145

سال 1960 در آمریکاست

علی  رغم  گذشت سالها از لغو بردگی سیاهان

هنوز  در جنوب آمریکا

رفتار  مردم سفید با سیاه پوستان توهین آمیز

 و نژاد پرستانه هست

تونی  یه آمریکایی با اصل و نسب ایتالیایی

 که در محله فقیر نشین  Branx شهر نیویورک

زندگی می کنه بخاطر تعطیلی کلوپ شبانه ای که

 اونجا کار می کرد بتازگی بیکار شده.

شغلش مراقبت از آرامش کلوپه

 یعنی  گردن کلفتی که صاحب کلوپ برای برخورد با 

مشتری های بد رفتار استخدام می کنه

زن و دو بچه داره و مثل اکثر ایتالیایی های دیگه

 در  اون محل   جزوی از یک فامیل شلوغه

 

 تونی  از سر بی پولی و ناچاری 

قبول می کنه که بعنوان راننده و محافظ شخصی

به مدت 8 هفته همراه یک 

موسیقیدان و نوازنده سیاه پوست  پیانو به اسم   "دان  شرلی "

 به یه تور در جنوب آمریکا بره 

 موسیقیدانی  جوان ، پولدار با رفتاری  اشرافی

 و بدور از علایق و سلایق متداول سیاه ها

مثلا با دست اصلا بلد نیست غذا بخوره  یا

 بجای موسیقی پاپ فقط  موسیقی کلاسیک می نوازه

شرکتی که  اسپانسر این برنامه هست 

فقط نصف دستمزد رو پرداخت کرده

و طبق قرار داد ، حتی اگه یکی از اجراها 

در نقاط تعیین شده انجام نشه

از بقیه پول خبری نیست

اینجا همراهی اجباری  دوفرد از دو طبقه مختلف اجتماعی و فرهنگی

اما هر دو از طبقات  پایین اجتماع 

 رو می بینیم  که در طول این مسافرت 8 هفته ای

از همدیگه یاد می گیرن که چطور انسان بهتری باشن .

فیلم بسیار لطیف و دوست داشتنیه

خشونت تونی به عنوان بچه کف خیابون محله فقیر نشین 

و پر جرم و جنایت برانکس

وظرافت رفتار و  نجابت با ورنکردنی آهنگساز سیاه پوست

تضاد زیبایی رو ایجاد کرده

از دیدنش لذت بردم

امیدوارم شما هم  ببینینش و از دیدنش لذت ببرین

این شما و این فیلم " کتاب سبز"

لینک دانلود



پ.ن  1:

نسخه ای که من گذاشتم سانسور شده هست

اگرچه به فیلم نمی خوره زیاد صحنه داشته باشه

ولی اگه تونستین نسخه بدون سانسورش رو پیدا کنین

بدون شک دیدنی تره



پ.ن 2 :

تاب سیز یا Green book 

اسم یک کتابه که برای راهنمایی سیاه پوستانی نوشته شده

که قصد مسافرت به نقاط جنوبی کشور رو دارن

نقاطی که  بالقوه برای سیاه ها خطرناکه

توی هر هتل یا مسافرخونه ای راهشون نمیدن

و

نمی تونن در هر رستورانی غذا بخورن

قسمتی از اطلاعات مندرج در این کتاب

 اسم  مسافرخونه ها و رستورانهایی هست که

سیاه ها  در جنوب می تونن ازش استفاده کنن

در ابتدای سفر

این کتاب توسط شرکت اسپانسر تور

به "تونی" داده میشه  تا در مدت مسافرت

از اون استفاده کنه .

مواردی رو در فیلم میبینیم که  "دان "بخاطر

رعایت نکردن این مساله  به دردسر می افته


نظرات 3 + ارسال نظر
شکوه یکشنبه 24 دی 1402 ساعت 09:33

سلام بر وبلاگ نویس فرهیخته از خوش شانسی منه که با وبلاگ فاخر شما آشنا شدم دیشب فیلم کتاب سبز رو به اتفاق همسر دیدیم و بسیا رلذت بردیم ممنون از معرفی فیلم لطفا کتاب خوب هم معرفی بفرمایید

سلام شکوه
فرهیخته کجا بود خال جی نی دتر ؟ !!!!
اینجانب رسما اعلام می کنم که
یک عدد مونپارناس غیر فرهیخته می باشم
و اما کتاب
پسند کردن یا نکردن یک کتاب
به حیطه علاقه خواننده
بستگی کامل داره
یعنی باید موضوعات مورد علاقه یک نفر رو دونست تا بشه بهش کتاب معرفی کرد
غیر این مساله
کوتاه یا طولانی بودن کتاب هم مساله مهمی در مورد پسند واقع شدن هست
بعضی ها داستانهای کوتاه یا متوسط دوست دارند
و بعضی ها از خوندن داستانهای چند جلدی لذت میبرن
بهت پیشنهاد می کنم یه سر به وبلاگ هایی که با اسامی
میله بدون پرچم
کتابنامه مهرداد
و
مداد سیاه
بالای وبلاگم
زیر نوشته " وبلاگ هایی که می خوانم " نوشته شده سر بزنی
و نگاهی به آرشیو کتابهاشون بندازی
اگر چه بیشتر اون کتابها روشنفکرانه و عصا قورت داده هستن
اما توشون حتما می تونی کتاب های زیادی باب میل و سلیقه ات پیدا کنی

علی الحساب به کتاب پایین
که من خوندم و لطیف و دوست داشتنی می دونمشون
یه نگاهی بنداز
البته اگر قبلا نخونده باشی
"کلارا و خورشید"
اگر خواستی برای دانلودش برو به پست 144 من
تهش یه پی نوشت برات اضافه کردم و
لینک دانلود این کتاب رو اونجا برات گذاشتم


پ.ن :
به سایت
https://nbookcity.com
یه سر بزن
کتابهای رایگان زیادی داره که میشه دانلود کنی
یه سرویس خاص هم داره که با پرداخت مبالغی مثل 15 هزار تومن می تونی مثلا 10 روز هر چه خواستی ازش دانلود کنی
من بارها رفتم و بین کتابهاش گشتم و دانلود رایگان کردم
یا با همین مقدار پول
سر ده روز
هر چقدر که وقت داشتم کتاب دانلود کردم
شاید بیش از ده ها کتاب یا حتی بیشتر
الان همه توی صف خوندن منتظر من هستن

soly شنبه 23 دی 1402 ساعت 11:52

چقد شما خوبین آخه

خوبی از خودته سولی
اومده بودم وبلاگت
خواستم نظر بذارم دیدم ماشا الله
چند نفر انقدر لی لی به لالات گذاشتن که دیگه
هر چه من بگم تکراریه
ولی خواستم بهت بگم
آفرین
وقتی میبینم سرت با زندگی روزمره گرمه
و فکر و خیالاهای عجیب و غریب حریفت نمیشن
البته جز اون مورد خواب مردن خودت
احساس خوبی بهم دست می ده
اون قسمت تبدیل سکه به طلای بریده شده که دیگه شاهکار بود
این دیگه اوج سرزندگی و امید به آینده است

قره بالا جمعه 22 دی 1402 ساعت 23:49 http://Eccedentesiast33.blogsky.com

کتابی که معرفی کرده بودید رو‌ خوندم
دوسش داشتم اما آخرش حالم رو گرفت
نتونستم درک‌ کنم که چرا و به چه دلیل ...


این رو هم قطعا خواهم تماشایید (فعل جدید )


این تبعیض نژادی رو‌ نمی‌فهمم واقعا
حالا اون یه ذره ملانینش از تو بیشتره
گناه کرده مگه ؟
اصلا خیلی عجیبن

"نتونستم درک‌ کنم که چرا و به چه دلیل ..."
دلیلش ساده هست
اکثر نویسنده ها بیماری روانی دارن !!!!
درست تر بگم گرایشات سادیستی دارن
تا خواننده رو زجر ندن آروم نمی گیرن

با دونستن این نکته ابهامت از نحوه تمام شدن داستان کمتر شد؟
تعارف نکنی ها !!!
اگه استدلال منو نپسندیدی بگو
فکر می کنم و یه دلیل دیگه برات می تراشم
ولی نظر خودم همینه که گفتم
این نویسنده اولین روانی نیست که می نویسه
آخری هم نخواهد بود
البته نویسندگانی با روان سالم هم داریم
من هوگو و دیکنز رو از این گروه می دونم



" حالا اون یه ذره ملانینش از تو بیشتره
گناه کرده مگه ؟ "

البته متاسفانه قضیه به یه ذره ملانین تموم نمیشه
معمولا به سطح سوادی و تفاوت فرهنگی هم مرتبطه
تو خودت شهری هستی اما بخاطر حرفه ات احتمالا
با زنان و دختران نقاط خیلی دوردست و پرت روستایی هم برخورد داشتی
می توی تصور کنی
در جایی غیر تخصصی
صرفا به عنوان یک زن
بجای تو زنی از اون نقاط بذارن
که
ساده ترین اصول بهد اشت رو
نه بلده و نه قبول می کنه ؟
زنی که نوع حرف زدنش و لحن صداش متفاوت
و مثلا طلبکارانه و پرخاشگرانه باشه ؟
ظرافتهای رفتاری و گفتاری تو رو نداره و
یاد نگرفته چطور در یک جمع بزرگ رفتار کنه
فکر می کنی اطرافیانت چه مدت می تونن اونو بجای تو بپذیرن ؟

همه ما یه محدوده رفتاری در فرهنگ خودمون داریم
که رعایت می کنیم و اطرافیان مون رو در اون محدوده میپذیریم
تحمل آدمهای خارج از اون محدوده خیلی سخته
مثل زندگی دو نفر یکی از ایران و یکی از روسیه !!!
دو انسان خوب ولی با اولویتهای رفتاری و کرداری متفاوت


اون قدیمها که سیاه ها در مزارع پنبه جنوب آمریکا
بردگی می کردن به دلیل عدم برخورد انسانی مالکان مزرعه ها
امکان تحصیل و داشتن ساده ترین آموزش های اجتماعی رو نداشتن
و در مقایسه با مردم سفید جنوب
عملا مردمانی عقب افتاده و پست بنظر می اومدن
حتی بعضی متعصبین اونها معتقد بودند سیاه ها روح ندارن !!!
امروزه هم
محله های سیاه پوست نشین درصد جرم و جنایت بالای دارن
به امثال میشل اوباما و شوهرش نگاه نکن
یه نگاه به آمار زندانی ها و باند های تبه کار سیاه بنداز تا ببینی
که امروزه هم سیاه بودن فقط تفاوت در ملانین نیست
یه تفاوت عمیق تره
البته چیزی که هست
این تفاوت ها با آموزش و تعلیم کم میشه
طوری که یه سیاه ، انسان تر و با فرهنگ تر از خیلی سفید ها میشه
البته
به غیر از ملانین بد نیست به موی وز وزی مخصوص سیاه ها
هم بعنوان یک اختلاف مهم توجه کنیم !!!!




پ.ن :
اگه تا حالا کتاب
" کلبه عمو توم "
اثر
هریت بیچر استو
رو نخوندی
خوندنش رو برای
آشنایی با نحوه زندگی سیاهها و رفتار مالکین زمین
در جنوب آمریکا با اونها
در زمان شروع جنگ داخلی بهت توصیه می کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد