6

امروز شهر ما بارونی بود حساب کن 25 مرداد باشه و تو از پنجره محل کارت

بارونی رو ببینی که ریز ریز مثل ذرات خروجی یه اسپری بباره

چیزی که اون لحظه دلم خواست راه رفتن زیر اون بارون  بود

البته به آرزوم رسیدم . وسط روز بارون بند اومد اما آخروقت

که میخواستم پیاده برم خونه بارون دوباره  شروع شد اما این بار دیگه

شاعرانه و با قطرات خیلی خیلی ریز نیود .یه بارون با پدر و مادر و بی رحم

بود که سر یک دقیقه هر کی رو که چتر نداشت خیس میکرد

از اونجایی که خیس شدن با بارون مرداد سعادتیه که نصیب هر کس

نمیشه تاکسی نگرفتم  زدم به بارون و با لباسهایی خیس و موهایی چسبیده

و از فرم افتاده رسیدم خونه .تا الان که حالم خوبه اگر فردا از خواب که بلند

شدم مریض نشده باشم  دیگه مریض نمیشم .

اما این رو هم بگم این بارون برای کشاورزهای منطقه مضر و مخرب بود

اونها نیاز به خشکی هوا دارند تا بتونن محصولشون رو بدون آسیب جمع کنن

بهر حال دنیا همینه یه پدیده برای یکی باعث ناراحتی و برای یه عده دیگه

باعث شادیه .چه میشه کرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
بندباز دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 13:40

در حالیکه اونجاها داره سیل میاد و از خنکیش حسابی یخ می کنید، ما هم اینجا یه کمکی نسیم خنک احساس می کنیم. و حسرت بارونهای اونجا رو داریم!!
خوش بحالتون.

راستی نمی دونم چقدر از سیستم گالری دارها و نمایشگاه ها خبر دارید، برای گرفتن وقت گالری مشکلی نیست، هزینه ش رو باید پرداخت کرد که قبلنا خیلی زیاد بود خصوصا انفرادی حالا رو خبر ندارم.

به همین دلیل هزینه ها گفتم با خانم پرانه عنادی صحبت کن ممکنه اطلاعات خوبی بهت بده

soly یکشنبه 26 مرداد 1399 ساعت 20:43

اینجام پاییز بود .پاییر برگ ریز

سلام سلی عزیز
خوشحالم که به اینجا سر میزنی
اینجا هم پاییز بود ولی از اون مدل پاییزهای خیس
من سه نصف شب با دندونهایی که از شدت سرما بهم میخورد از خواب پریدم
رفتم یه پتو مسافرتی ورداشتم
تا این حد سرد بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد