حدودا یک هفته هست که تنهای تنهام
یعنی از سر کار که برمی گردم
غذایی درست می کنم
یا غذای آماده شده از قبل رو گرم می کنم
نهار و شام همزمانی رو می خورم
و یه چرتی میزنم
که گاهی تا ده دوازده شب طول می کشه
از خواب که بلند میشم زمانیه که
دیگران یا خوابیدند یا درحال خوابیدن هستند
من هم می افتم به جون این سریال کره ای که دارم میبینم
که بقدرتی خدا بجای 16 قسمت
48 قسمته و اصلا هم خیال تموم شدن نداره ...
انقدر میبینم تا دوباره
چشمام خواب آلود بشن و تا صبح بخوابم
هفته پیش کل اهل خونه رفتند
عروسی یکی از نزدیکان
در یه جای خیلی خیلی دوربود
رسوندمشون و برگشتم
نشد من هم باهاشون بمونم
با حدود یازده ساعت رانندگی اونهم در شب
و بی خوابی بیش از بیست و چهار ساعت
در مسیر برگشت که تنها هم بودم
نزدیک بود چند بار در راه به ریل گارد بخورم
یا برم توی شونه خاکی
چند بار چشمهام رو که باز کردم
دیدم ماشین
بجای خط مستقیم داره کج میره
خدایی شد که من الان اینجا نشستم و دارم می نویسم
قاعدتا الان باید بیمارستان بودم یا قبرستون
رانندگی طولانی به همراه بی خوابی زیاد
کار فوق العاده خطرناکیه
چشم ناخودآگاه برای یه مدت کوتاه بسته میشه
باز که میشه
دیگه با خداست که تو و ماشینت کجا هستین ..!!!
خود من هم اینو می دونم
بخاطر همین مساله
حادثه های بدی رو هم بین دوست و آشنا دیدم
توی راه نگه داشتم و نیم ساعتی خوابیدم
ولی ظاهرا اصلا کافی نبود
بهر حال این بار بخیر گذشت.
اما از این تنهایی در برگشت نهایت استفاده رو کردم
رستوانی هست به اسم سر چشمه
بین منجیل و رودبار
- در مسیر قدیمش نه در اتوبان جدید-
که مرغ رو عالی درست می کنه
یه نوع مرغ پخته وسرخ شده هست
حق انتخاب بین سینه و ران رو هم داری
با کلی چیزهای همراه
سیب زمینی های سرخ شده کلفت و جون دار
کمی میرزا قاسمی
ترشی بادمجون شیرین شده با شیره خرما
کره محلی
دوغ محلی
ماست محلی
و ...
پرسی هم 310 تومن فقط مرغ و برنج
و 375 با همه همراهان خوش مزه !!!
با خودم گفتم که حالا اهل خونه مشغول خوشی و شادی هستند
چرا من شاد نباشم
شیطون رو لعنت کردم
بعد از اطمینان از موجودی جیبم
در مسیر برگشت رفتم اونجا...
یه پرس خوردم
و
یه پرس هم گرفتم برای روزهای آینده
روزهایی که خورشیدی نیست تا بداد من گرسنه بی نوا برسه !!!
اما این همه خوش بحالی های من نیست
جمعه پیش کاری در شرق استان داشتم
موقع برگشت کاری کردم که مسیرم از روستا /شهرستان
دستک (dastak)
بگذره
این روستا بخاطر نزدیکی به دریا و
مرکز فروش بودن برای ماهی های صید شده هر روز
خیلی توی استان معروفه
معمولا اگر کسی بخواد ماهی رو
دست دوم یا سوم نه دست چندم
-چون خرید دست اول از خود صیاد ممکن نیست -
بخره میآد اونجا
یا خودش در حراجی های لحظه به لحظه
دسته های کوچک ده پونزده تایی ماهی شرکت می کنه
یا از دستفروشهایی که همین چند لحطه پیش
از حراجی ماهی خریدن ماهی می خره
ماهی صید شده از دریا مستقیم آورده میشه اونجا
و بلافاصله با مکانیزم حراج
که محلی ها بهش چوب زدن میگن
به بالاترین قیمت فروخته میشه
یه سالی من و همکارهام توی همین چوب زدنها
70 تا ماهی سفید خریدیم و بین خودمون تقسیم کردیم
اما
اونجا چیز جذاب دیگری هم
بجز ماهی تازه با پایین ترین قیمت هم هست
یه نون و کبابی به اسم گلشاهی
البته یه رستوران کلاسیک نیست
یه قصابی هست
با یه مغازه چسبیده بهش که توش
گوشتها رو آماده می کنن و سیخ میزنن
و یه مغازه دو طبقه چسبیده به اونها
که میز و صندلی و ... داره و خونواده ها
بعد سفارش گوشت یا کوبیده در قصابی
میرن می شینن توش تا بعد آماده شدن کباب
- روی یه منقل دو متری -
غذاشون رو بخورن
یعنی در واقع سه تا مغازه مرتبط به هم هست
ویژگی این کبابی ، خوشمزگی فوق العاده کباب هاش هست
هفته پیش
هرسیخ چنجه یا کوبیده 275 بود
طول کبابها بیش از نیم متره و هر یه سیخ می تونه
یه خانم / آقا رو سیر کنه
اما برای آدمهای بخوری مثل من ، ایده آل دو تا سیخه ...
خوب ..
وقتی رسیدم اونجا
بیادآوردم که الان خورشید و بقیه مشغول شادی
و بخور بخورمیوه و شیرینی هستند
چرا به من خوش نگذره ؟
درنتیجه
مجددا بعد چک موجودی کارت
رفتم و ...
چهار تا سیخ سفارش دادم.
نه بابا ....
فکرهای عجیب غریب نکنین
غیر ممکنه کسی بتونه اونجا چهار سیخ کباب بخوره
در واقع حتی خوردن دو تا سیخ هم فقط از ما حرفه ای ها بر میآد
گفتم دو تا سیخ رو توی ظرف یه بار مصرف بذارن تا ببرم
برای ...؟
بله ..
برای وقتی که :
خورشیدی نیست تا بداد من گرسنه بی نوا برسه !!!
جمله اش بگوش شما آشنا اومد ؟
برای راحتی خودم از چند خط بالاتر کپی اش کردم
خلاصه
تنها گیر افتادن در یه خونه خالی رو
با خوابیدن و خوردن در حد تیم ملی جبران کردم
قراره چند روز آینده برم دنبالشون
گفتم بقول رفقا
برای ثبت در تاریخ
داستان این روزهام رو بنویسم
که بعدا هر وقت بخاطر ناسازگاری ایام
زار زدم
یادم بیفته که نه بابا
یه زمانی هم بوده که برای خودت صفا کردی
منتهای آرزومه باز هم گذرم به گلشاهی بیفته
دو سیخ بخورم و از سیری دیگه جای خوردن نداشته باشم!!!
دو سیخ هم بیارم برای یه ناهار
صفا ...
ولی می دونم که با اومدن خورشید دیگه ممکن نیست
قبلا هم چندین بار گلشاهی اومدیم
عادت بدی که داره اینه که نمیذاره
کباب ها رو تا ته بخورم
تا سه چهارم کباب خورده شد
سریع یه ظرف یه بار مصرف
می گیره و بقیه رو میریزه توش و میگه :
بقیه رو می تونی یه وقت دیگه بخوری !!!
آقا.. !!!
اگه من بخوام انقدر بخورم تا بترکم
کی رو باید ببینم ؟!!!
امان از دست این خانومها
با این رفتارهای عجیب و غریبشون ...!!!
پ.ن 1 :
مدیون من هستین اگر فکر کنید
خورشید از راه دور حواسش به من نیست
و بی خیال من شده ..
ایشون برای اینکه حوصله ام سر نره ...
چند تا کار برام تعریف کرده که باید ... انجامش بدم
سرتون رو درد نیارم
یکیش سنباده و رنگ زدن مجدد چار چوب فلزی در دستشوییه .
آخه کی تاحالا توی تعطیلات خداداده
سنباده و رنگ زده ...؟
بقیه کارهای محوله رو دیگه خودتون حدس بزنین
آخه ما مردها گناه نداریم ؟
این چند روزی رو که خدا بهم لطف کرده
و می تونم
بی سر و صدا و حاشیه استراحت کنم
و بحال خودم باشم
باید این کار رو بکنم ؟!!
این انصافه؟
پ.ن 2:
این پست خیلی طولانی شد...
چه بهتر ...
بذار مخالفین سریالی نویس من متوجه بشن
که با اون چند قسمت نویسی
داشتم بهشون لطف می کردم ...!!!
وصف العیش
نصف العیش
رستوران سرچشمه :
کبابی گلشاهی :
من چرا رفتم توی گوگل مپس قصابی گلشاهی رو پیدا کردم و عکساشو دیدم؟ :)
به نظر جذاب (شاید کمی غیربهداشتی و کنارِ خیابونی) بود! فکر کنم باید دوباره یه سفرِ گیلان بریم. رشت و لاهیجان و انزلی و البته که رستورانِ شورکولی رو دوس داشتم.
اون قسمتی که کنار خیابونی بنظر می یاد منقل بلند دومتری و تل هیزم کنارشه


عملیات آماده کردن و سیخ زدن گوشت در دو مغازه مجاور سالن دوطبقه غذاخوری انجام میشه
در واقع رستورانیه که آشپزخونه اش با سالن غذاخوریش در یک ساختمون نیست
و مطمئنا
حتی کمی هم
غیر بهداشتی ...
نیست .
یک بار بخوری عاشقش میشی هدی
توصیه می کنم اگر بومی نیستی و گذری اونجا میری
حتما یک یا دو سیخ هم بگو برای بردن آماده کنن.
فردا صبحونه یا ناهار که گرمش کنی سه چهارم
لذتی رو که اونجا داشتی رو مجدد خواهی داشت .
خیلی وقتها خورشید اونجا
از کباب ما برمیداره و کنار میذاره برای مثلا
صبحونه فردای من
لذت خودن این کباب
صبح روز بعد وصف نشدنیه .
پ.ن :
شور کولی ستوران خوب و معروفیه
اما من مزه کبابهای گلشاهی رو ترجیح میدم
بخصوص که هر سیخش نزدیک به یک متره
و با نون سرو میشه
البته در صورت درخواست مشتری
برای هر شخص
برنج هم در ظرف یک بار مصرف
سرو میشه
از ماهی و میگو که بسیار تا بسیار بدم میاد
فقط تو بیمارستان وقتی خیلی گرسنه باشم میخورم، تخم مرغ رو هم همینجوری هم میبینم ازش بدم میاد
لبنیات مخصوصا ماست رو خیلییی دوست دارم
بابا ....تو دیگه کی هستی ؟!!!
از تپل بپری چه کار خیری کرده که تو نصیبش شدی !!!!
گفته بودم A+++ ?
اشتباه کردم
تو A++++...+++ هستی !!!
خدارو شکر طوریتون نشده
من واقعا از تصادف و رانندگی میترسم
با این تعریفایی که کردید منی که نه مرغ دوست دارم و نه کباب دهنم آب افتاد
این چه کاریه مرد مومن؟
"من واقعا از تصادف و رانندگی میترسم"



کسی که نترسه عاقل نیست
اما با رعایت موارد ایمنی و
سرعت مناسب میشه حوادث رو کاهش داد
اما خواب آلودگی مثل همون چیزی که برای تپل پیش اومد
بدون شک سهل انگاری راننده هست
و باید بشدت ازش اجتناب بشه
حتی همین حالا هم از تصور بسته شدن اجباری چشمهام
و باز شدنشون و دیدن انحراف ماشین
موی تنم سیخ میشه
"منی که نه مرغ دوست دارم و نه کباب دهنم آب افتاد "
آفرین به تپل با این حسن انتخابش
قیمت مرغ و گوشت داره هی بالا و بالاتر میره
چه زنی بصرفه تر از یه دختر مرغ و گوشت نخور
جسارتا انشا اله ماهی و لبنیات هم نمی خوری دیگه ؟!!!
یعنی ممکنه A+++ باشی ؟!!!
پ.ن :
امیدوارم یه روز این تپل همیشه گرفتار رو
ورداری ببری کیاشهر روستای دستک
بعد ببین دیگه میتونی از اونجا دل بکنی !!!
من کارم به اونجا رسیده که هم می خورم
و هم می گیرم برای بعد !!!
من این لذت خوردن را توی رستورانی به اسم پلو تو زنجان بردم.یک رفیق زنجانی داشتم،وقتی میرفتم تبریز گفتم رستوران خوب بگو،گفت برو پلو.انصافا غذاش عالی بود و دوغ و ماست خیارش حرف نداشت.
ان شاالله بیای گیلان /روستای دستک از توابع بندر کیاشهر
بری کبابی گلشاهی
برای خودت اختصاصا دو سیخ چنجه سفارش بدی
بعد ببینم باز اسم پلو رو می بری یا نه
پ.ن :
یه رستوران به اسم گلشاهی هم توی دستک هست
که به لعنت خدا نمی ارزه
اشتباهی نری اونجا بعد بگی مونپارناس حرفش
حرف نیست
گفتم کبابی گلشاهی نه رستوران گلشاهی
اینو یادت باشه
گاهی وقتا تنهایی خیلی کیف میده بویژه اگه یه عالمه تفریح تک نفره عقب مونده هم داشته باشی... تنهایی نوش جونتون
ممنونم پو

پست 212 در واقع جوابی بود
که برای نظرت نوشته بودم
شیطون گولم زد شد یه پست
اما من هم به شیطون کلک میزنم
و تقدیمش می کنم به تو
سلام دوست جان

رفته بودی طرفای شوهر من که!!! اینا خیلی اصیلن اخر اسم فامیلی طول و درازشون دستک دارن....ماشاا..یه تریلی 18 چرخ اسم فامیل دارن..دیگه این اواخر قرار شد کلمه دستک رو از دنباله فامیلشون حذف کنن...
خوشبحالتون...چه کبابهای نابی میزنین بر بدن...قدر ایران رو خیلی بدونین...هیچ کجا وطن خودِ ادم نمیشه...
"چه کبابهای نابی میزنین بر بدن.....هیچ کجا وطن خودِ ادم نمیشه... "
جات خالی یاسی
اگه یه روزی قسمت شد و اینورها برگشتی
هر روز برو کباب گلشاهی
خاطره سازی کن .
درود بر شما! عکس ها گویای همه چیز بودند. جای مرغ خالی بود!
کباب ها هم خیلی بلند نبودند که!! غیرحرفه ای و لر باشی هم می تونی راحت دو تاش رو یکجا بخوری!
ای بند باز شکمو ..
خیلی هم بلند بودند ..
سلام بر جناب مونپارناس

از پست شماره 207 که بگذریم!!!
این باحال ترین پستی بود که نوشتی. ولی خدای مهربون حواسش بهت بوده که با هون همه خستگی با خوشی و سلامتی طی مسیر فرمودین.
و اینکه مزیت های تنهایی رو تجربه نمودین و خورشید خانوم که اومدند تفاوتها رو حس خواهید نمود.
آی ... مثبت اندیش باجی


پ.ن :
دیروز اومد و خونه ما رو
با حضورش
منور و روشن کرد
ان شاءالله، ممنونم مونپارناس جان

ممنونم سمیرا

امیدوارم فرصتی پیش بیاد تا تو به همراه خونواده
به این دو مکان مشرف بشی
و از خوان نعماتشون برخوردار
سلاااام بر مونپارناس

اول که با حال خواب آلود برگشتنتون اصلااا درست نبوده، اینجا جا داره که دعوا بشید
ولی بقیه ش که همه ش تعریف عیش و نوش بود، عالی بود
اونجا که عکس عشق و حال رو هم گذاشتید دیگه واقعا نیکی رو در حق ما تمام کردین 


ولی برادر جدی یه سیخ چنجه کفایت میکنه
البته هزار بار نوش جونتون
ماشاالله به سیب زمینی ها، واقعا عالین
کلا کباب های داخل بازارهای محلی و تره بار... هم قیمت هاشون مناسبه هم محشرن 

خلاصه ممنون که ماشاالله اینهمه شادی رو با ما قسمت کردین
البته قبول بفرمایید که اون سنباده و رنگ کردن در زکات عیش و نوشتون هست
همیشه به شادی ان شاءالله 

سلام سمیرا



- درخطر رانندگی با خواب آلودگی که اصلا جای حرف نیست
و خودم هم در مورد حوادث ناشی از اون نوشتم
ولی ...
-قبول ندارم !!! یه سیخ کافی نیست
-کسی منکر زکات نیست ولی زکات هم باید حد و حدود داشته باشه دیگه
به اون قسمتی که گفتم
>چند تا کار برام تعریف کرده <
توجه کردی ؟
زکات یه باره
نه چند بار ... !!!
حتی پرنس جان و داروغه ناتینگهام هم
فقط سالی یه دفعه
از مردم زکات می گرفتند ...
خورشید روی دست اونها بلند شده