51

نزدیک به سیزده روز از تغییری که در خورد و خوراک و ساعت خواب و استراحتم پیش اومده میگذره

بدنم تازه متوجه این تغییر شده

اوایل عین خیالم هم نبود زندگی در شرایط  کرونا و در نتیجه شرایط زندگی در قفس اجازه

نمیداد تغییرات خودشون رو نشون بدند

چند روز پیش متوجه اولین تغییر اوضاع شدم اون هم   وقتی

که  اولین حلقه هشت کیلومتری روزانه ام رو با دوچرخه زدم خنکی هوای

صبح و خلوتی نسبی خیابون در ساعت 6.45 اون روز منو پررو کرد و  رفتم برای تکرار حلقه

هشت کیلومتری . در نتیجه زبون بیرون اومده من بعد شانزده کیلومتر پازدن بدون خوردن

آب چیز عجیبی نبود و البته بازگشت من به خونه به صورت سینه خیز !!!

روزهای اخیر تازه بدنم متوجه اوضاع شده و شروع کرده به واکنش نشون دادن

مهمترینش  تمایل زیاد  به خوابه

من از بچه گی کم خواب و سحر خیز بوده ام

بنا براین لذاتی مثل خواب تا ساعت یازده صبح  برای من مثل رویاست

یا خواب بعد از نهار که تا سالها نمیدونستم چه مزه ای داره !!!!

ولی

این روزها  روزهایی که سر کار هستم و از سر کار بر میگردم مثل  قحطی زده های

آنگولایی که قبلن تلوزیون برای اثبات خوشبختی ما زیاد نشون می داد شل و ول

و خواب آلودم و بار ها  عصر تا تاریکی هوا مثل مرده افتادم

در حالی که نه کوه کندم و نه ....

چند ساعت پشت میز نشستم و بعضی اوقات با کامپیوتر کار کردم

ذهنیت خانوم ها رو نمیدونم ولی من به عنوان یک مرد خجلم که فقط با چند روز

جابجایی زمان  غذا و خواب چقدر ضعیف و حیوونکی  به نظر میآم !!!!

همش فکر میکنم پس اون مردانی که کار سخت بدنی در مزارع و کارگاه ها

انجام میدن  چطور تحمل میکنند؟

زمان جنگ سربازها که بعضیشون تعریف میکنند گاهی بدلایل مختلف  چند روز

چیزی برای خوردن بهشون نمیرسید چکار میکردند؟


این زندگی شهری از ما نمایی از انسان واقعی باقی گذاشته

منو یاد پرنده های متولد قفس می اندازه که وقتی بعد سالها از قفس بیرون

آورده میشن حتی ده متر هم نمیتونن اوج بگیرند

همونطور که در زندگی عادی فقط زمان انجام  ورزشهای  رقابتی میفهمیم که چقدر

بدن داغون و کند و لشی بهم زدیم  در طول سال هم این تغییر در شرایط خواب و غذا

به ما  میگه که چقدر در تار و پود زندگی روزمره اسیریم و خودمون نمیدونیم

شبیه به حشره ای شدیم - شما بخون پروانه یا زنبور عسل و نه مگس و پشه !!!- اسیر

در تار عنکبوت روزمرگی  ولی متوجه نیستیم . این تار از بچگی دور ما آروم آروم ریسیده

شده و در این سن دیگه اصلا فکر هم نمیکنیم که زندگی جز در میان این تارها هم

ممکن باشه

اما نه

بوده اند  عده ای که به خودشون تکون دادند تارها رو پاره کردند و در شرایط متفاوتی

زندگی رو از سر گرفتند

ولی

من از اونها نبودم

نظرات 8 + ارسال نظر
بندباز چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 ساعت 16:57 https://dbandbaz.blogfa.com/

درست میگی... لذت بردن از خوردن رو کاملا درک میکنم. خودمم همینطورم. خصوصا که غذاهای خوشمزه هم درست میکنم، بی تعریف. شاید اگر لذتهای متنوع بیشتری در دسترسمون بود، همش رو یکجا سر خوردن تلافی نمیکردیم... یا لااقل بدون لذت غذا میخوردیم... ادم لاغرها گمونم اینطوری هستند یا بدغذاها

بند باز
خیلی بدقولی ها !!!!
خواستم بگم این غذاهای خوش مزه ای رو که میگی می پزی ما که نمی بینیم
لااقل
عکس یکی دو تا از غذا هات رو بذار توی وبلاگت تا ما ببینیم داستان چیه
که
یادم افتاد یه قولی هم داده بودی عکس منظره هایی رو که توی پارک وقت پیاده روی میبینی و ازشون تعریف هم کردی بذاری تو وبلاگت که نذاشتی و فکر میکنم تا بخوای اینکار رو بکنی گرمای خرداد و تیر بیاد و طراوت ناشی از بهار بره
با عکاسی احیانا مشکل داری؟

بندباز جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 01:23 https://dbandbaz.blogfa.com/

ناامید نباش. تا همینجا هم عالی بودی.
توی یک کتابی میخوندم وقتی ما به مغز فرمان میدیم که دیگه نخور، ذهن ناخوداگاه نمی تونه این فرمان رو درست درک کنه و بدن بطور غریزی اینطور می شنوه : "خطر! احتمال قحطی و کمبود غذا هست! هر چی پیدا میکنی بخور!"
این فرمان ناخوداگاه برمیگرده به زندگی ابتدایی بشر که غذا سخت پیدا میشد. ما هنوز اون ژن ها رو داریم. پس هر چی بیشتر به نخوردن فکر کنیم، بیشتر میخوریم!

میدونی
در دنیای واقعیت بدست آوردن یه مساله هست و حفظ نتیجه یه مساله دیگه و مجزا
در فاز کاهش میشه با استفاده از انواع متد ها - مثل همراهی با مش رمضون - وزن رو کم کرد ولی در فاز حفظ نتیجه داستان چیز دیگریه
بخوایم نخوایم انسان موجود لذت گراییه و همین انواع لذت ها -فرار از انواع درد ها- هستند که موتور محرکه زندگی ما رو به راه می اندازند
بخوای نخوای خوردن یکی از این لذت هاست که منع قانونی -اجتماعی - ... نداره و محروم کردن خود از این لذت بزرگ به هر مقدار به صرف نصایح عقل کار آسونی نیست

وای بند باز!!!
چی بگم بهت !!
به زندگی ابتدایی بشر اشاره کردی صحنه کباب کردن یه عالم گوشت روی آتش به ذهنم اومد باید چیز خوش مزه ای بوده باشه

گشنه ام شد


پ.ن 1:
تنها چیزی که میتونه میل به لذت رو مهار کنه اجتناب از درده
در مورد این قضیه خاص انواع بیماری هایی که شخص داره و با افزایش وزن شدت میگیرند یا منجر به فوت میشند مثل بیماری های کبد - قند و ...
من چند سال پیش سونو رفتم کبد چرب با گرید فکر کنم 2.5 داشتم
این عاملی که منو در کاهش وزن کمک میکنه
چون
ادامه سبک زندگی موجود منجر به بالا رفتن گرید و تبدیل کبد چرب به سرطان کبد میشه


پ.ن 2:
مثلیه معروف که میگه :
اون موقع که دندون داشیم نون نداشتیم
و
حالا که نون داریم دندون نداریم


پ.ن 3:

بندباز پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 15:47 https://dbandbaz.blogfa.com/

سلام دوباره
نه، تسلیم به هیچ وجه! امروز سیصد متر دویدم و حس خیلی بهتری داشتم. دلم میخواست ساعتها میدویدم... هوا هم خنک بود و باد اردیبهشتی با عطر گلهای پارک غوغا می کرد! حس عالی ای بود
خوش به سعادتت که پنج کیلو کم کردی!! واقعا آفرین

سلام بند باز
خوش برگشتی
چی میشه بهت گفت جز تحسین و تشویق ؟
بدن مثل یه ماشین هوشمند خودش رو با شرایط تطبیق میده
خیالت راحت
اگر بهش آروم و پیوسته فشار بیاری چه ذهنی و چه بدنی بهتر از قبل کار میکنه
البته تا یه جایی
بعد دیگه رد میده
امیدوارم دفعه بعد خبر بیاری که خیلی بیشتر از مقدار قبل دویدی

من تا پایان رمضان به قول دوچرخه سوار ها توی باد مش رمضون خوابیدم و یه ضرب دارم میرم جلو
مطمئنم تا پایان رمضان به هفت هشت کیلو کاهش هم میرسم
ترسم بعد رمضانه
می ترسم وضعیت بعضی از معتاد ها بعد از ترک کمپ ترک اعتیاد رو پیدا کنم !!!
دو سال پیش فقط یکی دو هفته طول کشید وزن گم کرده برگرده
ولی
نا امید نیستم

Soly دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 21:53

مونپارناس
لطفا دعا کن برام
بنظرم حساسیت فصلی گرفتم ان شالاه.

ناراحت نباش سلی
الان وسط ماه های حساسیت زا هستیم
آب و چای کم رنگ زیاد بخور
ان شاالله چیزی نیست

پ.ن :
شنیده ام مراکز بهداشت تست ر ایگان کرونا میگیرند که خیلی هم ساده هست
اگرفرصت داری بد نیست یه تست رایگاه هم بدی تا خیالت راحت شه و هی فکر و خیال نکنی

soly دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 20:52

تو میتونی ...
تو ساخته شدی برای توانستن

آره
سعی میشه کرد
آدم تا زنده هست باید سعی کنه
برای تغیر
برای بهتر شدن

پ.ن :
چطوری سلی؟
خوبی؟

بندباز دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 20:18 https://dbandbaz.blogfa.com/

سلام!
آره واقعا!
دیروز یه صد متری رو آهسته دویدم توی پارک، انگاری یه نفر روی کولم بود! تازه معنی اضافه وزن رو میفهمیدم
توی حرکات کششی شکم هم یه کمی فشار آوردم رسما تمام عضلاتم گرفت، از بس سیستم زندگی مون بخور و بخوابی شده

سلام
ای داد !!!
چه کنیم بند باز ؟
تسلیم شیم
یا
بجنگیم؟
تسلیم ، عاقبتش فاجعه هست
و
جنگ ، سخت و طولانی و طاقت فرسا

پ.ن :
من البته پشت سر رمضان در حال جنگم
تا الان پنج کیلو کم کردم
موندم رمضان بره پشت کی باید مخفی شم ؟

یاسی دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 12:06

سلام مونپارناس جان
نماز و روزه هات قبول درگاه حق باشه...خواهش میکنم منو خیلی دعا کن...پیشاپیش خیلی سپاسگزارم..

ممنونم یاسی

امیدوارم
همیشه
زندگیت
قرین صحت و سلامت
و
عزت و آرامش
باشه

رافائل دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 09:31 http://raphaeletanha.blogsky.com

از یه فرهنگ غربی خیلی خوشم میاد. اینکه یا قبل از کار یا بعد از کار میرن پیاده روییا باشگاه برای ورزش‌ .
مااز وقتی میریم سر کار فعالیت بدنیمون خیلی کم میشه. اکثرا خانم های خونه دار میرن باشگاه درحالی که به نظر من کارمندان بیشتر به ورزش روزانه نیاز دارند. ضعف ماهیچه ها و عضلات و استخوانهایی که ساختار درستشون رو از دست دادند در بسیاری از کارمندان وجود داره. تغذیه اشتباه و فعالیت کم، همه مون رو ضعیف کرده.

رافی !!!
یعنی من ، خارج نرفته و خارج زندگی نکرده و تا حالا عوارض خروج از کشور نداده ندونسته از الگوی مردمان موفق " خارج" دارم استفاده میکنم؟
واقعا دمم گرم !!!

پ.ن :
احتمالا یا جایی خوندم یا توی فیلم یا سریالی دیدم و توی ضمیر ناخود آگاهم ذخیره شده وگرنه مگه میشه آدم تصادفی کار درست رو انجام بده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد