95

اگه از اصول پیروی کنی ممکنه سود بکنی یا نه

اما  زیان نمی بینی

چون اصول بر مبنای تجربه دیگران بنا نهاده شده

ولی

اگر از اصول پیروی نکنی ممکنه سود ببری

 اما این امکان هم هست  که زیان ببینی


در واقع بیشتر رشد و اعتلای علوم بشری توسط کسانی بوده

که از اصول جاری  تبعیت نکردند در درستی وضع موجود

شک کردند و باعث ایجاد تغییرات شدند.

همینطور

بیشترین تنزل انسانیت  و بدترین رنجهای بشری 

هم از کسانی ناشی شده که اصول

رو نادیده گرفتند

اینکه در زندگمون تابع اصول باشیم یا نه تاثیر زیادی در زندگی ما   می ذاره

 آیا  می خوایم  تابع اصول باشیم و زندگی تجربه شده دیگران رو دوباره تجربه کنیم ؟

یا

 قراره زندگیمون تابع اصول نباشه؟

اگر میخوایم که تابع اصول نباشیم  آیا

تحمل برخورد با روی دیگر سکه  ، یعنی زیان دیدن

رو داریم؟

 

 

 جملات بالا  کلماتی هستند که هر کسی

در سیر بلوغ و استقلال شخصیتی   ناخواسته

و مستقیم یا غیر مستقیم با اونها درگیر میشه


خودم به شخصه پیروی از اصول رو پذیرفتم

شخصیت محافظه کار و  محتاط من توانایی رودر روشدن

با زندگی ، بدون داشتن "پیش فرض ها"

- هدیه اصول به معتقدانش -

و تحمل ریسک ها  رو نداشت

در نتیجه آسون ترین  و کم خط ترین راه رو انتخاب کردم

اما

توی خیلی از کشور ها میبینیم که داستان نسل جوان

 داستان پیروی از اصول نیست .

خیلی ها حداقل این رویا رو دارند که  مثلا بعد از دبیرستان

بجای رفتن به دانشگاه

و   بجای پیروی از اصول فرهنگی جامعه اشون

برن و کشور خودشون یا هر کشوری دیگری که توانایی مالشون

اجازه می ده  رو ببینن .

احتمالا شما هم از این مدل گردشگرها دیدین

پسر ها و دختر هایی که با حداقل هزینه و

صرفا برای  دیدن دنیا و کسب تجربه مسافرت میکنن.

دونستن اینکه کدوم راه درسته و کدومش اتلاف وقت

واقعا کار آسونی نیست .

عمر محدودی داریم و اینکه این عمر رو چطور بگذونیم

چیزیه که هیچ دو نفری شاید روش با هم همنظر نیستند.


پ.ن  1  :

" اصول" که ازش اسم بردم در هر زمینه ای میتونن باشه

سیاسی ، اخلاقی ، اقتصادی ، فرهنگی ، و ....

انسان موجود پیچیده ایه

و چه بسا  کسی از لحاظ سیاسی  اقتصادی و ... تابع اصول  باشه

ولی از لحاظ اخلاقی نه !!!

اینه که تفاوت بین آدمها رو عمیق تر  و شناخت اونها رو سخت تر می کنه


پ.ن 2 :

البته اینجا این پارادوکس رو هم داریم که  عدم پیروی از

اصول خودش یک اصله

یعنی وقتی شما از اصول پذیرفته شده  مثلا در زمینه  اخلااق تبعیت

نمیکنید در واقع اصل شخصی خودتون رو تعریف کردین!!!

پس اینجا ناچارم تاکید کنم که منظورم  از" اصول "

 اصولی هستند که توسط شخصی بجز خودمون بیان وتعریف شده اند


پ.ن 3  :

مطالب گفته شده در جامعه ما صدق نمی کنند

در همه دنیا پیروی از اصول ، حداقل  تضمین کننده  عدم زیانه

ولی

در کشور ما پیروی از اصول براحتی میتونه باعث ضرر و زیان بشه

اینجا مثل هیچ جای دیگری  در دنیا  نیست !!!!


نظرات 7 + ارسال نظر
بندباز پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 18:09 http://dbandbaz.blogfa.com

بله، درست می گی. زندگی نسل جدید هم واقعا ترسناک شده.

داستان مردم ما
داستان مردمیه
از اینجا مونده
و
از اونجا رونده

بندباز چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 22:29 https://dbandbaz.blogfa.com

سلام مونپارناس
این اصول برای دهه های گذشته اینقدر قوی و پررنگ بودند که کمتر کسی به فکرش می رسید اصلا چیزی غیر از اونها هم وجود داشته باشه. اما با گذشت زمان و ظهور اینترنت، امکانات و اطلاعات باعث شد که تمام این اصول به چالش کشیده بشه! سرعت اخبار و برملا شدن عملکرد دایه داران اصول هم به این قضیه دامن زد و حالا در نسل جدید به سختی می تونیم اصل رو برای پایبندی پیدا کنیم!

سلام بندباز
درست میگی
ولی زندگی بدون اصول مثل راه رفتن توی شب در یک جای نا آشنا و بدون چراغه
ممکنه به جایی که می خوای برسی ممکنم هست بری توی باتلاق یا بیفتی توی یه دره
زندگی نسل جدید رو دوست ندارم
نه اینکه ازنوآوری در زندگی بدم بیاد
بلکه میترسم وقتی طناب اصول رو رها می کنیم چیزی دستمون رو نگیره و سقوط کنیم
و چه سخته در زندگی زمین خوردن
بخصوص که حامی هم نداشته باشی
رها کردن اصول ، شجاعت و نترسی می خواد و ریسک پذیری بالا
و ما
یه عمر بیشتر نداریم !!!!

میله بدون پرچم شنبه 20 فروردین 1401 ساعت 17:08

سلام
من تازه ترم پنجم دانشگاه متوجه شدم کجام و چه مسیری رو انتخاب کردم! قبلش کلاً داخل جریان افتاده بودم و با جریان می‌رفتم جلو بدون اینکه اراده خاصی از خودم نشان بدهم یا حتی متوجه چیزی شده باشم که بخواهم بر اساس آن اراده خودم را به کار بیاندازم! یه چیزی تعریف شده بود: ریاضیت خوبه پس طبیعتاً مهندس میشی به همین سادگی

سلام میله

" ریاضیت خوبه پس طبیعتاً مهندس میشی "

سرنوشت همه ما همین بوده
میشه دیپلم ریاضی باشی و بری پزشک بشی یا اقتصاد بخونی؟
نه اینکه نشه، داشتیم ، ولی یه کم عجیبه
خوبی روال ها و اصل ها اینه که راه متوسط بی خطری رو ارائه میدند
اگر میخوای پزشک بشی باید تجربی بخونی
و اگرمیخوای اقتصاد بخونی باید بری رشته انسانی
با دیپلم ریاضی روالش همینه که بری مهندس بشی
بسته به ذوق شخص هم طیف وسیعی از رشته ها برای انتخاب هستند
که با هر سلیقه ای جور ند
وقتی مدرکت روگرفتی و رفتی سر کار و خرت از پل گذشت حالا میشه به اصول پشت کنی و بری دنبال چیزهایی که حس میکنی دوست داری
هر چی که هست
الهام yanaar.blogsky.com نمونه خوبیه .

Soly سه‌شنبه 16 فروردین 1401 ساعت 12:42

شکسته نفسی میفرمایید جناب مونپارناس

استاد سولی !!!
چوبکاری نفرمایین !!!

Soly دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 23:34

خیلی سنگین بود
تکبیرررررر

خیلی سنگین !!!
دیگه به اندازه توکه بدنساز حرفه ای شدی نمیتونم سنگین بزنم که !!!
ما توی این زمینه شاگرد شماییم استاد سولی

Soly دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 16:51

اصول زندگی رو درسته برای ما متمایز کردن ولی خب انسانها سلایق خودشونو هم میتونن به اصول زندگی چه اخلاقی و چه مباحث دیگر اضافه کنن. محتاطانه هم رفتار کردن در بعضی برها های زمانی لازمه‌ .همون ماده و تبصره زندگی خودمونه و بسیار زیباست...به شرطی که خطوط قرمز رو زیر پا نذاریم.و اینکه این دهه چهل زندگی یه چیز دیگه اس..اصلا قشنگ جا افتاده کردی که باید توی زندگی از اصول خودت استفاده کنی. خانواده هامون توی سن ۲۰ ازدواج کردن و فک میکردن اصل زندگی همینه .ولی خب ما هنجارشکنی های مختص با ماده تبصره های خودمون رو اعمال کردیم و الان داریم لذت می‌بریم از انتخابمون. ذهنم چند وقته خیلی درگیره که توی این سن نمیتونم اصول یکی دیگه رو پذیرش کنم.. چون عاشقانه زندگی نکردم .بلکه همش به لطف خدا عاقلانه بوده.جمله سنگینی بود ...

همین طوره که میگی سولی
همیشه حاشیه ها و تبصره هایی در کنار اصول وجود دارند
اما
خیلی زاویه دار نیستند وگرنه خارج از اصول محسوب میشن
همین عاقلانه زندگی کردن خودش پیروی از اصوله سولی
کاری که من هم در زندگی کردم
از توی خیابون و پارک و مهمونی و دانشگاه دنبال یه همراه نبودم
در نتیجه گرفتار ظواهر و چهره آرایی ها و تیپ سازی ها نشدم
وارد رابطه ای نشدم
نه قلبی رو شکستم و نه قلبم شکست
مراحل زندگی رو پله پله بالا اومدم
کار هیجان انگیزی نبود فقط عاقلانه و به مصلحت بود
ولی هر چه بود با این طرز زندگی ، نه آسیب رسوندم و نه آسیب دیدم
نه لذت بردم و نه درد کشیدم
این سبکی از زندگیه که من استفاده می کنم
لذت هاش محدود . معین و در چارچوب های تنگی تعریف شده اند
اما
در عوضش احساس ندامت و پشیمانی از این لذت ها به هیچ وجه ندارم
سولماز ! این جملات من هم سنگین بود ها ....!!!!

الهام دوشنبه 15 فروردین 1401 ساعت 14:36 https://yanaar.blogsky.com/

سلام مون‌پارناس
سال نو مبارک با رعایت تمام اصول و قواعد
امیدوارم سالی پر از طراوات و سرزندگی در کنار عزیزانت تجربه کنی.

مطلب پر و پیمانت را خواندم و می‌خواستم مطلبی در مورد کسانی که اصول و قواعد را می‌شکنند و در واقع نحوه‌ی شکستن اصول و قواعد بگویم که شکستن هر اصل و قاعده‌ای زمانی به رشد و اعتلا می‌انجامد که شناخت و آگاهی حضور داشته باشد. یعنی برای شکستن هر قاعده‌ای اول باید آن را شناخت...
ولی به پی‌نوشت سوم که رسیدم تازه رشته‌ی افکارم شروع به جنبیدن کرد و علامت بزرگ «چرا» را گذاشت جلوی رویم. چرا این‌جا مثل هیچ جا نیست؟ یا به شکل دقیق‌ترش چرا اغلب فکر می‌کنیم این‌جا مثل هیچ جا نیست؟

سلام الهام
کجایی تو؟!!!
تعطیلات برای همه مدتهاست تموم شده و برگشتن به روال عادی
احتمالا گرفتار پایان نامه و این حرفها هستی که برگشتت انقدر طولانی شده
سال نوی تو هم مبارک
امیدوارم سال خوبی برای تو و خونواده ات باشه .




"مطلب پر و پیمانت را خواندم و ... "

خودم هم نمیدونم چرا اول سال همچین مطلبی نوشتم !!!!
فضا ی وبلاگ رو خیلی سنگین و جدی کرده
فقط یکی مثل تو ممکنه بهش توجه کنه
فکر کنم هر کی خونده یه بد و بیراهی بخاطرش بهم گفته !!!!
حداقل توی دلش
خودم که میخونمش دلم میخواد یه چیزی به نویسنده اش بگم

البته "پ.ن" سوم رو به تقلید از نویسندگان کتاب و مقاله برای Disclaim
نوشتم تا دامنه تعریف مطالب این پست مشخص باشه و یکی نیاد مثالهای نقض جامعه ما رو توی صورتم بکوبه !!!

اینکه چرا اینجا مثل هیچ جا نیست یا بقول تو چرا فکر می کنیم که اینجا مثل هیچ جا نیست
- به عقیده من -
بر میگرده به همون قضیه
"افیون مارکس "
و ایجاد یک ام القری ناشی از اون ، که میتونی آدمهای زاویه دار با خودت رو با ساده ترین دلایل حذف کنی
مثل اون مدیرعاملی که در سازمان داشتیم و از سبیل همکاری خوشش نیومد و حکم تبعید به یک شهر دوردست رو براش صادر کرد !!!
به همین سادگی !!!!
بنظرت بقیه دنیا از انجام این نوع کارها
- به این سهولت و بدون عواقبی برای مدیر مذکور -
واقعا عاجز نیستند؟
از اثرات "افیون مارکس" نیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد