خودمون، زندگی دیگران پیشکش -

 عوض کنیم ؟


 دم مردن می تونیم یکی از این دو مدل آدم باشیم

کسی که همیشه بحال خودش زار زده و زندگی اش رو

با غصه و تاسف بحال خودش و کینه و بغض و نفرت

از این ها و اون  ها و ...گذرونده و بقول نرگس

در نهایت پر شده از کفر

و یا

در عین اینکه می دونیم  ته یه چاه گیر کردیم

  راه گریزی نداریم

و  فریادرسی نیست

بیایم از این باقی مونده زمانمون برای

 خوش بودن

و

خوش کردن حال اطرافیانمون

 استفاده کنیم

خیلی از اوقات  توجه به درد دیگران ، درد و مصیبت

خودمون رو از یادمون می بره

و

دیدن  کسی که از ما هم بد بخت تره

درد خودمون  رو برای ما  تحمل پذیر تر می کنه

داستان "سعدی بدون کفش"  در بازار بغداد

و دیدن" مرد بدون پا"  رو  که  بخاطر دارید؟


قدر داشته هامون رو بدونیم

هر چند کم یا ناچیز  یا بی اهمیت باشند.

شاید این کار

 تحمل  زندگی ناخوشایند ما رو آسونتر کنه






نظرات 16 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 14 فروردین 1402 ساعت 20:36

این پستتون که مطلب ناراحت‌کننده‌ای نداشت.
متاسفانه من همیشه رفتم سراغ کمک به آدم‌های مشکل‌دار و غمگین. در حوادث کشور هم خیلی غصه خوردم برای مردمم و حالا تاثیرات اون همه غصه و استرس رو میبینم.

بی تفاوتی هم
سنگ دلی و قساوت قلب میاره
بسته به شرایطمون ، باید حد وسط رو نگه داریم

بندباز چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت 22:42 http://dbandbaz.blogfa.com

قطعا تنوع محصول برابر با جلب مشتری و فروش بیشتر هست. بر منکرش لعنت. فقط تو اگر اسپانسری میشناسی که یه سیصد چهارصد پونصد میلیونی داشته باشه، بگو ما هزار تا محصول متنوع براش می‌سازیم.
این یه قدم جلوتری که میگی بخاطر اینه که من توی این یکسال اینقدر فکر کردم و جستجو کردم و سنجیدم که چیکار میتونیم بکنیم، نصف موهام سفید شده

"اگر اسپانسری میشناسی که یه سیصد چهارصد پونصد میلیونی داشته باشه، بگو ما هزار تا محصول متنوع براش می‌سازیم"

باورت می شه تا الان به این مساله فکر نکرده بودم ؟!!!
همش فکر می کردم شماها به توع تولید اصلا فکر نکردین !!!!
از شنیدن نیاز به اینهمه پول تعجب کردم
حتی برای ساخت تعداد محدودی
از محصولات دیگه باز هم انقدر به پول نیاز هست ؟
مثلا یه دونه از هر سه چهار تا محصول دیگه برای گذاشتن
توی محلهای فروش و گرفتن سفارش ساخت؟




"... نصف موهام سفید شده"

این از اون موهای سفیدی هست که هیچ
موی رنگ شده ای ازش زیبا تر و با ارزش تر نیست
و
هر مردی در زندگی مشترک درکش می کنه
و قدردانش هست
و
اطمینان دارم در چشم
استاد " جان"
زیباترین موی دنیا جلوه می کنه
چون
نشانگر تعهد ، صداقت
و نهایت همراهی
در زندگی مشترکه

منتهای آرزوی هر مردی
همسفر بودن با
این گونه زنی
در جاده زندگیه

بندباز چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت 15:38 http://dbandbaz.blogfa.com

آخه تو یه چیزی تصور میکنی و ما داریم عملش می کنیم.
اولا اون گهواره رو خود اون شرکت داره انبوه میسازه. ما مزیت رقابتی ای نسبت بهش در اون محصول نداریم. حالا اگرم بخواهیم بسازیم
برای اون سی عدد قطعه آ و ب و ث و ... لااقل باید ۵۰ میلیون تومن چوب خرید. و فضا داشت برای برش و انبار.... آره فلکه ۲۰ میلیون
اره فارسی بُر روی میزی برند در پیت ۱۰ میلیون
میز
قطعات اتصال و روکش های مخصوص و متناسب با قطعه چوبی که نمیدونم چقدره اصلا در بازار آماده ش هست یا نه!
بسته بندی و بازاریابی برای فروش...

تو مو میبینی و من پیچش مو...
توی همینم با قیمت‌های امروزه روز زاییدیم

...
چی بگم ؟
اون عدد سی فقط برای مثال بود
و البته کسی که خودش کننده کاره پیچش مو می بینه
امیدوار بودم از لابلای حرف هام چیزی در آد
که بهش تا حالا توجه نکرده باشی
اما
ظاهرا همیشه چند قدم جلوتر از پیشنهاد های منی
اما
اینو میدونم که
تنوع درمحصولات تولیدی
باعث
جلب مشتری بیشتر
و درنتیجه
درآمد بیشتر
می شه

بندباز سه‌شنبه 9 اسفند 1401 ساعت 00:53 http://dbandbaz.blogfa.com

ببین مونپارناس ما یه کارگاه نقلی خونگی هستیم توی یک اتاق با یک اره رومیزی و یک دریل و کمی چوب! خلاص!! اون چیزهایی که توی ذهنت از نجاری داری رو درباره ما تصور نکن. با این وجود هر دو مدام ار اند دی و کیو سی میکنیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم... مرسی از پیشنهادت یه وبلاگ جدا میزنم، همه اینها رو توش می نویسم.

"ما یه کارگاه نقلی خونگی هستیم توی یک اتاق با یک اره رومیزی و یک دریل و کمی چوب! "
می دونم اما ببین ،
ساخت یه چیز الزاما نیازمند محل کار وسیع نیست
با روش تولید مناسب خیلی اوقات
می شه مساله محدودیت فضا رو حل کرد
فکر می کنی اون گهواره نیمه چوبی رو که برات مثال زدم
نمیشه توی یه اتاق کوچک ساخت؟
کافیه فقط یه نمونه اولیه رو با آزمایش و خطا درست کنی
تولیدش می تونه به روش سری سازی انجام بشه
یعنی برای مثلا 30 تا گهواره
اول میای سیعدد قطعه شماره یک رو می سازی
بعد میای سی عدد قطعه شماره دو رو می سازی
...
در انتها قطعات منفصل رو بهم وصل می کنی و اولین گهواره مونتاژ میشه !!!
مهم خواستنه
یعنی بپذیری که چیزی برات تولیدش سود داره
راه تولید انبوهش حتی در فضای محدود یک اتاق هم غیر ممکن نیست



"یه وبلاگ جدا میزنم "
چرا وبلاگ جدا ؟!!!
همین وبلاگ" بند باز" ظرفیت این کار رو نداره؟
الزاما " کار " رو باید از "دل نوشته هات " جدا نگه داری؟

بندباز یکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت 22:08 http://dbandbaz.blogfa.com

"بخاطر این پست ناراحت نکنند!!"


خیلی خوب بود!

با تبلیغ، بیشتر آدم ها فقط سوال می‌کنند و براشون عجیبه چرا قیمت کارها بالاست. از بس قاشق چوبی ۲۰ تومنی توی بازار ریخته!!
ولی من دیگه برام اهمیت نداره،یعنی باعث نمیشه گریه کنم! قبلنا می کردم. الان پوستم خیلی کلفت شده راه رو ادامه میدم تا تهش ببینم چی میشه؟!

"دیگه برام اهمیت نداره یعنی باعث نمیشه گریه کنم ! قبلنا می کردم ... "

آخی ...
حس می کردم این تغییرات باید همچین اثری باید روی تو داشته باشه
هر چند که قبلا هیچوقت در موردش حرف نزدی
متاسفم ازش
می تونم حجم تنهایی و بی پناهی رو که حس کردی و می کنی بفهمم
ولی
بدرستی
بعد غصه خوردن برای وضعیت موجود
باید
دوباره ایستاد و ادامه داد

هر چقدر هم روی زمین بشینیم
کسی دست ما رو نمی گیره
همه سرگرم زندگی خودشونن





" راه رو ادامه می دم تا تهش ..."
آفرین
ولی
بد نیست روی نیازهای بازار بیشتر کار کنی
تکنولوژی ساخت داشتن توانایی مهمیه
ولی
الزاما منجر به درآمد نمیشه
باید دید ساخت چه اجناسی با امکانات ساخت
" جان"تطبیق داره
تکیه روی تولید کالاهای هنری کافی نیست
باید دامنه تولید رو وسعت داد
تازگی تبلیغ گهواره های نیمه چوب
توی تلوزیون رو دیدی؟
هر مادری دوست داره یکی رو داشته باشه
فکر کنم توی تیم شما
این تویی که باید کار R & D و تحقیق در مورد تولید
محصول جدیدی رو به عهده بگیری
خانوم مدیر

محدثه شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 09:28

وقتی کاری نمیشه کرد، یا حداقل انجام میدیم و نتیجه نداره، دیگه جز زل زدن بهش چکار میشه کرد. شنیدین میگن دور از جان با احمق بحث نکنید… روزگار مام احمق شده، نمیفهمه ، نتیجه نمیده. توی تاریخ زمانی که ایران پر از طاعون شد، گفتم چه روزگار وحشتناکی داشتن ، حالا تو زمان وحشتناکی هستیم و داریم ادامه میدیم. کسی از ترس و غصه نمرده… گاهی حرفی نیست جز پایین انداختن سر و ادامه دادن به راه. به این امید که چیزی نصیبمون بشه…

سلام محدثه
من می گم اگه تو هم یه هشدار اول نظرت می ذاشتی بد نبود ها !!!!
این که محکومیم به ادامه دادن حرفی توش نیست
اما
میشه گاهی مثل کبک ها سرمون رو زیر برف ببریم و
وانمود کنیم که همه چیز عالیه !!!
سرگذشت اونهایی که زیادی در مورد زندگی فکر کردند
یاس مفرط و خودکشیه
اما
ظاهرا
هر چه زندگی رو ساده تر بگیری خوش تر می گذره
اینو شنیدی؟
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
درسته که خیلی اوقات اطرافیان آدم کاری می کنن
که زندگی برامون سخت بشه
در حالی که خودمون نقشی در این سختی نداریم
کاری نکردیم که مستحق این سختی باشیم
جز اینکه در مکان و زمان نادرستی بدنیا اومدیم


در هر صورت مثل بازی شطرنج برای فرار از موقعیتهای ناجور
راهی هست
ممکنه ما بلد نباشیم
اما یه استاد اگر بجای ما ادامه بده
از همین موقعیت ناجور خودش رو خلاص می کنه
زندگی هم همینه
دو نفر در شرایط یکسان متفاوت عمل می کنن
و نتایج متفاوتی بدست میارن
و
همه اینها به معنای وجود امیده
حتی در بدترین حالات
حتی اگر ما نبینیمش
باز هم راه حلی هست
باید راه حل رو شناخت
و
جسارت رفتن در اون مسیر رو هم داشت



پ.ن :
تو همون تی تی خانوم وبلاگ
titteh.blogsky.com
نیستی؟

بندباز شنبه 6 اسفند 1401 ساعت 02:20 http://dbandbaz.blogfa.com

درود بر مونپارناس!
خدا خیرت بده من فکر کردم چی شده که هشدار قبلی دادی!!! کجا پستت ناراحت کننده بود؟ والا خیلی هم منطقی و معقول بود!
راستی !
غرفه مون توی باسلام، جز شش غرفه منتخب برای ساخت تیزر تبلیغاتی نوروز انتخاب شد! از بین صد غرفه! حالا هم یک هفته ای هست تبلیغ ش رو پخش میکنن توی تلویزیون. گفتم خوشحال بشی!

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بند باز !!!
کجایی بابا ؟
می دونم با استاد "جان" درگیر کارهاتون هستین
ولی
یه دو خط نوشتن توی وبلاگت
اونهم لااقل ماهی یه بار که وقتی ازت نمی گیره


ممنون از این خبرخوبت
خوشحالم کردی
امیدوارم این باعث بشه فروش کارهاتون بالا تر بره

و هر روز وقتی لیست وبلاگهایی رو که می خونم چک می کنم
امیدوارم که چیزی نوشته باشی
درسته از قدیم گفتن بی خبری خوش خبریه
اما
خبر واقعی داشتن چیز دیگریه
حالا هر جور که می خواد باشه

امیدوارم در هر شرایطی که هستی
شاد و پر امید باشی
و اینو به اطرافیانت هم منتقل کنی
و مثل یه خورشید
در آسمان زندگیشون
بدرخشی





پ.ن :
" کجا پستت ناراحت کننده بود؟"
ای داد بی داد !!!
یادم نبود سرکار خانوم بیننده حرفه ای
فیلمهای ترسناک و سوهان کشنده روح و روان هستی

(بخاطر قدرت تحمل بالات در دیدن این فیلمها )
باید هم متن افسرده ساز من برات
مثل
درس کلاس دوم ابتدایی برای
یه دانش آمز دبیرستانی باشه !!!!

چشم !!!
دفعه بعد که خواستم اول یه متن
کلمه "هشدار" رو بنویسم یادم می مونه
که
پیاز داغش رو زیاد کنم
تا به چشم تو هم ناراحت کننده جلوه کنه

آخه
از کجا می دونستم اهل فنی
مثل تو
هم این مطلب رو می خونه ؟
جلو تو شرمنده شدم بخاطر
این پست ناراحت نکننده !!!


Soly سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 16:50

چوخ ساغول قارداش
خوبه تا پنج قشنگ بلدی...
مرحبا آی ساغول

میله بدون پرچم سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 16:26

سلام
راستش شاید به من نیاد شاید هم بیاد! ولی یک کوله‌پشتی از همین‌ها که گفتی دارم که گاهی حس می‌کنم داره کتف‌هام رو از جا درمیاره... حالا دوست دارم بدونم با توجه به وبلاگی که می‌نویسم به من میاد یا نمیاد!؟

"با توجه به وبلاگی که می‌نویسم به من میاد یا نمیاد!؟ "

سلام میله
واقعا نمی یاد !!!
کسی که کوله پشتی این مدلی داره
باید
گاهی اوقات
یه آخی ... اوخی ... چیزی ازش درآد
چیزی که از تو در میاد
فقط
خوندن و نوشتن
- که این کار ها رو هم عالی انجام می دی -
و
ذوب شدن بی صدا در ولایت کتابه !!
اونهم چه مدل ذوبی ؟
از نوع ...
هنر برای هنر


یه خانم سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 15:23

امیدوارم که شادی مهمون دل همه هموطنام باشه .
به شخصه دوست دارم تجربه ام رو بگم که در شرایط غم و مستاصل بودن خودم رو سرگرم کارهاو هنرهای دستی می کنم و دیگه انگار توی این دنیا نیستم.

سلام
من هم توی اینطور مواقع ورزش که بکنم حالم بهتر میشه
اما زمانهای ورزش من که سالنیه مشخص و معینه
و باید اونقدر صبر کنم تا یکی از اون زمانها برسه

Soly سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 15:13

باشه قبوله .
همونی که خودت دوس داری..
رافت رو داشته باش

چخ سائول
رافت اوغلی


دیدی چقدر ترکی بلدم ؟!!!
حالا اینو داشته باش
بیر
ایکی
اوش
دورت
بش
و
......؟؟؟؟

پونیو سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 11:46

ببخشید که گاهی غمگین مینویسم و بی حوصله جواب کامنت میدم...
از این به بعد برای پستهای غمگینم یه هشدار مینویسم
متشکرم

سلام پونیو

"ببخشید که گاهی غمگین مینویسم و بی حوصله جواب کامنت میدم... "
این چه حرفیه پونیو ؟!!!
اینکه نتونی توی وبلاگت ، خودت باشی
و یا
متظاهرانه و فقط از خوشی بنویسی که نشد کار !!!
اصلا همچین وبلاگی ارزش وقت گذروندن و خوندن رو داره؟!!!!
طبیعیه که باید با هر حسی که زمان نوشتن داری بنویسی
بنظرم
زیبایی وبلاگ به اینه که مثل پارچه چهل تکه باشه
و هر پست ،
واقعی و متناسب با حال نویسنده در اون زمان باشه

Soly سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 10:01

حالا شنا هم نشد عیب نداره.
طناب بزن لطفا

اطاعت قربان


اما مثل بقیه محکومین که جزای نقدی بجای حبس دارن
لطفا موافقت کن من بجای طناب زنی
ده تا تاپ اسپین فورهند
توی جلسه بعدی تمرین پینگ پنگم توی سالن بزنم
لطفا ....

Soly سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 00:20

سلام بر جناب مونپارناس پرانرژی
و سلام بر پست کم انرژی جناب مونپارناس پر انرژی
نوشتن از طوفان هیچ سودی نخواهد داشت و حتی انرژی های بالای موجود رو هم میتونه بشوره ببره و چه بسا همه مون میدونیم که در دریایی پرتلاطم به سر می بریم و نگیم ناچارا باید بسازیم که انرژی منفی بیشتری داره. بگیم که به دنیا آمدیم تا این زندگی رو بسازیمش.. و باید زیباتر بسازیمش...در حالت‌های غیرعادی هم میتونیم به ابعاد خوبش فک کنیم و خدای مهربونمون مارو آفریده تا زندگی زیبایی بسازیم برای خودمون و عزیزانمون. برای خورشید خانوم و برای فرزندان خورشید خانوم....
یه نکته ریز و اینکه کسانی که در کشورهای دیگه زندگی میکنن هم ابعاد خوب زندگیشونو به نمایش می گذارند.
کانال ترکیه رو اگه میدیدی فقط داشت امید تزریق می کرد ذره ای از وحشتناک بودن زلزله حرف نزد. البته نمیخوام بگم که مثلا اون ملت زلزله دیده بدبختن و ما خوشبختیم.میخوام بگم بعد وحشتناک رو نمایش ندادن...
و در آخر ما یه جناب مونپارناس بیشتر نداریم که تمام تلاشش رو در زندگی انجام میده و از برکات اون زندگی که داره می سازه بهره می بره...
دیگه آیه یاس ننویس که با خودم طرفی هاا

"دیگه آیه یاس ننویس که با خودم طرفی هاا "
اطاعت قربان !!!!

برای جریمه ،
پنجاه تا شنا برم سولماز؟

مامان یک فرشته دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت 16:04 http://Parvazeyekfereshte.blogsky.com

سلام
می دونی چیه مونپارناس
چیزی که ما وبلاگ نویس های توی وبلاگ هامون مینویسم فقط و فقط برشی لحظه ای از زندگی هامون هست احساسی هست که اغلب در اون لحظه و نهایت ساعت و اون روز داریم .منظورم اینه که این فاز ناله و افسردگی و غم مال اون لحظه هست و بیشتر اوقات مینویسیم تا همون جا توی وبلاگ دفن بشه و سبک تر بشیم.پس نمیشه گفت اگر کسی چیزی مینویسه افسرده هست یا حتی نگاهش به زندگی مثبت نیست شاید خیلی از ما ها از اون لحظه های شاد چیزی نگیم یا چیزی ننویسم به هزاران دلیل اما از ناراحتی هامون اغلب اوقات نوشتیم.
امیدوارم که همه مردم کشورمون زندگی کردن در کنار مشکلات رو یاد بگیرن

سلام مامان یک فرشته
موافقم با حرف هات
صد در صد !!!



"امیدوارم که همه مردم کشورمون زندگی کردن در کنار مشکلات رو یاد بگیرن "
آمین
اما
بذار من هم یه دعایی بکنم

" امیدوارم اداره کشور دست آدمهایی باشه
که مردم
اصلا مشکلی نداشته باشن "


در کشوری با این وسعت
این انبوه تحصیل کرده ها
این زمینهای وسیع زراعتی و باغها
و این انبوه معادن وکانی ها و دو دریا در شمال و جنوب
و
طلای سیاه و گاز

مگه یه کشور برای ساخت یک زندگی آروم و بی دردسر برای مردمش
چه چیزی بیشتر از اینها می خواد؟


سمیرا دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت 00:03

دوست دارم شاد باشید

ممنونم
خودم هم دوست دارم !!!!


متقابلا برای تو هم اوقات خوشی رو آرزو می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد