191

زندگی مثل رودخونه بزرگ و وسیعیه 

 که همه با تولد

توش افتادیم و داره به سمت آبشار مرگ پیش میره
 

 می تونیم اینو نپذیریم

داد و بیداد کنیم


به زمین و زمان ناسزا بگیم


افسرده بشیم یا روانی


یا در جهتی که دلمون خواست شنا کنیم


اما در نهایت و در هر صورت


جریان رودخونه ما رو به اون سمتی میبره

که می خواد یعنی سمت آبشار !!!
یا میشه
واقعیت رو بپذیریم
آروم باشیم

 از تماشای مناظر اطراف رودخونه زندگی لذت ببریم 

از وقت باقی مونده مون 

قبل از اینکه توی آبشار عمیق و بی بازگشت مرگ بیفتیم 

برای انجام کارهایی

استفاده کنیم که دوست داریم

قواعد این بازی رو ما ایجاد نکردیم

پس سوالهایی مثل 

 عدالت کجاست 

یا چرا نیست و نمی بینیمش و   ...  بی معنیه

ما فقط مهره های این بازی هستیم

این رودخونه زندگیه که داره ما رو

 به خواست خودش جلو می بره

چه بخوایم و چه نخوایم توش هستیم

این تنها واقعیت این دنیاست

بقیه فقط حرفه




پ.ن 1 :

هوا خنک شده

بارون اومده

برای اولین بار ، بعد مدتها ،   از خواب پریدم و دیدم 

دندونهام داره از سرما بهم می خوره!!!

آخ جووووووووون !!!

به قسمتهای آروم رودخونه زندگی رسیدیم

یعنی قسمت پاییز

مردیم از بس   سنگلاخ  های کف رودخونه زندگی 

-  اون قسمتهای   قسمت کم عمق و تابستونی  اش -

دست و پای ما رو زخمی کرد !!!


واقعا [....] به تابستون  !!!

برای این[ ... ]در جمله  بالا 

دوست داشتم کلمه" لعنت " رو بنویسم اما 

سولماز

ازم ایراد گرفته و پیشنهاد کرده این نوع کلمات رو از

لیست  کلمات مورد استفاده ام حذف کنم

اون فکر می کنه که استفاده از لعن و نفرین

ضررش به خود گوینده بر می گرده

اینا چیه سولماز می گه ؟

عرفان حلقه  هست ؟

مانترا و کارما و این جور چیزهاست ؟!!!

انقدر از این عقاید عجیب و غریب  رایج شده 

که آدم خیلی سخته بتونه

منشا و مبنای  یه جمله رو بفهمه !!!

به احترامش حذف کردم و ننوشتم  

ولی 

 واقعا گاهی بدون این جور  کلمات

 نمیشه احساساتت رو بیان کنی

احساسات 

مثل یه لقمه در گلو گیر کرده

توی گلوی آدم گیر می کنن

تا زمانی که این ورد های جادویی رو بخونی !!!




پ.ن 2 :

مالکیت معنوی و کپی رایت این پست در واقع مال " قره بالا "هست

قسمت عمده ای از این پست در جواب نظرش نوشته شده بود

که تبدیلش کردم به یه پست .

قره !!!

اکس کیوز می   بالام


نظرات 8 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 4 مهر 1403 ساعت 22:39 http://Manrabekhan.blogsky.com

سلام
میام به وبلاگتون سر میزنم. پست جدید نذاشتین. وگرنه بی مروت نیستم کامنت ندم.
کامنتم لوتی وار شد یکم

سلام شادی
اختیار داری
من وبلاگ ها رو بخاطر جالب بودن نوشته هاشون
می خونم و نظر میذارم
به کامنت متقابل فکر نمی کنم
هر چند از گذاشتن نظر توسط
خواننده های اینجا خوشحال میشم

وبلاگهایی هستد که دارم ماه ها می خونمشون
و براشون نظر میذارم
اما تابحال حتی یه بار هم اینجا نظر نذاشتند
ایرادی نداره .
نظر گذاشتن یه چیز حسیه و بعضی ها حسش رو ندارند .




پ.ن :
لوطی !!!
شرمنده مرامتیم !!!
رخصت ؟

یاسی چهارشنبه 4 مهر 1403 ساعت 00:58

سلام دوست جان
اینجا هم هوا سرد داره میشه...سقفمون هم که کماکان درب و داغونه...ای خدا هر چی شرکت بیمه نامرد و بی تعهده خودت نیست و نابودشون کن..الهی امین.

سلام یاسی
فکر کنم بر عکس طرفهای ما
که از گرما توی تابستان هلاک شدیم و
دربدر دنبال سرما می گردیم
سرما در اونجا آزار دهنده باشه و اومدنش دردسر ساز !!!

خدا رو شکر کن که تو و اعضای خونواده ات
زمان بارش تگرگ
توی فضای باز نبودین
می دونم تحمل ضرر مالی
اون هم در اونجا که بقول همکار کانادا رفته من
هر یه سنتش زیر پای یه فیله و بدست آوردنش
مستلزم بلند کردن پای اون فیل و تلاشی بسیار !!!
کار سختیه اما چی میشه کرد جز تحمل ؟
این هم جواب دعات :
آمین !!!

soly یکشنبه 1 مهر 1403 ساعت 11:50

امان از دست جناب مونپارناس
زندگی قشنگه باید از کلمات خوب استفاده کنیم تا قشنگتر بشه.
من به معجزه کلمات پی بردم واقعا.

امان از دست تو سولماز !!!
همیشه راضی
همیشه شاکر

قره بالا شنبه 31 شهریور 1403 ساعت 19:22

اصن نوموخوام

خسیس !!!

پونیو جمعه 30 شهریور 1403 ساعت 22:31 https://poniyo.blogsky.com/

پاییزم قشنگه: ولی امسال داره خییییلی زود میگذره...این بچه کی هشت ماهه شد؟! من نمیخوام برگردم سر کار

ای کلک !!!
زندگی بدون کار بهت چسبیده ها !!!!

خودتو زود جمع و جور کن پونیو
استقلال مالی چیز خوبیه
حتی اگه درآمد منجر به استقال مالی هم نشه
باز هم چیز خوبیه
حداقل عزت نفس آدم رو بالا میبره
ولی مساله نگهداری از تربچه خودش معضلیه
برو توی نی نی سایت ببین مادرهای دیگه چه کار می کنن
شاید راهی مونده باشه که تو بهش فکر نکرده باشی
مثلا ارباب رو بسپری به همسایه پیر و مهربون طبقه بالا یا پایین !!!

گیل‌پیشی جمعه 30 شهریور 1403 ساعت 20:34 http://Www.temmuz.blogsky.com

تابستون و گرماش تموم شد.
چه زود سال به نیمه رسید. همین روزهاست که باز عید بشه و یکسال دیگه بزرگ بشیم

برای خلاص شدن از اون جهنم تابستانی
باید جشن گرفت
یعنی مثل قره بالا باید رفت یه کیلو شیرینی خامه ای خورد !!!

شادی پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 21:37 http://Manrabekhan.blogsky.com

زندگی حتی مثل ابشار نیاگارا می مونه. خنکی اب هم خوبه. وقتی پات رو میزاری داخل رودخونه. یا اون صدای جاری بودن رودخونه.

درستش هم همینه که می گی
آخرش که همه باید بیفتیم پایین
پس منطقی تر اینه که تا نیفتادیم ازش لذت ببریم

محمدرها پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 10:45 http://Ikhnatoon.blogfa.com

رودخونه مثال خوبیه برای جریان زندگی، اگرچه با قسمت آبشارش که به تصور شما ترسناک و پایان همه چیز میشه خیلی موافق نیستم، بنظرم فرو رفتن در باتلاق اصلا لذت نداره و میتونست جایگزین خوبی برای پایان جریان زندگی باشه. چراکه سقوط از آبشار اگرچه هیجان انگیزه اما تهش یک مرگ با لذت و آنی برامون داره.
بگذریم میخواستم بگم در جریان رودخونه زندگی گاهی خودمون یک سد میزنیم و از حرکت می ایستیم. مثلا بجای پرداختن به جریان حال که میتونه ادامه دادن روند زندگی یا حتی تغییرمسیر باشه، داریم تو باتلاق پشت سد جون میدیم. یا غرق در گذشته شدیم یا ترس از آینده داریم و متوجه گذران عمر نیستیم.
اگر بتونیم هر سال یا هر فصل زندگی خودمون رو ارزیابی کنیم یا عادت کنیم به این شیوه زندگی که انتهای سال و انتهای فصل چه دستاوردهای شخصی، خانوادگی و بالاخره در محیط کارم داشتیم. شاید راضی کننده تر بنظر بیاد که من پارسال با من امسال چقدر فرق کردم؟ آیا رشد داشتم یا نزول یا بدون تغییر بودم. من امسال چه نقطه هدفی برای سال آینده دارم و چقدر تونستم با شناختن وضع موجودم و تجربه های قبل خودمو بفرستم در مسیر هدفم...

موضوع رو بسط دادی و بازتر کردی
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد