134

امروز اول ماه "می"   و روز جهانی کارگره

چند سال پیش  سازمان  ما  هاپولی  و

ازلیست  اموال عمومی خارج شد و مفت

 بصورت نقد و اقساط به  از ما بهتران هدیه داده شد

در حال حاضر سهم دولت در سازمان،  حدود 51 در صد

و داشتن  سه نفر از پنج نفر هیات مدیره هست

ازاون زمان، ما بطور رسمی ، بجای کارمند

کارگرنامیده شدیم

جالب قضیه ایناست که وقتی چند سال پیش خواستیم

از طرف سازمان،  یه تیم ورزشی برای مسابقات کارگران بفرستیم

ما رو نپذیرفتن

واقعا هم آخه چه جوری  یه مشت آدم با تحصیلات لیسانس تا دکتری

 که سنگین تر از کیف لپ تاپ بلند نکردن کارگر محسوب میشن ؟!!

ما کجا و اون کارگران زحمتکش با ساعات کار زیاد و حقوق کم کجا

در هر صورت از مزایای کارگر بودن ما تعطیلی این روزه

آره

امروز تعطیلم و کلی برنامه برای خودم داشتم

اما...

 شیطان گولم زد و دیروز برای خورشید پیغام فرستادم

و ضمن پز دادن تعطیلی فردا به مناسبت  روز کارگر به شوخی ازش پرسیدم

سیب زمینی  یا کوکو برای سرخ کردن  یا گوجه فرنگی برای 

رب درست کردن  نداره که من توی روز تعطیلم  انجام بدم و تعطیلات کوفتم بشه !!!

جواب خوشید فقط یک شکلک لبخنداما از اون مدلهای خاص بود !!!

چه نوع لبخندی بود؟

متوجه نشدم و  اهمیت هم  ندادم !!!

 تا دیروز غروب که خورشید بیرون کار داشت و رفت بیرون

وقتی برگشت خیلی مختصر گفت که یه مقدار گوجه توی ماشین هست

اونها رو لطفا بیارین بالا

جمله ای عادی که همیشه ازش می شنویم

خریدها فقط تا توی پارکینگ باهاش میان

از اونجا به بعد دست یکی دیگر رو می بوسن

داستان اینطوری ادامه پیدا کرد

من :   میشه یکی دیگه بره

الان حال رفتن به پارکینگ رو ندارم

خورشید  :  نمیشه ، آخه یه مقدار سنگینه

جان !!!! ....

سنگینه؟!!

خدایا

مسلمان نشنود کافر نبیند

خوش انصاف یه سبد  18 کیلویی  گوجه فرنگی خریده بود

 تا از پله ها بیارمش  بالا ، کمر و کتف و انگشتهام داغون شد

بله ما آسانسور نداریم و راه پله تو را می خواند !!!

خلاصه

 از همون دیشب گوجه ها رو توی حموم و توی وان پلاستیکی یادگار گذشته

خیس کردم و شستم و گذاشتم توی چند تا آبکش که خشک بشن

امروز صبح هم بعدورزش صبحگاهیم ، دوش نگرفته و صبحونه نخورده

ناچارا ، چون گوجه ها داشتن کم کم خراب می شدن

نشستم  و همه رو با چاقو دو قاچ یا چهار قاچ بریدم و در چند تا دیگ

کوچک که داشتیم  حرارت دادم .

برای  اونها که به قیمتها علاقه مندند بگم که حدود 18 و نیم کیلو

گوجه فرنگی از قرار کیلویی هشت و پونصد شد

تقریبا صد و شصت هزار تومن

هدفم این بود که اونها رو حرارت بدم تا آب بندازن و توی آب خودشون بپزن

بعد ، همینطور با پوست و دونه و دل و روده

با  دستگاه  "بلندر   " خرد و همگن  بکنم

بعدش دوباره  گرما بدم تاخمیری و  غلیظ شه

در زمان نوشتن این متن ، کار به مرحله آخر رسیده

یعنی جوشوندن به منظور غلیظ شدن نهایی

که در واقع بخاطر پرتاب گدازه های سوزان رب

و نیاز به همزدن مداوم خسته کننده ترین قسمت کاره





پ.ن 1:

خدا کنه رب خوب در بیاد

مقدار نمک رو خورشید گفت که با چشیدن باید تعیین کنی

من یه خمیر جوشان رو چطوری بچشم آخه

توی هر کدوم از ظرفها سه پیمانه

و توی بزرگترین اونها چهار پیمانه نمک ریختم

شور نشد چه بهتر

اگر هم شور هم شد مهم نیست

 توی غذا دیگه نیاز نیست نمک اضافه کنن


پ.ن 2 :

روز کارگر برهمه کارگران شریف مبارک باد

از جمله کارگر بی مزد و مواجبی مثل خودم

که روزتعطیل  به این خوبی هم

باید خونه وایسه و رب بپزه

و چه خوب گفت سخنوری نامدار که فرمود :

لا مصیبه کمصیبتک یا مون بار ناس !!!

این هم گزارش تصویری ماجرا تا اینجا


شستشو


چهار قاچ کردن


پختن اولیه


blender،  قهرمان کوچک من


محصول نهایی بعد از  blend شدن ، آماده جوشیدن نهایی و غلیظ شدن








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد