140

گروه های دخترونه رو دوست دارم

منظورم افراد تشکیل دهنده این گروه ها نیست

اگرچه

 هر مردی که نرمال باشه

نمیتونه اون  افراد رو دوست نداشته باشه

منظورم 

 دوست داشتن علت تشکیل این گروه هاست 

اولین بار

این گروه های دخترونه  رو  زمان شروع تحصیلم در دانشگاه  دیدم

 

قبل از اون زمان  دبیرستان ، قدم زنی دو نفره  یا سه نفره 

پسرها در خیابونهای شهر کوچکمون 

در غروبها رو دیده بودم 

خوب ، من جزو هیچ گروه قدم زننده ای نبودم

 و 

فقط فاصله خونه تا دبیرستان  رو می رفتم و می اومدم

-   یعنی بچه  ++ بودم دیگه !!! .

  توضیح اضافی که نیاز نیست 

 مشخصه که چه پسر گلی بودم .  -

اما

بعد وارد شدنم به دانشگاه متوجه شدم که تقریبا 

همه همکلاسی هام 

چه پسر و چه دختر 

عضوی از یک گروه  دو ، سه یا چهار نفره هستن

در دختر ها  ترس از محیط اطراف و آزار و اذیتهای جورواجور

باعث میشه که در یک جمع هیچوقت دختر تنها نداشته باشیم

اگر در جمعی دو  یا سه دختر تنها داشته باشیم

جوری که انگار با  کش به هم وصل باشن

 سریعا کنار همدیگه جمع می شن و  یه گروه ایجاد می کنن

این همراه بودن ها

 بر عکس چیزی که در مورد پسرها اتفاق می افته

نشونه یکدلی و یکسانی  اخلاق یا چیز دیگری  نیست

بلکه

 فقط یه دلیل داره .

نیاز به امنیت بیشتر ناشی از جمع بودن

به همین دلیله که معمولا گروه های دخترونه دوامشون بستگی

به وضعیت موجود داره

چون گاهی واقعا اخلاقاشون  جمع اضداده

توی پسرها اینطور نیست و اونا کسی رو که

اخلاق و رفتارش به بقیه گروه نخوره  توی خودشون نمی پذیرن

و شاید مصداق درست این ضرب المثل هستند که :

بگو دوستت کیه تا بگم تو کی هستی 

ضرب المثلی که  که در مورد اعضای یک گروه دخترانه درستی  کمتری داره

بنا براین  عمر گروه های پسرونه

 ممکنه بیش از طول مدت سربازی

یا تحصیل و ... باشه

چون اجتماع پسرهای یه جوره

البته نه از لحاظ ظاهر

منظورم واضحه دیگه ؟


چیزی که دختر ها رو بهم وصل می کنه از جنس محبت و علاقه نیست

نیاز طرفین به با هم بودن

 برای امنیت بیشتر در برابر دنیای  بیرحم و خطرناک بیرون گروهه

شبیه اتحاد مردم روستا با هم برای مبارزه با راهزنان

که در فیلم هفت سامورایی کورو ساوا  دیدیم

یا اتحاد چند شهر  و ....

هر چه که هست

 منافع ایجاد گروه اونقدر هست که معمولا هیچ دختری

هر چقدر هم گنده دماغ 

یا مغرور یا پررو  یا فیس و افاده ای باشه 

نمی تونه از وسوسه امنیت اضافی

که تشکیل گروه براش به ارمغان میاره بگذره

اما

اون چیزی که از بیرون مشاهده میشه

 همون چیزی نیست که در درون گروه و بین اعضا در جریانه

انواع حسهای منفی مثل حسادت 

در  دخترها  به مراتب بیشتر و قوی تر  از پسرهاست

پسرها تفاوتهای بین خودشون رو راحت تر می پذیرن و باهاش کنار میان

اما در گروه های دخترانه اینطور نیست 

و چه بسا این تفاوتها  منجر به تولید احساساتی مخرب  مثل حسادت 

و بروز  اعمال و رفتاری  می شه که آرامش خود فرد

 یا گروه رو بر هم می زنه

من خودم وقتی حدودهای سال سوم

یکی از دخترهای یک گروه  پیش من شروع به بدگویی

از یه عضو دیگر گروهشون کرد  متعجب شدم

چون تمام  چیزی که از بیرون دیده می شد

دال بر دوستی اونها با هم بود

 نه کینه و نفرتی که اون دختر داشت ابراز میکرد

-     gara balam jan , seni kastediyorum ha   -

-            powered  by google translate   especially for Monparnass  -

به همین دلیل معموله که عمر دوستی /رابطه  دخترها با هم 

کوتاه تر از عمر دوستی /رابطه پسرهابا همدیگه  هست

تضاد منافع در دخترها شدیدتره و پایداری گروه رو کاهش میده

اما این مساله چیزی از اهمیت داشتن گروه در مقاطع مختلف  زندگی

یه دختر کم نمی کنه

فقدان گروه مناسب در هر مقطع از زندگی

چه برای پسر

و چه برای دختر

 می تونه فشار زندگی

رو طاقت فرسا تر

و تحمل اون سخت تر کنه




پ.ن :

می گن تجربه از علم بالاتره 

من یکی از اون اقلیت هایی بودم  که

بخاطر خصوصیات اخلاقی ام 

آدم نجوشی بودم /شاید هم هنوز هستم !!!!

 و هیچوقت نخواستم / نتونستم  جزو ثابت گروهی باشم

من

 با  این سختی نبودن در گروه

 سالها  زندگی کرده ام.

به همین دلیل دوران تحصیل من در مقطع لیسانس،  چیزی جز یک کابوس نیست

تحمل همه فشارها و تنشهای اون ایام

  به تنهایی

مثل

فشار اقتصادی و معیشتی

- عدم امکان اجاره یه خونه با یک یا چند نفر دیگه-

فشار درس خوندن  به تنهایی و بدون همراهی دیگران

مسایل احساسی وغربت و تنهایی

و ...

اون دوران کابوسی بود که تمایلی  به یادآوریش

 به هر شکل ممکن ندارم

امیدوارم شما  مثل من جزو اون آدمهای اقلیت  بدون گروه نباشین

و مشکلات زندگی تون رو در با کمک  بقیه اعضای با حال گروهتون

زیر سیبیلی رد کنین

البته اگه سیبیل دارین

برای بی سیبیل ها

الان

چیزی به ذهنم نمی رسه



نظرات 12 + ارسال نظر
گیل‌پیشی پنج‌شنبه 23 آذر 1402 ساعت 12:28 https://temmuz.blogsky.com/

ممنون از مهمان‌نوازی
خلاصه من یک شب برای شام با خانم بچه‌ها هماهنگ میشم به صرف سیر و ماهی.


گیل‌پیشی چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 22:54 https://temmuz.blogsky.com/

عاشق سفره‌های شمالم.
مهمون قبول می‌کنید؟
لباس محلی رسم هست تو شمال تو مراسم‌ها بپوشن؟

" عاشق سفره‌های شمالم. "


والا من خودم
عاشق سفره های رنگین رستوران هام !!!

تصور کن
یه پرس شش لیک
یه پرس کوبیده
یه پرس جوجه کباب
یه پرس خوراک گردن
یه پرس ماهی سرخ شده
با یه پارچ دوغ
و سالاد و ...
روی یه میز جلوت باشه !!!
و فقط هم خودت پشت میز باشی
خوب باشه !!!
یکی دیگه هم باشه ایرادی نداره
یاد چی می افتی ؟
درسته .
یه مهمونی توی بهشت !!!

دیگه آدم از زندگی چی می خواد ؟!!!
آه ... البته اینهم یادم رفته بود
آدم انقدر پول می خواد
که بتونه پول این غذا ها رو بده
ولی
مجبور نشه تا آخر ماه فقط نون و پنیر بخوره !!!




پ.ن :
مثل خیلی دیگه از قومیتها
نحوه پوشش و زندگی مردم شمال تغییر کرده
در شهر ها که آخرین مد ها فرمانروایی می کنن
اما حتی در روستاهای دوردست
و
لابلای کوه ها هم دیگه اثری از سنت نیست
اگه بری از لباس آخرین مد دخترها و پسرهاشون
متعجب میشی
هر چیز سنتی هم که هست نمایشی هست که
توسط اون قشر از کسانی که از راه
توریسم نون می خورن ارائه میشه
یا سازمانهای ذی ربط.
در واقع تا اونجایی که من می دونم
گرایش روستایی ها و روستا زادگان ما
به تمدن معاصر کم از شهری ها نیست
من اهل رفتن به مراسم مختلف نیستم
برای همین اطلاع درستی ندارم
اما
اگه
آدرس رستوران های مختلف
با غذاهای خیلی خیلی خوشمزه
رو بخوای
در خدمتم

بندباز چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 13:42

آره خب همیشه آدم خوب و بد همه جا هست. زن و مرد هم نداره... مهمه که ادم ها قبل از اینکه بهشون قدرت داده بشه، یه ذره مغزشون بررسی بشه و سوابق شون در گذشته مدنظر گرفته بشه! الان رئیس جمهور آرژانتین رو ببین! خداییش مردم دنیا کی قراره عبرت بگیرند؟!

پ.ن: این مدت فیلم خیلی کم دیدم. کتاب اصلا نخوندم... کلا تعطیل بودم! ولی سعی می کنم دوباره بچه ی خوبی بشم. و درباره شون می نویسم.

"این مدت فیلم خیلی کم دیدم. کتاب اصلا نخوندم... کلا تعطیل بودم! ولی سعی می کنم دوباره بچه ی خوبی بشم. و درباره شون می نویسم. "

می فهمم
بعضی کارها حس و حال خودش رو نیاز داره
آره
بچه خوبی باش !!!
و
در باره فیلمها بنویس

بندباز سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 19:33

سلام مونپارناس. خوشحالم که دوباره می نویسی.
با مطلبت موافقم. خودم هم توی کلی از این گروه ها بودم که دوست شون نداشتم. و خیلی وقت ها تحمل شون می کردم. مطمئنا اونها هم منو تحمل می کردند آخه من خیلی ادعای رییس بازی دارم. فکر می کنم عقل کل ام!
این خصلت زنهاست. محافظت از همه چیز: خودشون، خانواده، خانه و زندگی و طبیعت و ... کلا به نظرم اگه دنیا رو بسپارند به زن ها، خیلی بهتر می شه. چون ذاتا علاقه دارند از همه چیز محافظت و نگهداری کنند و رشد دادن و پرورش هر چیزی به اونها حس فوق العاده ای میده!

سلام بند باز
چه عجب این طرفها !!!

راست می گی که زنها محافظ همه چیزن
ولی بذار برای اینکه متهم به جانبداری یکطرفه نشم
اینو هم بهت یادآوری کنم که زنها
ملکه انگلیس و مارگارت تاچر رو هم داشتن
که روی خیرخواه بودنشون
شک و تردید زیادی هست .

ولی در کل من هم موافقم که بهتره
مدیریت کشور رو به زنان شایسته سپرد
تا مردانی که زمینه خوبی برای باند بازی
و اختلاس دارن !!!
مطمئنا خانومها دلسوزتر و سالم ترو انسانی تر
از مردها قانون تصویب می کنن
یا به قانون عمل میکنن
ولی می دونی که
بین دنیایی که می خوایم باشه
و
دنیایی که هست اختلاف زیادی وجود داره
و توی این دنیای که هستیم
متاسفانه زنها جدی گرفته نمیشن
لااقل توی کشور ما




پ.ن :
دلم برای اون نوشته هات تنگ شده
همونی که در مورد فیلمهای ترسناکی که میدیدی می نوشتی
کی دوباره فیلم میبینی یا در موردش می نویسی ؟
می خوام بیام اونجا و دوباره بهت بگم
آخه مگه قحطی فیلمه بند باز ؟!!!

گیل‌پیشی سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 17:09 https://temmuz.blogsky.com/


اینجا کل سال قیمتش بالاست و نمیشه رفت سمتش
خب یه پست عکسدار دیگه بذارید. دلم واسه سیر هم تنگ شده.

" دلم واسه سیر هم تنگ شده"
این یکی دیگه کاملا شدنیه
الان سیر تازه هم توی بازاره
البته هنوز سیر تازه امساله رو نخریدم
سیر های خشک سال قبل هنوز تموم نشدن
و اگه مصرفشون نکنم
جوانه میزنن و پوک میشن
تا حالا چند بار خواستم از غذای ناهار
یا شامم عکس بذارم
بعضی اوقات همینطور الکی الکی
انقدر یه وعده غذایی رنگین و متنوع میشه که
حیفم میاد ازش عکس نگیرم
و اونو به خاطره تبدیل نکنم.

گیل‌پیشی سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 13:53 https://temmuz.blogsky.com/

جناب مهندس، دیگه پست عکس‌دار نمیذارید؟
دلم برای ماهی‌ها تنگ شده

ای گربه شکمو !!!


صید ماهی سفید آزاد شده
اما
هنوز نوبریه
و
قیمتش هم خیلی آزاد بالا رفته !!!
و افراد با مشاغل آزاد !!!
باید برن سراغش
نه کارمند جماعت

منتظر ماه های آخر سالم
تا
افت قیمت پیدا کنه
بعد برم سمتش

zmb سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 10:31

اغماز غلطه دوست عزیز
قبل از توصیه به غلط نویسی سرچ کنید :)

ای وای !!!
شرمنده
سرچ نکرده می دونم که درستش اغماض هست
از مصدر غمض
چرا اونو نوشتم ؟
می خوای صد بار بنویسم
اغماض
که دیگه از این اشتباه ها نکنم؟






پ.ن :
روی
اقماض
سرچ کردم
مطمئنا
در زبون فارسی یا عربی وجود نداره

قره بالا یکشنبه 19 آذر 1402 ساعت 23:37 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

واااااااااااااااااااااااااااااای پسر رفیق باز کلا کنسلههههه



اتفاقا نه ته تغاریم و نه تک فرزند
ولی خب خیلی لوسم کردن
چون بچگی خیلی زشت بودم همشون یه توجه ویژه بهم داشتن که بقیه نتونن بگن چقدر زشته بچه ت


قره بالا یکشنبه 19 آذر 1402 ساعت 15:36 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

چقدر جالب بود
و چقدر به نظرم درست اومد
ولی من شخصا نه برای حس امنیت که برای فرار از تنهایی این کار رو میکنم
و ممکنه حتی از تک تک اعضای اون گروه هم متنفر باشم
اما خب خیلی دوامی نداره
چون اعصاب نداره دعوا میکنم


" من شخصا نه برای حس امنیت که برای فرار از تنهایی این کار رو میکنم "
باور می کنم
تنهایی یکی از بزرگترین دردها و مشکلاته
و اهمیتش کم از امنیت نیست
تنهایی انقدر مخرب و آذار دهنده هست که
اصلا برای همین زندان انفردی ایجاد شده
وحشتناک ترین جنایتکارها هم
توی زندان انفرادی زجر می کشن

برای پسرها که احساس امنیت
اولویت اولشون نیست
فرار از تنهایی از اولویتهای خیلی مهمشونه
که اونو بصورت حاد و بیمارگون
در رفیق بازی بعد ازدواج میبینیم
یعنی جایی که قراره یه دختر تنهایی اشون رو پر کنه
هنوز محتاج رفیق هستند
اگر چه ممکنه اونو بزبون نیارن

اگرچه با هم بودن
باعث آسون تر شدن مشکلات میشه
که بخودی خود مهمه
اما
اثر جانبی اش
گریز از تنهاییه
در واقع یکی از دلایل با هم بودنشون
همین تنها نموندنه



"چون اعصاب ندارم دعوا می کنم "
آخه چرا دعوی قره بالام ؟!!!
مگه تو ته تغاری یا تک دختر بودی
که احیانا لوس و ننر بارت آورده باشن
ودر نتیجه نتونی با بقیه دخترها توی دراز مدت بسازی؟

نرگس باران پنج‌شنبه 16 آذر 1402 ساعت 21:55

شما که تو گروه پسرها هم نجوش هستی، چطوریاست که رفتی رو منبر و از دخترا میگی؟؟؟؟؟؟؟
درسته که شما جنس های مذکر ، مایه امنیت نیستین، ولی محور دنیا نیستین که خودتون رو دلیل گروه های زنانه بدونین!
دوران لیسانسم یه اکیپ ۵ نفره بودیم که به جز یکی که تو شهر ما نبود و خوابگاهی بود، باقی همچنان دورهمی میزاریم و لذت میبریم. دوره ارشد تو خوابگاه بهترین اکیپ رو داشتیم. بدون ذکور و نگرانی اونا! بهترین دورهمی ها و خنده ها رو داشتیم. همین الان با دو تا از مامان های دوستای نازبانو اکیپ داریم و کیف میکنیم و مبگیم و می‌خندیم. و دورهمی هامون تو خونه است! به دور از ذکور و نگرانی.
حالا شاید این وسط چند تا دختر نجوش مثل شما، مشکل تنها موندن و تن به هر گروهی دادن داشته باشن. همه این طور نیستن.
دنیا حول شما نمیچرخه. ذهنمون رو باز کنیم!

پونیو چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت 13:55

جالب بود... تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم... پس اینجوریه که ما دخترا اغلب از دوستامون شاکی هستیم...
من هم در دوره لیسانس اجبارا توی گروه هایی بودم که خودم هیچ دخالتی توی انتخاب اعضاش نداشتم... در کل بد نبود اگرچه وصله ناجور بودم ینی هیچ رقمه به اون گروه/ها نمی اومدم

"... خودم هیچ دخالتی توی انتخاب اعضاش نداشتم... "

مهم نتیجه اش هست
بودن در یه گروه نتیجه خوبی داره
اونهم اینه
ایجاد امنیتی بیش از امنیتی که یه دختر تنها داره

گیل پیشی سه‌شنبه 14 آذر 1402 ساعت 19:54

در مقطع کارشناسی خیلی متفرق بودیم. دخترها و پسرها هیچ گروهی نداشتن انقدر که با هم دشمن بودن. یکی دوتا دوست داشتم، اونم نه صمیمی
اما در مقطع ارشد یه گروه داشتیم با هم می‌رفتیم تفریح و گردش و درس می‌خوندیم.
که اونم انقدر مشکلات خانم‌ها و مادرها زیاده، بعد چند سال هرکدام به طریقی گرفتار خانواده شدن و از هم پاشید

برام عجیبه که توی دوره لیسانست
اون وضع پیش اومده
البته برای من هم توی ارشد اوضاع خیلی بهتر بود
اما نه دیگه در حد تفریح و گردش
فقط اشتراک منابع درسی و پاسخ تمرینها رو با هم داشتیم
که به همه ما خیلی کمک کرد
اون هم با اساتید بی خیال و کم کاری که ما داشتیم
حال یا وقت حل تمرین نداشتند
و براشون مهم نبود دانشجو چه گلی بسرش می گیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد