84

ساعت شش و پنجاه و پنج دقیقه صبح  سوم خرداد 1400

مکان : خروجی شهر ، زمین تحت تملک " اداره کل اموال و املاک  بن یاد   ...  " و قسمتی از تور روزانه  شخص شخیص مونپارناس  !!!

یادم نیست از کی شروع شد

منظورم  پیدا کردن راه حلی برای هورمونهای کبدی خارج از محدوده مجاز خودمه

بعد نزدیک به دوسال تحمل  و انجام  4  آزمایش شش ماهه دیدم که این

کبد دست از جفتک زدن بر نمیداره و آزمایشات هم یکی پشت دیگه بر نرمال

نبودن عملکرد کبد دلالت داشتند

در نهایت پزشک با سونوگرافی مشکل رو "کبد چرب "تشخیص داد

خوب  ، این بیماری شاید علامت خاصی برای خیلی ها  نداشته باشه

ولی  برای من

 بعد هر بار حموم رفتن و خشک کردن بدن

-با همون صابون و شامپوی همیشگی  چندین و چندساله-

خارش نواحی بازو و ساعد شروع می شد و خوب تحملش آسون نبود

تقریبا دو راه کاملا متفاوت  ولی قابل انجام بطور همزمان ،

برای کنترل این بیماری هست .

بیماری که اگر نادیده اش بگیری به زخم های کبد و سرطان منجر میشه

نه !!!

دیدی باز هم اشتباه گرفتی !!!

قرار نیست این یه " سوگ نامه  "یا  آه و فغان  و  آی مادر جان

و  از این قبیل  حرفها  باشه

اینهایی که گفتم فقط مفروضات مساله بود

بریم سر راه حلهایی که من  انتخابشون کردم

      !!!!    CONGRATULATION

کلک زدم  !!!!!

یو ها ها ها !!!

این طرف هیچ خبری نیست !!!

اصلا هم  تصمیمم ندارم باقی شو  الان بنویسم !!!

باشه برای پست بعدی !!!!

پ.ن 0 :

کلک زدن به دیگران هم حس خوبی داره ها !!!

شاعر می فرماید :

صد بار خبی (همون خوبی سابق !!) کردی دیدی ثمرش را

کلک چه بدی داشت که یک بار نزدی ؟ !!!

پ.ن 1:

عکس  ابتدای این پست بی ریط نیست

اصلا اصل داستان همون ایشونه  !!!

بعدا میگم !!!

پ.ن 2 :

برای اینکه داستان ما برد برد باشه و با هم بخندیم

 عکس زیر هم  تقدیم به شما  عزیزان دل  تا  اخمها تون یه کم باز بشه

و

این مونپارناس بی مزه  رو ببخشید 

زمان: اردبیهشت 98

مکان : گمرک انزلی

محوطه اداری

واقعا گلهای این درختچه زینتی شبیه سر چوب گردگیری نیستند؟

آدم دلش میخواد چند تاشون رو بکنه و برای خورشید  خونه اش یه چوب گردگیری کاملا  ارگانیک  بعنوان هدیه درست کنه !!!

البته ، افسوس و دو صد افسوس که ،  به علت وجود چشمهای نظارتی  " آشکار و پنهان "  ، کندن حتی یه دونه از اون گلها هم  میسر نشد.