123

توی محل کارم این قانون هست که تعداد محدودی از

مرخصی های استحقاقی سالانه امون رو می تونیم نگیریم

 و در ازای اون مرخصی های نگرفته بعدا در زمان بازنشستگی

   به ازای هر روز نرفته به کارمند مقداری پول می دن .

نمی دونم مقدار این پول چقدره

ولی

 تقریبا همه کارمندها

بلا استثنا

در هر موقعیت شغلی که باشن

سعی می کنن این  تعداد از مرخصی های سالانه

 رو   استفاده نکنن تا ذخیره بشه

اما

از طرف دیگه

 در انتهای سال، بعد کسر اون چند روز مشخص،

 هر تعداد مرخصی که باقی مونده باشه  اصطلاحا می سوزه

و در نتیجه کارمندها  حتی اگه لازم هم نداشته باشن

مرخصی می گیرن  تا این مرخصی ها استفاده بشن .

 

 چند هفته پیش حساب و کتاب که کردم

دیدم چند روز  مرخصی برام مونده که قابل ذخیره شدن نیستن

در یک اقدام  جسورانه تقاضای سه روز مرخصی  دادم و پذیرفته شد

درنتیجه

 چند روز اخیر  رو  توی خونه مشغول  شمردن ترک های سقف هستم

البته دروغ چرا ؟

در ساعاتی که فکرش رو هم نمی کردم

 خوابیدم

غذا خوردم

سریال نگاه کردم

اما ...

از اونجایی که هیچ گلی بدون خار نیست

مرخصی  شاهانه من هم توش  خدشه ای پیدا شده


نمی دونم چه جوری

 "خورشید خانه ما"

  یه دفعه ای یادش افتاده که کلی کار ریز و درشت

 هست که باید انجام بشه

و چه کسی بهتر از من که  تنها خونه هستم !!!!

ای خدا !!!!

مگه روزهای دیگه من برنج می پختم یا خورشت رو آماده می کردم ؟

خودش از قبل آماده بود دیگه !!!!


پس چرا  هی تقاضای

پختن فلا چیز ،

 سرخ کردن فلان چیز

و یا   .....

به من داده میشه؟!!!

یا

باید

 مواظب جوشیدن فلان خورش روی گاز باشم

خورشتی که خورشید صبح قبل از رفتن سر کار بار گذاشته

اونهم برای چند ساعت  ؟!!!

پس من چطور به کارهای دلخواه خودم برسم؟

این طور که تمام صبح همه اش حواسم باید به  خورشت روی گاز باشه که !!!


حس خوبی ندارم

فکر می کنم یه نفر   از شمردن ترکهای سقف توسط من راضی نیست !!!

امروز دستور رسید که :

پارچه های پشت پرده ای رو

باید در آورد

انداخت توی ماشین و شست

آویزون کرد تا خشک بشن

و

مجددا پشت پرده ها آویزون کرد .


من اهل همکاری و تعامل در کارهای خونه ام

یعنی مجبورم که باشم

ولی آخه توی مرخصی؟

اونهم از نوع شاهانه اش ؟!!!

انصافه ؟!!!


یادم نیست آخرین بار چه وقت  بود که

مجبور نبودم کاری انجام بدم

احتمالا زمانی که محصل بودم  این خوشبختی رو داشتم !!!


نمیشد این چند روز بحال خودم رها می شدم؟

ای خدا ، این غار تنهایی من پس کجاست ؟

یعنی باید  این چند روز رو می رفتم  جایی که چشم کسی بهم  نیفته ؟


خوش بحال اونهایی که استانشون کم جمعیته

اینجا  خارج از شهر هم که بری و یه سنگ  رو تصادفی به طرفی  پرتاب کنی

یکی می گه آخ !!!!

والا !!!

از بس تراکم جمعیت بالاست.


خدا از خزانه غیبش ،به همه مون

سه روز در سال

 ، بیکاری ، بی مسولیتی

و نادیده گرفته  شدن عطا کنه

آمین


پ.ن :

خدایا !!!  اگر بجای سه روز ،  یک هفته باشه  خیلی بهتره










نظرات 12 + ارسال نظر
گیل‌پیشی پنج‌شنبه 10 فروردین 1402 ساعت 21:13

عرف و فرهنگ الان خیلی تغییر کرده.
دیگه در امور اقتصادی و امور خونه، همکاری هست. اتفاقا با مصادیق مردانگی تطبیق بیشتری داره.

امیدوارم همینظور باشه
یکی از فواید تغییر نسل همینه
پرهیز از اشتباهات نسل قبل

گیل‌پیشی پنج‌شنبه 10 فروردین 1402 ساعت 02:20

واقعا کار خونه طاقت‌فرسا هست و پایانی نداره.
چه خوبه که همکاری می‌کنید.

سختی کار خونه رو فقط کسی می فهمه
که خودش مجبور به انجام متوالی و روزانه اش باشه

اون قدر دروغگو نیستم که بگم
به فرمان دلم همکاری می کنم
بلکه
مغزم به من فرمان همکاری میده

یک زن خسته و داغون از
کار های تمام نشدنی خونه
که بیرون هم کار می کنه
مطلوب هیچ مردی نیست

همینطور که برای لذت از طراوت و عطر و بوی
یک گل باید بهش برسی
اگر می خوایم که اطرافیان مون هم با نشاط و سرزنده
باشن باید قسمتی از مشکلات رو خودمون بدوش
بکشیم
حتی اگر عرف نباشه
و
یا با مصادیق مردونگی در جامعه تطبیق نکنه .

اعتراف راحتی نبود
مردهای دیگر رو نمیدونم
ولی در مورد علت کارهای من
مطالب بالا صادقند

محدثه یکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت 21:27

پس شما اقایون برای انجام کارهای خونه این چیزا تو سرتون میچرخه!!!!!!! عجب!!!!

شرمنده !!!
اینکاره نیستیم دیگه
بجاش از خروس خوان تا غروب حاضریم بیرون خونه کار کنیم


پ.ن :
واقعا رنده کردن پیاز و سیب رمینی رو دوست ندارم

خورشید یکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت 18:11

اخر سالی زیاد حرف زدم ولی برانگیختن حس حسادت مردی که موظف به نگهداری از خورش هست حس خوبیه بدجنس هم دختر همسایتونه
ولی گذشته از شوخی پدرم بخاطر بیماریش وظیفش در حد مامور خرید خونه بودنه و تمیز کردن سبزی و شستن ظرف خیلی هم لوسش نکردیم
نمیتونه کار سنگین کنه و از خوشبختی های زندگیش اینه که خدا یه زن عجول بهش داده که وقتی بخواد کاری کنه منتظر مردش نمیمونه
و این امتیاز بزرگیه که پدرم داره
و البته خلاقیت مادر در امر جابجایی به عقل جنم نمیرسید با بشقاب استیل قدیمی بشه یخچال فریزر ،مبل و ... جابجا کرد
امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشید زندگیتون پر از برکت باشه پیشاپیش هم سال نوتون مبارک

"اخر سالی زیاد حرف زدم "
این چه حرفیه؟!!!
اینجا برای همین صحبتها و تبادل نظر هاست
رایگان هم هست
چی از این بهتر؟



" پدرم بخاطر بیماریش وظیفش ... و تمیز کردن سبزی و شستن ظرف ..."
خدا سلامتی بهش بده
تا حالا زیر بار پاک کردن سبزی نرفتم
یعنی اصلا حوصله ام نمی کشه
اما
رنده کردن پیاز و سیب زمینی
و ساطوری کردن سبزی ها وظیفه من شده
الان از خوندن نظرت حس خوبی پیدا کردم
فکر می کنم نسبت به پدرت وضعیت راحت تری دارم



".... پیشاپیش هم سال نوتون مبارک "
ممنون
سال نوی تو هم مبارک باشه
سال خوب و خوشی رو برای تو خونواده ات
آرزو می کنم .

خورشید یکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت 09:46

اون کامنت انتقام جنبه شوخی داشت مادرم با داشتن سه نوع بیماری خاص واقعا زن مقاومیه باورت نمیشه اگر بگم چه کارهایی ازش ساخته است درست شبیه یه فرشته است که معجزه وار وارد زندگی میشه اونقدر عجیب در حد یه معجزه که انتظارش رو نداری

شاید اگر من الان دختری هستم که نسبت به دخترهای فامیل و اشنا ادم روزهای سختم بخاطر فرزند همچین مادری بودنه
دمپختک یا بقول ما دمپخت برای من غذای بهشتیه یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی
کباب رو بیخیال یه قابلمه دمپخت مساوی با خود خدا
ولی خداییش اگر تو این ایام مراقبت از خورش یا وصل کردن پرده بهتون محول شد انجام بده بدون غر زدن
چون ما با بشقاب استیل که میگذاریم زیر وسایل سنگین تا سر بخورن بدون کمک مردای زندگی کل خونه رو هم جابجا کردیم
اینم یه نکته خونه داری

"درست شبیه یه فرشته است که معجزه وار وارد زندگی میشه اونقدر عجیب در حد یه معجزه که انتظارش رو نداری "
شبیه فرشته نیست ،
مادرها خود فرشته هستند
علی الخصوص مادر تو که با این بیماریها
هنوز مقاوم مونده
و
آرام بخش بقیه خونواده هست




"نسبت به دخترهای فامیل و اشنا ادم روزهای سختم .."
عموما واقعیت چند وجه داره
ما بیشتر اوقات وجه ناراحت کننده و یا زیان بار اونو می بینیم
در حالی که همون واقعیت وجه یا وجوه مثبت هم داره
که ما عادت به دیدنش نداریم
من شنیدم که حتی وقتی جنگلی می سوزه
درختهای کهنه و پیر زیادی از بین میرن
ولی جا برای رشد گونه های دیگر که امکان رشد کافی نداشتن باز میشه
حساب کن اگر چیزی به اسم مرگ در جانداران نبود
دنیا به چه شکلی در می اومد
اینکه آدم روزهای سخت بودنت رو ناشی از
وضعیت مادرت می دونی نشان از مثبت نگر بودنت داره
و خصیصه خیلی خوبیه
شخص دیگری با همین وضعیت
ممکن بود
فقط کارش ناله و غر غر کردن
و
لعن ونفرین به زمین و زمان باشه
اما
این نوع رفتارها مشکلی رو که حل نمی کنه هیچ
دیگران رو هم از معاشرت باهاش پشیمون و گریزان می کنه



"دمپختک یا بقول ما دمپخت برای من غذای بهشتیه یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی
کباب رو بیخیال یه قابلمه دمپخت مساوی با خود خدا "
موافق نیستم !!!
مخالفم شدید
دو سیخ کباب راسته چرب
با نون بربری تازه
غذایی از غذاهای بهشتیه
ببخشید!!!
سه سیخ
دو سیخ کمه



" .... بهتون محول شد انجام بده بدون غر زدن ..."
انجام می دم
اما غر نزدن سخته
باید ناله کنم و غر بزنم تا سبک شم
چون
همش بیاد مردهای نسل قدیم می افتم
که کاری بکار کارهای توی خونه نداشتند !!!
چه گناهی کردن مردهای نسل ما
که دستهاشون
با اسکاچ ظرفشویی
و کلیدهای ماشین لباسشویی
آشنا شده



"بدون کمک مردای زندگی کل خونه رو هم جابجا کردیم "
چرا ؟!!
منظورم اینه چرا مردهای خونه اتون رو لوس می کنین ؟
نمی گین ما که ماجرای اونها رو می شنویم
غصه می خوریم
که چرا با ما مثل اونها رفتار نمیشه ؟!!!
تبعیض تا این حد ؟!!!






پ.ن :
کمک به خانومهای خونه حتی اگر در بعضی فرهنگها عرف هم نباشه
باز یک وظیفه انسانی هست
و
باعث افزایش همدلی و دوستی
بین زنها و مرد های یک خونواده می شه
و
سختی های زندگی رو تقسیم می کنه
وگرنه
یک زن خسته و داغون از مشکلات
حتی برای یک مرد مفت خور و سو استفاده گر
هم فایده ای نداره
پس
غیر از دلایل وجدانی و احساسی
شرط عقل هم اینه که
با قبول بعضی وظایف در خونه توسط آقایون
کار خانومها سبک تر بشه
تا
زیر بار کارها از پا در نیان
و
سرحال و با طراوت باقی بمونن

خورشید یکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت 03:48

سلام
ما که موندن تو خونمون توفیق اجباری شد ولی مادر بزرگوار ماهم کلی کار گذاشته بود کنار انتقام نبودن های تک دخترش رو بگیره
روز اول مرخصی کل چربی های آشپزخونه و روی کابینت ها رو تمیز کردم جوری که تا دوروز دستم درد میکرد کاش فقط پشت پرده بود و مراقبت از خورش
روز دوم تمام گردگیری مبلها بود چون رنگشون تیره است مجبور شدم با جارو برقی خاکشون رو تمیز کنم و هی پام به لبه مبلا میخورد
نهایتش اجازه دادن ناهار دمپخت درست بشه چون ایشون دمپخت دوست ندارن یعنی به معده اشون نمیسازهو این شد جایزه من

انصافا کارهایی که من باید انجام می دادم در مقایسه با مال تو به بازی شبیه هستند !!!
اجازه دارم به احترام رنجهایی که توی مرخصی کشیدی
کلاهم رو به نشانه احترام از سرم بر دارم ؟



"نهایتش اجازه دادن ناهار دمپخت درست بشه ..."
دمپختک !!!
خیلی قانعی خورشید !!!
من بودم به کمتر از دوسیخ کباب گوشت گاو یا گوسفند
یا
لااقل جوجه کباب رضایت نمی دادم
اگرمادرت از بیرون کارگر می آورد باید کلی پول می داد
دو سیخ کباب
- البته با یه سیخ گوجه فرنگی-
که دیگه برای این زحماتی که کشیدی به حساب نمیاد !!!




پ.ن :
البته
توان و حوصله خانومها خیلی خیلی بیشتر از آقایونه
طبیعت شما رو اینطور آفریده چون مشکلات
زیادی در طول زندگی یک دختر هست که باید تحملش کنه
حتی در مشکلاتی که بعد ازدواج
با مرد زندگیش خواهد داشت
سهم زن در تحمل اون مشکلات
خیلی بیشتر از مردش هست

نمونه ساده اش بچه دار شدن یک زنه
برای شوهر ،بچه دار شدن ، حداکثرش
افزایش هزینه و کاهش ساعات خوابه
اما
برای دونستن سهم زن از این ماجرا شاید لازم باشه
با مادرت بیشتر صحبت کنی

monparnass سه‌شنبه 23 اسفند 1401 ساعت 09:11 http://monparnass.blogsky.com

بلاگ اسکای !!!
معذرت
جایی بهتر از اینجا برای یادداشت
پیدا نکردم .
این قسمتی از نظرات یکی از
خواندگان وبلاگ "میله" هست که برای استفاده بعدی
با اجازه ات اینجا می ذارم
امیدوارم این استفاده نابجا رو بر من ببخشی


"زیر کوه آتشفشان " برای من رفت کنار
خشم و هیاهو،
خانم دلوی، دل تاریکی
و
لرد جیم
یعنی سخت خوان های دوست داشتنی.

این حرف ها چیه دوست عزیز
اینجا متعلق به شماست
اصلا خواستی ... رو هم بیار اینجا ذخیره کن
قابل شما رو نداره

میله بدون پرچم یکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت 16:11

سلام
برای یک کارمند هیچ ننگی بالاتر از این نیست که «مرخصی ملزم به استفاده» اش بسوزد
من یکی دو بار این ننگ رو چشیدم
لذا به نظرم سرت رو بالا بگیر مرد
برای امسال 1 ساعت باقی مانده که اون رو هم فردا وقت دکتر گرفتم و خلاص

"برای یک کارمند هیچ ننگی بالاتر از این نیست که «مرخصی ملزم به استفاده» اش بسوزد "
واقعا مونده ام چه جوری انقدر مختصر و مفید لب مطلب رو ادا کردی ؟!!!
درود




"برای امسال 1 ساعت باقی مانده که اون رو هم فردا وقت دکتر گرفتم و خلاص "

دمت گرم
غم همدرد که داند ؟
همدرد !!!

پونیو چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت 18:11

خیر یه هفته س سرما خوردم و سه جلسه رو از دست دادم. از شنبه ادامه میدم ان شاالاه

ان شا الله

محبوبه چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت 00:03

آقای همسر ما هم سه روز مرخصی داشت که یروزش دیروز و یه روزش امروز بود که با جفت موافقت نشد، من از قبل فکر کرده بودم دوتایی میفتیم به جون خونه، نشد که بشه عوضش امروز دوساعتی زودتر اومد رفتیم تا لنگرود چای خریدیم ، دستک کباب خوردیم و خونه هیچ تکونی نخورده.. اخری سالی حجم کاری کارخونه اونقدر بالاست که نگو و نپرس..

"دستک کباب خوردیم و خونه هیچ تکونی نخورده. "
ناراحت نباش محبوبه
یه روز هم می افتین به جون خونه ، سمبل می کنین میره پی کارش!!!
اصل کار تون خریدن چای و خوردن کباب بود
که انجام شد و روزتون رو ساخت

soly سه‌شنبه 16 اسفند 1401 ساعت 19:11

سلام بر جناب مونپارناس
اقا آخر سال مرخصی بگیری تنهایی و اینا و تنبلی نداریم !!!
خودت خودتو انداختی توی بهشت برین خورشید خانوم

چی بهت بگم سولی ؟ !!!
فکر می کردم طرف منی
و
برای این بهشت از دست رفته من ،همدردی می کنی
آی دونیا !!!
دونیا یالان دونیا دی !!!

پونیو سه‌شنبه 16 اسفند 1401 ساعت 14:19

یه ضرب المثلی باید باشه که بگه مردی که بیکار شد نمیدونم چی چی میشه...
خلاصه که آره...

برای سال دیگه مرخصی بگیرین بعد برین سر کار با فلاسک چای و پتو و تخمه و ... تو اتاق کار فیلم ببینید

الان من دقیقا متوجه نشدم تو طرف منی یا نه ؟!!!
البته که انتظار دارم باشی
ولی نمی دونم چرا یه حسی بهم می گه که ...


برای سال بعد هم فقط توی حس و حال پایان سال بعد میشه
مرخصی حال خوب کن گرفت
الان یه کم زوده در موردش فکر کنم
وگرنه
سه روز مرخصی رو هر زمانی میشه گرفت

پ.ن :
ورزشکارمون ورزش بپر بپری اش رو شروع کرده ؟
با لباسهای گل گلی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد