223

یک شام دیر هنگام  چه جوری ایجاد میشه ؟

اینجوری که من از سالن ورزش برمی گردم خونه

لباسهای ورزشی خیس عرقم  رو می اندازم توی ماشین لباسشویی

و در فرصتی که تا اتمام شستشو هست

 

 می رم حموم و لیف و صابون و دوش و در نهایت  تمیز و  سبک شدن

وقتی بر میگردم دیگه آخرهای شستشو هست

لباسهای شسته شده رو روی میله های خشک کن آویزون می کنم

خوب، شام بخورم یا نخورم ؟

مساله این است ...

بذار ببینم خوشید چی برام گذاشته ؟

داستان امشبم  با دوتا تخم مرغ پخته شروع شد

اما

روی گاز باقالای تازه پخته شده پیدا کردم

به سینی غذام اضافه شد

یه چرخی توی یخچال زدم و از توش به باقالای خام و یه تکه اشپل

ماهی سفید و یه کم زیتون پرورده و سس خردل  رسیدم

روی اپن هم یه مغز کاهو پیدا کردم

همینطور الکی الکی سینی غذای من بزرگ و بزرگتر شد

تا بجایی رسید که دیگه روش جای خالی نموند !!!

البته جای دوغ یا ما الشعیر  واقعا خالیه

بخاطر درد معده ای که چند وقته دارم  تحت نظارت  دقیق خورشیدم

 نمیذاره لب به دوغ یا ما الشعیر بزنم

لب زدن همان و غر شنیدن همان

امان از غر خانومها

شنیدنش معادل اینه که 

انگاریکی  اعصاب آدم رو  سنباده بکشه

اون هم سنباده درشت  شماره 80

اهل فن می دونن چی دارم می گم ...

در پایان  ، ساعت 12:30 دقیقه شده

خورشید خوابیده و من تازه خوردن شام رو شروع کردم

قصد دارم بعد شام برای اینکه خوابم بیاد سریال کره ای

جدیدم رو ببینم

فردا هم باید ساعت 5:30 از خواب پاشم

چهار شب در هفته وضعیتم  اینطوریه .

آخرین  سئانس  تمرین در سالن

 مال ماست و غیر قابل تعویض ...

زندگی همینه دیگه

یه چیز بدست میاری

یه چیز از دست میدی ...

این هم سینی غذای شبانه و دیرهنگام  من








نظرات 13 + ارسال نظر
رافائل دوشنبه 22 اردیبهشت 1404 ساعت 17:23 https://vaaguyeh.blogsky.com

همکلاسی هم مثل شماست. خیلی سعی میکنه وزن کم کنه ولی این خوش اشتها و شکمو بودنش هی کار دستش میده. چنان لذتی از خوردن میبره که همیشه بهش حسودیم میشه.
اما دوچرخه سواری و ورزش رو حذف نکن. مهم اینه سلامت باشی و تناسب داشته باشی.

دوچرخه سواری رو که تقریبا ماه ها هست حذف کردم
بعد از اونکه سونوگرافی نشون داد که کبد چربم
از گرید دو به گرید یک تقلیل پیدا کرده .
بیدار شدن در صبح خیلی زود و توی تاریکی بیرون رفتن
روز به روز خطرناک تر داره میشه
هم خطر حمله سگهای ولگرد
و هم برخورد با آدمهای غیر عادی
اما
چهار شب در هفته میرم سالن پینگ پنگ
درسته که به اندازه هر روز دوچرخه سواری مفید نیست
اما ارتباطم رو با ورزش حفظ می کنه
رافی
بدون شک رعایت موارد لازم برای لاغر شدن
یکی از مشکل ترین کارهاست.
تا وقتی چاق نشده بودم اینو نفهمیدم
شبیه کسی هستم که بالای یه دره وایساده بود
و عمق دره رو درک نمی کرد
حالا سقوط کردم ته دره و می فهمم برای یه کم بالا اومدن
چه تلاش و از خود گذشتگی لازمه .
واقعا دو روز عمر باقی مونده
ارزش سختی های خود خواسته رو داره ؟

رافائل دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 ساعت 18:19 https://vaaguyeh.blogsky.com

به به. نوش جان
همولایتی جان بگو ببینم توی این چند سال تونستی وزن کم کنی یا نه؟

نه رافی
فقط افزایش وزن متوقف شده
روی حدودا 115 کیلو وایسادم
گاهی مثل رمضان ، پنج کیلو کم شده
اما سر دو هفته بعد رمضان وزن رفته برگشته
انگار دو رقمی شدن وزنم یه آرزوی نشدنیه
هیچوقت فکر نمی کردم کاهش وزن انقدر مشکل باشه

بندباز دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 ساعت 16:32 http://dbandbaz.blogfa.com

حقیقتش میگن میزان کالری همون تخمه آفتابگردون، مثلا یه پیاله کوچیکش قد یه همبرگر یا پیتزا یا دو پرس قرمه سبزی ست!!! یعنی منم بعد از فهمیدنش ییخیالش شدم و نهایتا تخمه هندوانه میخورم. ظاهرا خودش دلیل چاقی است!!

چه کنیم با این دنیا بندباز ؟
راه پس و پیش برای ما نذاشته !!!
تخمه هم نخوریم ؟!!!

بندباز دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 ساعت 13:54

درود مونپارناس
امیدوارم که حالتون خوب باشه!

نوش جان! به این نتیجه رسیدم که هر چقدر بخوام به نخوردن فکر کنم، بیشتر میخورم!!... فقط به شما یه پیشنهاد میکنم که از معجزه ی مغزی جات غافل نشید. یه مشت نخودچی و کشمش... بادام درختی یا کمی گردو... هر چقدر هم که کم باشه، در لحظه ای احساس گرسنگی میاد، خوردنش عین آب رو آتشه!... اشتها رو متعادل میکنه و نمیذاره استرس به معده وارد بشه.

درود بند باز
ممنونم از احوال پرسی ات
امیدوارم که تو و جان هم خوب و روبراه باشید
من به نوع خاصی از مغزی جات معتادم
تخمه آفتاب گردون !!!
البته طعم دارش رو ترجیح می دم
مثلا پیاز جعفری یا از اون بهتر با سس رنج
خیلی از اوقات
بخصوص شبها دیر وقت
قبل از خواب مشغول تخمه شکستن هستم
همین حد هم قابل قبوله ؟

قره بالا دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 ساعت 08:37


آخه با قد ۱۹۰ چاق دیده نمیشید مطمئنا
بابام ۱۸۶ بود گاهی وزنش بالای صد می‌رسید ولی هیچوقت چاق محسوب نمیشد، هرچند در زندگی واقعی هم بابامو تپل صدا میزدم ولی بنده خدا تپل نبود

تپل مجازی بنده هم که کلا تو دسته تپل ها جا نمیشه بچم
قبلا که بسیار بسیار لاغر بود، بعدا که دستپخت منو خورد دیگه تپل شد


جاروبرقی خوبه

"آخه با قد ۱۹۰ چاق دیده نمیشید مطمئنا "

بله مطمئنا چاق دیده نمیشم
اما خودم رو که نمیتونم گول بزنم
وقت ورزش کردن
این کندی و لختی و سنگینی بدن
غیر قابل اغماضه
در زندگی واقعی هم مثل این میمونه که توی هر دستم
دو تا قوطی پنج کیلویی روغن
- روی هم بیست کیلو -
داشته باشم
اون هم در تمام 24 ساعت
من خیلی وقته پذیرفتم که چاق شدم
مشکل من اینه که اراده و عزم قوی و حوصله انتظار
کشیدن ندارم تا چیزی که با سالها بدنسازی
اومده با سالها بدن سوزی بره




"جاروبرقی خوبه "

ممنون از پیشنهادت
اما بهتر نبود برای تعارف هم که شده
اینو پیشنهاد می کردی ؟
< مونپارناس نی قلیونی >

قره بالا دوشنبه 15 اردیبهشت 1404 ساعت 05:51

خدایی هرچی دم دستتونه جمع نکنید واسه خوردن
من یکی که مسموم میشم قطعا


من هرچی فکر میکنم انقدرا هم چاق نیستید ها
حالا یه اضافه وزن مختصری دارید

" هرچی دم دستتونه جمع نکنید واسه خوردن "
,وقتی گشنه باشی فقط یه قانون و اصل
هی توی سر آدم دور میزنه
و اون اینه :
سر به فدای شکم !!!



" حالا یه اضافه وزن مختصری دارید ..."
حتی مامانم هم نمیتونست عیب به این بزرگی رو
با استفاده از مهر مادرانه اش کوچک و ناچیز جلوه بده !!!!
آخه
BMI > 31 دیگه جای دفاع داره ؟
وای تپل ....
تو چقدر خوشبختی !!!
احتمالا 175 کیلو هستی که تازه قره بهت میگه تپل !!!!




پ.ن :
تصمیم دارم با توجه به نحوه غذا خوریم
و سلیقه ام در انتخاب غذا
اسم وبلاگم رو تغییر بدم به :
< مونپارناس چرخ گوشت هوشمند >
یا
< مونپارناس جارو برقی اتوماتیک >
خوبه ؟
< مونپارناس خرس شکم گنده >
هم بد نیست !!!

سمیرا یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 23:44

ممنونم که یه شوخی کوچولو مهمونم کردین مهربونید


رها یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 20:29

شامتون نوش جان ولی ساعتیش
میدونین بخاطر اینترنت همه یه جورایی دکتر شدیم

اتفاقا این از مزیتهای وجود اینترنت در عصر ماست
که خیلی از مفاهیم یا تجربه ها رو به راحتی در اختیار
کسانی می شه گذاشت که حتی توی یه قاره دیگر هستند
خیلی از چیزها رو به برکت وجود اینترنت دیگه مجبور نیستیم
خودمون تجربه کنیم
فقط
باید یادمون باشه که این دکتر شدن ما نباید باعث بشه
ما در مراجعه به پزشکان واقعی تعلل کنیم
پزشکها به آزمایشگاه و دستگاه هایی دسترسی دارند که میتونن باهاشون
حدس هایی رو که در مورد بیماری ما میزنند راستی آزمایی کنند
چیزی که ما هر چقدر هم در شناخت بیماریها و علایم اونها
مهارت داشته باشیم بهشون دسترسی نداریم .



پ.ن :
عملا نتونستم اون شام رو تموم کنم
جز تخم مرغها
بقیه نصف و نیمه خورده شدند و باقی مونده ها شون هم
به یخچال منتقل شد .
ظاهرا ورزش سخت اشتهام رو کور کرده بود !!!

سمیرا یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 19:34

ماشاالله بهتون البته منظورم مونپارناس بزرگمرد بود، ان شاءالله همیشه بزرگ و پرسایه بر سر خانواده و دوستان باشین مونپارناس عزیز

متوجه منظورت شدم
اما گفتم خودمو بزنم به کوچه علی چپ
و
یه شوخی کوچولو باهات بکنم .

هانیه یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 13:12

سلام بر مونپارس ورزشکار
غذات نوش جان
چقدر ساده بود ..کجا رفت اون سینی پر از شامی و سیب زمینی سرخ کردا و ماهی سرخ کرده و فسنجون ..

گشنم شد

سمیرا جان چند بار قد و وزنت رو که تو وبلاگ گفته بودی ؛ خونده دیگه ..
کم می نویسی
بیشتر تو کامنو هات به دیگر وبلاگها می خونم شما رو

سلام هانیه
ناراحتی معده چند ماهیه که با من همراه شده
و ناشی از حساسیت زیاد من به مشکلات زندگیه
و زود عصبانی شدن به خاطر مسایل جزیی و قابل اغماضه
این اخلاق من آخرش کار دستم داده
پس یه مقدار خورد و خوراکم
متفاوت شده
در ضمن
آخرین بار سیب زمینی سرخ کرده آماده
دو کیلو و نیمی رو
قیمت کردم 470 هزار تومن بود !!!!
اینهم در حال پریدن و دور شدن
از سفره ما کارمندهای معمولی هست

نوشتن وبلاگ حالی می خواد که این روزها ندارم
دلم می خواد فقط شاد یا لااقل معمولی بنویسم
بی غصه
بی درد
بی هیچ حس منفی

soly یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 11:48

اقا نوش جانتون
ساعت 12 ونیم شب!
رحم کن به خودت برادر

ممنونم سولماز
اما بیاد بیار که شاعری بزرگ فرموده :
سر به فدای شکم !!!

باران پاییزی یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 07:32 http://baranpaiezi.blogsky.com

سلام. اجازه بدید یه ایرادی از سینی تغذیه تون بگیرم
اول نان که اگه جو یا سنگگ می بود بهتر میشد.
اگه بدنسازی کار میکنین بهتره بعد از ورزش سفیده ی تخم مرغ استفاده کنین یا سینه مرغ پخته
زیتون پرورده کالری زیادی داره
جسارت کردم البته
نمی دونم مربی تون برنامه ی غذایی داده بهتون یا نه اما تغذیه ی بعد از ورزش خیلی مهمه
موفق باشید.

ممنون از نظرت باران
اما من ورزشکار به اون معنی که فکر کردی نیستم
هفته ای چهار شب با دوستان در یه سالن پینگ پنگ
بازی می کنیم تا استرس هامون رو کم کنیم و یه
عرقی بریزیم
اون سینی غذا
- همونطور که نوشتم -
تصادفی و تکه تکه جمع شده
شام اون شب من فقط دو تا تخم مرغ پخته بود
که من تبدیلش کردم به اونی که دیدی
بقول شاعر :
تهمتن یلی بود در سیستان
منش کردم رستم داستان




پ.ن 1 :
تازه ماست هم توی یخچال پیدا کرده بودم
ولی دیگه خوردن ماست و باقالای پخته داغ
از اون کارهاست که حتی من جرات انجامش رو ندارم
پس بدن ساز نیستم
و مربی هم در کار نیست
مونپارناس هست و حوضش !!!


پ.ن 2 :
نگاهی به وبلاگت انداختم
دوست دارم بدونم چه جور آدمی برام نظر گذاشته
اما اینکه دارم اینو بهت میگم بخاطر اینه که
قسمت نظرات وبلاگت رو بسته دیدم
بسته بودن این قسمت علامت خوبی نیست
حداقلش اینه که نویسنده مورد آزار و اذیت کامنت گذار/گذارها
قرار گرفته
ولی باران
لذت نوشتن در فید بک مخاطب هست
و فکر کنم خودت بهتر می دونی
نوشتن بدون دونستن نظر خواننده
مثل نوشتن در دفترچه خاطرات
ناقص ، خشک و بی روحه.


پ.ن 3 :
ممنونم که لطف کردی و
نظرت رو برای بهبود وضعیتم نوشتی
با قد 190 سانت و وزن 115 کیلو
بدون شک نیاز به راهنمایی و ارشاد
- حتی با چماق !!! -
دارم
چاقیه و هزار تا درد و مرض تولیدی اش !!!
دیویه که شخص به تنهایی نمیتونه باهاش بجنگه

سمیرا یکشنبه 14 اردیبهشت 1404 ساعت 01:09

سلام بر مونپارناس بزرگ غذا نوش جونتون، سینی غذاتون خیلی هیجان انگیز بود سلامتی همیشه اولویته، رعایت کنید بهتره ممنون بابت پست جذاب

سلام سمیرا
ناخواسته رعایت کردم
تقریبا هیچ کدوم از غذاها
بجز تخم مرغ ها رو
نتونستم تموم کنم
و برگشت خوردند به یخچال !!!


پ.ن :
با 190 سانت قد و 115 کیلو وزن واقعا یه مونپارناس بزرگ هستم
تو از کجا اینو فهمیدی ناقلا ؟!!!
خودم هم
تازه الان
متوجه شدم
چه مرد بزرگی هستم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد