کشور ما حوادثی رو از سر گذرونده که بعضی هاشون توسط صاحبان قدرت مورد توجه
قرار گرفتند ، پررنگ شدند و مورد استفاده / سو استفاده قرار گرفتند
و خیلی از این حوادث هم چون
براشون ضرر داشته یا فایده ای نداشته
نادیده گرفته شدند و از یاد ها رفتند
ماجرای زیر یکی ازاون ماجراهایی هست که سالها نادیده گرفته شد
و چون کسی منفعتی در یادآوریش ندیده بی اهمیت تلقی شده
و آروم آروم فراموش شد و از یادها رفت .
پطرس کودک هلندی در کتابهای درسی کودکان ما خانه کرد
اما فداکاری های بیشمار مردم ما بچشم نیامد.
تنها "ریز علی دهقان فداکار " این شانس این رو پیدا کرد که به کتابهای درسی
راه پیدا کنه تا بچه هامون ببینند که فداکاری فقط و فقط متعلق به پطرس
و مردمش نیست
مردم هر کشور مستقل از نظام حاکم وباید ها و نباید های اون هستند
و راه خودشون رو می رن و حماسه های خودشون رو خلق میکنند
و
داستان زیر حماسه ای هست که سالها پیش توسط چند آدم معمولی از همین مردم خلق شد
در سوم شهریور سال ۱۳۲۰، حملات زمینی و هوایی شوروی و انگلیس از نقاط مخلتف مرزی به کشورمون شروع شد
دولت ایران که قبلا اعلام بی طرفی کرده بود از وضعیت نابسامان نیروهای مسلح خبر داشت بنابراین برای جلوگیری از کشتار سربازان ایرانی توسط نیروهای تا بن دندان مسلح شوروی و انگلیس ،به نیروهای مسلح دستور ترک محل خدمت و عدم درگیری با ارتشهای متخاصم رو داد
ارتش شوروی برای ورود به خاک ایران ناگزیر بود از رود پرخروش ارس عبور کنه
و
پل جلفا- نخجوان عملاً تنها و بهترین محل عبور در این ناحیه بود
پس لشکر چهل و هفت شوروی شوروی که لشکر پیشتاز بود به این پل نزدیک شد
، در این زمان ، سه تن از مرزبانان ایرانی با نامهای
« سرجوخه مصیب ملک محمدی»،
«سربازوظیفه سید محمد راثی هاشمی»
«سربازوظیفه عبدالله شهریاری»
جزو گروهی بودند که وظیفه پاسداری از مرز شمالی کشور را در پاسگاه مستقر
در کنار پل جلفا- نخجوان در نقطه صفر مرزی برعهده داشتند
اونها با وجود دستور دولت مرکزی برای عدم مقاومت در مقابل متجاوزین و
ترک محل خدمت ، بر خلاف بقیه همقطارانشون پاسگاه محل خدمتشون رو ترک نکردند
و آماده جنگ با متجاوزین شدند.
این سه مرزبان متاهل بودند و زن و بچه داشتند.
اما دفاع از وطن رو به زندگی با خانواده ترجیح دادند .
با رسیدن ارتش شوروی به این پل جنگ آغاز شد.
این مرزبانان ایرانی با اشراف به پل و منطقه، دو روز
لشکر چهل و هفت شوروی شوروی رو قبل از عبوراز پل زمینگیر میکنند
روسها هم که چارهای جز گذر از همین پل نداشتند با وجود استفاده از
توپخانه سنگین مجبور به نبردی ۴۸ساعته میگردند که تنها بعد از
کشته شدن هر سه این ژاندارمها تونستند از پل بگذرند و وارد خاک ایران بشن.
مقاومت شجاعانه این سه مرزبان تحسین نیروهای مهاجم و
خصوصاً فرمانده لشکر چهل و هفت شوروی "سر لشکر نووی کف" را برانگیخت.
اون بعد عبور از پل متوجه شد که سربازان لشکرش در ۴۸ ساعت قبل
تنها با ۳ مرزبان ایرانی در حال نبرد بوده اند ،
نقل شده که به نشانه احترام یکی از درجههایش را از روی دوشش باز کرده
و روی سینه جسد سرجوخه محمدی گذاشت و از چوپانی از اهالی محل خواست
تا بدن سه سرباز شجاع را به شیوه مسلمانان کنار پل آهنی دفن کند.
تدفین این سه مرزبان با تشریفات کامل نظامی از سوی
لشکر چهل و هفت ارتش شوروی و در کنار خط آهن این پل صورت گرفت
سالها بعد مردی سنگتراش ، روی مزار این ۳ سرباز وطن ،
سنگ قبری گذاشت و به پاس احترام و وطنپرستیشان نوشت :
هرچند آغشته شد به خون ، پیرهن ما - - شد جامه سربازی ما هم ، کفن ما
شادیم ز جانبازی خود در شکم خاک - - پاینده و جاوید بماند وطن ما
خانوادههای این سه ژاندارم ایرانی نزدیک به شصت سال از سرنوشت آنان بیخبر بودند.
فرزندان اونها تصور میکردند پدرانشان از سوی روسها اسیر شده
و در اردوگاههای کار اجباری در سیبری زیر فشار کار طاقتفرسا از دنیا رفتهاند
تا آنکه در سال ۱۳۸۰ و از طریق یک گزارش خبری که
از صدا و سیما شبکه آذربایجان شرقی پخش شد از سرنوشت آنان با خبر گشتند
.
حاج محمدعلی شهریاری فرزند «سربازوظیفه عبدالله شهریاری» می گه :
{ من از نامردی روزگار شکایتی ندارم ولی از این ناراحتم که چرا بعد از این
که مزار پدرمان را پیدا کردیم و چند سالی است آنها را به عنوان
سربازان شجاع وطن میشناسند چرا هیچ مراسمی برای آنها نمیگیرند؟
من وضعیت مالیام طوری نیست بتوانم در شهر خودمان برایش
مراسم و ختمی بگیرم و ناهار یا شامی بدهم و کسی در این سالها
یکبار زنگمان را نزده که فلانی میخواهیم برای پدرت بزرگداشت بگیریم
حتی او را جزو شهدا به حساب نیاوردهاند.
اگر سری به بنیاد شهید بزنید میبینید که اسم او جزو شهدا نیست }
در هر کشور دیگری اگراین واقعه اتفاق می افتاد
حداقل فیلم یا سریالی در موردش می ساختند
فیلمهای زیادی از کشورهای دیگر برای موارد مشابه که خیلی هاشون تخیلی
و غیر واقعی بودند ساخته شد. اما مهمترین کارهایی که تا به حال در این رابطه
در کشور انجام شده این دو کاره
1- یادمان و مزار این مرزبانان توسط
سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران و استانداری آذربایجان شرقی
در اسفند هشتاد و نه در نقطه صفر مرزی با جمهوری آذربایجان پس از بازسازی، رونمایی شد.
2 – در سال نود و چهار مهدی شیرزادی کتابی با عنوان " تا آخرین فشنگ "
نوشت که با داستان مقاومت چهل و هشت ساعته این سه ژاندام در
مقابل لشکر چهل و هفتم اتحاد جماهیر شوروی
همین و دیگر هیچ !!!!
منابع : ویکی پدیا – فارس نیوز – khabarparsi.ir و Monparnass
پ.ن 1 :
موقع بازنویسی متن ، اشک مجال نوشتن نمی داد
نه اینه آدم احساساتی ای باشم
بلکه عظمت کار سه مرد روستایی فقیر که علی رغم داشتن زن و بچه ، مرگ در راه وطن رو به زندگی ترجیح دادند برای مایی که امروزه مثل گرگ به جون بقیه افتادیم و برای منافع خودمون و زن و بچه مون ، می دزدیم ، اختلاس میکنیم وبه هر شکل که بتونیم تیشه به ریشه کشور و مردمش می زنیم باعث شرمندگی و شرمساریه
این اشک ، اشک ندامته که چرا انقدر پست و حقیر شدیم که فقط به خودمون فکر می کنیم و برای دو روز زندگی حاضریم از هر راه ممکن بیشتر و بیشتر جیبهامون رو پر کنیم.
چرا؟ .....
پ.ن 2 :
اینهم عکسی که از «سربازوظیفه سید محمد راثی هاشمی» به یادگار مونده
پ.ن 3 :
درود بر روح و روان مردان و زنانی که برای ماندگاری و عزت این
آب و خاک و مردمش فداکاری کردندو می کنند
و
شرم و نفرین برهمه کسانی که به اهداف اون بزرگ مردان و بزرگ زنان خیانت کردند و می کنند
ممنونم برای راهنماییهای خوبتان.
تمامی فرمایشات شما بر دیده!
من منش و بزرگواریتان را دوست دارم.
تسلیم!
قبول؛ زیادی تند رفتهام! واقعاً منظورم فقط واتیکان نبوده، و سعی کردهام با آن علامت تعجب آخر جمله، مبالغه را نشان دهم.
این «مردم» اگر در کشور ما کسانیاند که شرکتها و کارخانههای بزرگ ملی به عنوان جریان خصوصیسازی و با قیمت بسیار ارزان در اختیارشان قرار میگیرد، آنجا هم مثلاً در امریکا، این «مردم خودشون»ِ مورد اشارۀ شما، از دید من همان یک درصدیاند که ثروتشان برابر کل آن ۹۹ درصد باقیمانده است.
یا مثلاً در فرانسه مکرون میخواست مالیات طبقات پایین را بالا ببرد، و به بهانۀ تشویق برای جذب سرمایه، سرمایهداران را از مالیات معاف کند! چه سفرۀ انقلاب و چه سفرۀ ضدانقلاب یا مثلاً سفرۀ سرمایه، ماهیت هر دو یکی است. حالا اینجا خانوادههای خودیاند، آنجا خانوادههای تجاری و سرمایهای. موضوع این است که در هر حال عموم مردم منتفع نمیشوند.
اما محدودۀ مورد اشارۀ بنده این است که آنها چهارچوبه را طوری چیدهاند که چندین ماه اعتراض جلیقه زردها و به آتش کشیدن خیابانها و به ستوه آوردن حکومت برای این خطای آشکار، فقط یک نفر تلفات دارد! یادم میآید فیلمی از اولین روز کاری سرکوزی (که یک فرانسوی میگفت در فرانسه به او میگویند «سرکوزی نژاد»!!) پخش شده بود، که یک خبرنگار جلو میآید و یک کیک بزرگ را در صورت او میکوبد. اما مناسبات ما به گونهای دیگر است: ما نمایندۀ منتخبمان را روی گردن میگذاریم و در جمعیت میچرخانیم، یا از ۶ صبح میرویم در محل سخنرانیاش جا رزرو میکنیم. محدودۀ که تعیین نکردهایم هیچ، سواری هم میدهیم!
حالا شاید در آن روز فرضی، در مالدیو و سیشل و لیختناشتاین و گویان و زلاندنو مردم به خیابان نیایند، اما در این دموکراسیهای پر سر و صدای دنیا شک نکنید که امثال والاستریتیها و سیاتلیها و جلیقه زردها مترصد فرصتاند، چون آنها هم از سفرۀ کشورشان نصیبی که باید را نمیبرند. تکلیف حکومتهای غیردموکراتیک هم که در چنین روزی کاملاً مشخص است و نیازی به توضیح ندارد.
توضیح این نکته هم «بسیار مهم» است که مطالبات مردم در کشورهای مختلف (بسته به شرایط اقتصادی و اجتماعی خاص آن کشور) متفاوت است، اما در هر مورد، آن معضل در آن کشور خاص آنقدر اهمیت دارد، که افراد را به خیابان بکشاند و با پلیس درگیر کند.
+ حرّافی بنده را ببخشید! وقتی کلام خیلی خلاصه میشود، ممکن است مبهم شود.
++ قبلاً در وبلاگها رسم بود که وقتی بحثی درمیگرفت، بقیۀ خوانندگان هم اگر نظری داشتند، در آن شرکت میکردند، اما امروزه گویا این کار نوعی «دخالت در بحث آن دو نفر» محسوب میشود، و برای بعضیها خوشآیند نیست. من امیدوارم اگر دوستانِ دیگر هم نظری دارند، در این بحث شرکت کنند (البته با اجازۀ مدیر محترم وبلاگ)، و اگر شرکتکنندگان احتمالی نظرات من را تأیید کنند که دیگر عالی است!!
+++ آیا در بلاگاسکای (مانند بلاگفا) امکان گذاشتن پیام خصوصی هست؟ اگر بله، لطفاً راهنماییام کنید.
سلام رهایی

1-
بذار از آخر جواب بدم . بله امکان پیام خصوصی هم هست
به دو صورت غیر رسمی و رسمی !!!
غیر رسمی اینه که بعد سلام و حمد خداوند متعال به سادگی مینویسی " خصوصی "
به این ترتیب وبلاگ نویس متوجه میشه که می خوای نوشته ات خصوصی بمونه
بدی این روش اینه که اگر وبلاگ نویس باهات- بخاطر تضاد شدید نظرات - پدر کشتگی پیدا کرده باشه دست به افشاگری میزنه و نظرت رو عمومی می کنه
پس
فقط در وبلاگهایی که از وبلاگ نویس مطمئن هستی از این روش استفاده کن
روش رسمی به این صورته که در بالای صفحه وبلاگ عبارت "تماس با من " رو می بینی
روش کلیک کن .صفحه ای باز میشه که در اون قسمتی هست که میتونی پیام خصوصیت رو بنویسی .
2- من از درگیر شدن در مباحث سیاسی پرهیز میکنم
اول بخاطر اینکه سواد تخصصی این کار رو ندارم و ممکنه دچار تناقض گویی بشم
دوم اینه در سیاست مبنایی برای سنجش درستی و نادرستی نیست هرچه هست هدف و راه های رسیدن به اونه .
علم اخلاق در بعضی موارد سیاسی رودروی عقلانیت می ایسته و از اجبار به انتخاب یکی از این دو متنفرم - مثل مورد اخیر هجوم افغانی های فراری به مرزهای کشور به دلیل حمله طالبان و موندن بر سر دو راهی عقل و اخلاقیات !!!
و سوم اینکه اصولا نسبت به مفید بودن این گونه تبادل نظر ها در قلمرو سیاست بشدت مشکوکم .چون معتقدم منجر به چیزی بیش از اعصاب خوردی برای طرفین نمیشه
ولی
کسانی هستند که عاشق این گونه بحث ها هستند که هیچ بلکه در این زمینه تحصیلات آکادمیک هم دارند
اجازه بده " خانم دکتر الهام مقدم راد " کارشناس ارشد علوم سیاسی و دانشجوی دکترای " اندیشه سیاسی " رو خدمتت معرفی کنم .
وبلاگ ایشون آخرین وبلاگ از سری وبلاگ هایی هست که در بالا و سمت راست وبلاگم نوشتم و جزو وبلاگ هایی هست که می خونم
آدرسش هم اینه
https://yanaar.blogsky.com
اگر دنبال یک خوره سیاست - فلسفه و علوم اجتماعی می گردی راه دوری نرو . دکتر مقدم راد همینجاست با کوهی از اطلاعات که با علاقه و حوصله در اختیار علاقه مندان می ذاره و از بحث در این موارد با آغوش باز استقبال می کنه
موفق باشی
از پاسخ روشنگر و امید بخشتان ممنونم.
تصور میکنم در این بخش هم همنظر باشیم که آن ایران خیالی و زیبایی را که تصویر کردهاید، هیچ حکومتی نه در گذشته به ملت ما بخشیده، و نه در آینده خواهد بخشید. سراسر تاریخمان کشمکش بین مردم و حاکمان بوده.
حتی به گمانم در همۀ دنیا همین است، و در کشورهایی که مردم به طور نسبی به حقوقشان رسیدهاند، به دلیل لگامی است که توانستهاند به حکومت (به سامانۀ حکومتی) بزنند.
سادهتر اینکه حکومتها در هیچ کجای دنیا به نفع مردمشان نیستند، فقط بحث بر سر این است که چقدر آزادی عمل داشته باشند، و این محدودۀ آزادی عمل یک جا در یک برهۀ معمولاً خونریز معین شده است، و هر ملتی در آن شرایط با فهم بالاتر و با زیرکی، حوزۀ عمل حکومت را به نفع خود محدودتر کرده، امروزه اوضاعش از دیگران کمی بهتر است.
معتقدم اگر یک روزِ معین در دنیا به عنوان روز آزادی مخالفت با حاکمان اعلام شود، و حاکمان قول بدهند که بعداً کسی را مؤاخذه نکنند، در آن روز غیر از واتیکان هیچ کشوری در دنیا آرام نخواهد بود!
سلام رهایی
"آن ایران خیالی و زیبایی را که تصویر کردهاید، هیچ حکومتی نه در گذشته به ملت ما بخشیده، و نه در آینده خواهد بخشید. سراسر تاریخمان کشمکش بین مردم و حاکمان بوده. "
موافقم فقط با یک نکته که این حاکمان از جای دوری نیومدند. همین فرصت طلبان جامعه خودمون هستند که بدرستی راه خوردن و چاپیدن بیشتر رو در حضور در گروه حاکم و اذنابش دونستند و مثل براده های آهن دور یک هسته اولیه جمع شدند هم حاکمیت رو تقویت کردند و هم از راه اتصال به قدرت منافع زیادی به جیب زدند
" حکومتها در هیچ کجای دنیا به نفع مردمشان نیستند، فقط بحث بر سر این است که چقدر آزادی عمل داشته باشند، و این محدودۀ آزادی عمل یک جا در یک برهۀ معمولاً خونریز معین شده است"
این یکی رو اصلا موافق نیستم
و بالعکس معتقدم در دنیای امروز نظام حاکم در کشورهای پیشرفته با بیرحمی تمام مشغول چپاول و تاراج بقیه کشور ها بنفع مردم خودشون هستند .
البته که همیشه چالش هایی بین نظام و مردم در باره محدوده عمل حکومت و حریم آزادی های فردی /اجتماعی وجود داره که طبیعیه اما این تصور که دولتها به نفع مردمشون عمل نمی کنند شبیه تفکر شخصیه که در کودکی پدری بی مسوولیت و بی عاطفه داشته و در نتیجه در بزگسالی به دلیل تجربه شخصی اش این تصور رو داره که پدر یعنی موجودی بی مسوولیت و لاابالی و ظالم
کشور ما به دلیل تاریخش مثل خیلی کشور های بدبخت دیگر هیچ وقت نتونسته از
رابطه انگلی حاکمیت با مردم به حالت نوکری حاکمیت برای مردم برسه .
در دنیای امروز سیاست در هر کشور به معنی داشتن دسترسی بیشتر به اموال عمومی برای دزدی نیست بلکه فن چاپیدن بقیه کشورها برای رفاه مردم کشور خود معنی میده
مردم در هیچ کدوم از کشور های دنیا - اونهایی که واقعا یک کشورند - این رابطه انگلی رو که ما باهاش سالهاست آشناییم رو تجربه نمی کنند . _مثل نشستن روی سفره انقلاب توسط ... -
اگر بپذیریم که سرزمینی که توش زندگی می کنیم واجد شرایط یک کشور بودن نیست و مثل دهکده ای بزرگه که کدخدا و اعوان و انصارش بر تمام شئون مردم دهکده مستولی هستند درک اونچه که اتفاق افتاده و می افته خیلی آسون میشه
" معتقدم اگر یک روزِ معین در دنیا به عنوان روز آزادی مخالفت با حاکمان اعلام شود، و حاکمان قول بدهند که بعداً کسی را مؤاخذه نکنند، در آن روز غیر از واتیکان هیچ کشوری در دنیا آرام نخواهد بود"
همونطور که گفتم به نظر من این تفکر اشتباه به دلیل این هست که ما در این دهکده بزرگ که ایران نامیده میشه متولد شدیم و زندگی کردیم . ذهنیت ما با ذهنیت یک اسپانیایی یا انگلیسی یا یک دانمارکی بسیار متفاوته .
اگر در مورد کره شمالی و ساکنانش کتاب خونده باشی متوجه غیر عادی بودن ما و شرایطمون در این دنیا میشی . همونقدر که درک وضعیت مردم کره شمالی برای ما سخت و گاهی مسخره به نظر میاد وضعیت ایدئولوژی حاکم بر ما هم از دیدگاه مردم نقاط دیگر دنیا اینگونه هست .
وضعیت ما از لحاظ بنیادی - و نه ظواهر و پیشرفت های تکنولوژیکی - شبیه قرون وسطی در اروپاست .
فرصت طلبان اینجا برخلاف بقیه کشور های نظیر ما از ابزارخطرناکی به اسم د ی ن
برای بقا استفاده میکنند که خود این مساله ما و امثال ما مثل افغانستان رو در روند اجباری و حتمی اصلاح ساختار، آخر صف و پشت سر کشور های بدبختی مثل ترکیه و رومانی و کامبوج و ... قرار میده که فرصت طلبان اون کشورها به هر دلیل قادر به استفاده از این ابزار قدرتمند نیستند .
ممنون مونپارناس، برای پاسختان.
حق کاملاً با شماست، که برای نوجوان امروز نمیتوان از ادبیات کهن گفت. در واقع موج این جوّ غالب آنقدر قوی و فراگیر است که از این بازوی بیزورمان کاری ساخته نیست.
اما به نظرم همین داستان مورد اشارۀ شما نشان میدهد همیشه نمیتوان نتیجهگرا بود. بیشک سه دلاور داستان، به خیال آنکه سه نفره ارتش شوروی را شکست میدهند به مبارزه ادامه ندادند. به نظر من حتی در صورت بیخبری از دستور مرکز، آنچنان افقی پیش رو نداشتند که: نیروهای کمکی میآیند و ما جلوی شوروی میایستیم.
خلاصه، به گمانم انجام وظیفه (آن کاری که از نظر وجدانی و ایمانی به نظرمان درست است) اصل ماجراست. اگر در شرایط فعلی تقریباً امیدی به تغییر ذائقه نیست، اما همین که با زور کم بتوانیم دو روز جریان را عقب بیندازیم، به وظیفه عمل کردهایم. من همین انتشار حکایت بالا از جانب شما را از همین جنس میبینم: اگر این داستان فقط کمی موجب فکر کردن شود، کار بزرگی است، هر چند بعید است شرایط را تغییر دهد.
البته تصور من این است که چنین دیدگاهی را نمیتوان دیکته کرد، یا آموزش داد. همه در معرض این حکایتها قرار میگیرند، و افراد در گذار زندگی و از خلال تجربیات اجتماعیشان، یا این دیدگاه را دارند، یا ندارند. کما اینکه در میان نظامیان آن منطقه در آن زمان خاص، مطمئناً برای سه سرباز فوق، دورههای جداگانۀ ادبیات حماسی نگذاشته بودهاند. و فداکاری این سه نفر در کنار کلیت ارتشی که، به هر دلیل موجه یا ناموجه، خودش را کنار کشیده، قطعاً نمیتوانسته نتیجهای داشته باشد (و الان میدانیم نتیجهای نداشته است) اما هشتاد سال بعد از آن واقعه، الان آن فداکاری مورد بحث ماست، و مورد توجه مردم قرار گرفته است.
با عرض ارادت.
سلام رهایی
نظرت رو با دقت خوندم و باید بگم که کاملا هم نظریم
اگرچه ادبیات امروزما ادبیات یاس و ناامیدیه
ولی
ته دلمون امید زنده هست
ممکنه حتی به عمر ما قد نده که ایرانی رو ببینیم که در اون شخص به خاطرطرز فکر - نه کار یا عمل - مستحق مرگ ، زندان یا محرومیت از حقوق مدنی نشه .
ایرانی که چند صد خانواده و مرتبطین و منسوبین اونها صاحب همه چیز این کشور نباشند
ایرانی که دزدی از اموال ملت "نشستن سر سفره انقلاب" نامیده نشه
ایرانی که در اون تولد یک بچه غم تامین غذا و پوشک و آینده اون رو به دل پدر و مادر نیاره
ولی
در عین یاس از اوضاع به آینده امیدوارم
چون در سال 57
دیدیم و شنیدیم که قبلا چطور نسل جوان و کم سن کشور ما سریعا تغییر کردند و همراه تغییرات شدند و کمک بسیار موثری در پیشبرد تغییرات بودند
در زمان شاه در مقطعی بلند کردن مو توسط پسرها تا حد شانه و کتف مد شده بود
گند کار انقدر در اومده بود که یک نشریه اونها رو "گیسو بلندان مذکر "نامید
پدر یکی از اونها تعریف میکرد که به پسرم گفته بودم که اگر موهات رو کوتاه کنی برات ماشین می خرم و پسر قبول نکرده بود
پدر تعریف میکرد که یک رو ز دیدم پسرم موهاش رو از ته ماشین زده !!!
باور کردنی نبود !!!
علت رو ازش پرسیدم
گفت:
به دستور خمینی سربازها از پادگان فرار کردند و الان همه دنبال این سربازهای فراری هستند
من موهام رو کوتاه کردم تا کسانی که دنبال این سربازها هستند ندونند که کی سربازه و کی نیست و اینطوری می خوام کمکی به اونها کرده باشم
پس تعجبی نداره که پسر و دختر هایی که الان با "فی فی " و "پاپی "سرشون گرمه و مژه و ناخن مصنوعی و دماغ مصنوعی جزیی از وجودشون شده و فقط و فقط خودشون براشون مهمه و اینکه دوست دختر یا پسرشون چی گفته یا چی کرده ، در زمان تغییر جامعه تغییر کنند .وقتی زمان تغییر برسه - که در سال 57 دیدیم چطور ارزشهای حاکم بر جامعه موقتا عوض شد - انقدر جو متفاوت میشه که همین پسرها و دخترهای نازو ملوس و خود نما ، ناخواسته تبدیل به چیزی میشن که باید . جریان اجتماع همه این آلودگی های اونها رو میشوره و می بره
جریان اجتماع زمانی که شکل بگیره انتخاب ها رو محدود میکنه
یا باهاش می ری و یا بر علیه اش می ایستی
بی طرفی در مقابل اش ممکن نیست
ما هم الان هر کدوم کاری رو میکنیم که فکر میکنیم درسته .مستقل از اینکه چقدر تاثیر داره
مهم اینه که کار درست رو انجام دادیم .
بقیه اش دیگه با ما نیست و نتیجه به قدرتی وابسته هست که هر کس بنا بر اعتقاداتش اسمی روش میذاره
بعضی ها میگن اراده خداوند
و یعضی دیگه جبر تاریخ
و بعضی هم ....
سلام
واقعاً عجیب است که ماجرای این سه سرباز و کار فرمانده روس در روزهای اخیر رسانهای شده در صورتی که قطعاً مستندات و شواهدی از قبل هم وجود داشته... ولی رسانهای شدن، قطعاً استفادههایی برای عدهای خواهد داشت که امیدوارم حداقل شامل خانواده و بازماندگان این سه نفر هم بشود..... ای کاش ما هم کسانی داشتیم که دانکرک و 1917 و کشتار پیترلو و ... میساختند برای ترمیم تصویری که از خویشتن ایرانیمان داریم.
سلام
" ای کاش ما هم کسانی داشتیم که دانکرک ..."
نظر من هم دقیقا همینه
چرا چشممون فقط باید به رویدادهای کشورهای دیگه باشه؟
مونپارناس جان! چه توقعاتی داریا! این رشادت ها مال زمان رضاشاه بوده، این حکومت فقط از کسانی که با پهلوی جنگیدند حرف میزنه نه از کسانی که از کشورشون دفاع کردند.
من داستان این نبرد رو قبلا خونده بودم.
شهریور ۱۳۲۰ مرزهای شمالی ایران قهرمانان زیادی به خودش دید که همه گمنام موندند.
راستی یه سوال! نظرت در مورد میرزاکوچک جنگلی چیه؟ از نظرت یه قهرمان بوده؟؟؟؟ تا حالا شده از پیرمردها و پیرزن های روستایی در موردش سوال کنی؟
سلام رافی



" این حکومت فقط از کسانی که با پهلوی جنگیدند حرف میزنه نه از کسانی که از کشورشون دفاع کردند. "
حرف حق جواب نداره .
درست می گی
" نظرت در مورد میرزاکوچک جنگلی چیه؟ از نظرت یه قهرمان بوده؟؟؟؟ تا حالا شده از پیرمردها و پیرزن های روستایی در موردش سوال کنی؟ "
سوال مشکلی پرسیدی
قدیمی ترین عضو خونواده ما مادربزرگ مادریم بود که خدابیامرز در زمان دانشجوییم به پناه حق رفت و جز این نظر که " روسها سگند و هر جا که برند دیگه ازش بیرون نمی آن"چیز دیگزی ازش بیادگار نمونده . اون زمان اشغال شمال کشور ، روسها رو از نزدیک دیده بود.
از دیدگاه های مختلف این قضیه متفاوت به نظر می آد
1- اونها همشون آدم های درست و صادقی بودند و نه برای منافع خودشون بلکه برای مصالح این کشور آواره جنگل شدند .
از این دیدگاه همه اشون قابل احترامند
همونطور که می دونی اسم مرحوم دکتر حشمت از یاران میرزا هنوز روی بیمارستانی در رشته
2- از دیدگاهی دیگه کارهایی که پهلوی اول کرد هم کارهای کمی نبوده و نیست
ایران در زمان پایان حکومت پهلوی اول با ایران زمان احمد شاه قابل مقایسه نیست . و این به معنی زحماتی هست که برای اصلاح امور و آبادانی کشور در این دوره کشیده شده
از این دیدگاه جنگ با حکومت مرکزی که باعث هرج و مرج و عدم استقرار قدرت حکومت مرکزی میشه برای یکپارچگی کشور مضرره
پس از این دیدگاه میرزا و دوستانش مخل آرامش و نظم در کشور بودند
( بیا و به این مردم خوبی کن و آخرش مضر بحال کشور تشخیص داده شو . اگر میرزا بود حتما میگفت بشکنه این دست که نمک نداره !!!)
3- همیشه مردم روستا ها و شهر ها در مناطق درگیر قربانیان جنبی درگیری دو جناحند .
حتما در جریان این شورش کارهایی صورت گرفته که خوش آیند مردم محل نبوده مثل گرفتن احشام اونها به زور یا گرفتن برنج و مایحتاج دگر از اونها و ...
هنوز هم در کشور ما خیلی ها هستند که دوست دارند اوضاع همین طور بمونه و آب از آب تکون نخوره تا امنیت سرمایه گذاری ها شون حفظ بشه مسافرت خارج کشورشون بهم نریزه راحت بیان و برن
بدرک که گروه زیادی دارند در شرایط نامساعدی زندگی میکنند
این گروه با هر تغییری مخالفند چون منافع ]نی خودشون به چیز های دیگه ارجحه.
از دیدگاه اون روستاییان لطمه دیده و عافیت طلبانی از این نوع حرکت جنگل مخرب و نامطلوبه
بنظرم روح و قلب نهضت جنگل خیر بود و بودن در رکاب اونها برای هر مردی افتخار و مردن در کنار اونها بهتر ازمردن در بستر در خونه یا بیمارستان
ولی
تشخیص این که این قیام برای کشور در اون زمان مفید بوده یا مضرر از توانایی وعلم من خارجه .
اما
این رو میدونم که این مردان رو که احساس خطر کردند و بخاطر منافع مردم از زن و فرزند و مقام و زندگی گذشتند دوست دارم و به وجود اونها افتخار میکنم .
حتی
اگر بعدا مشخص بشه که کارشون ناخواسته تبری بر ریشه این کشور بوده سزای کسانی که برای اصلاح امور کاری میکننداما نتایج عکس ببار می آره باز هم چیزی جز قدر دانی نیست
و
به مراتب قابل احترام تر از کسانی هستند که لباس عافیت طلبی پوشیدند و دو دستی کلاه خودشو چسبیدند و به منافع عمومی بی اعتنا
این بود انشای من در مورد سوالت
پ.ن :
الان بفکرم رسید بد نیست بعلامت همدلی با اونها مطابق رسومات گذشته اسم این وبلگ رو به "مونپارناس جنگلی "تغییر بدم !!!
سلام
جالب بود ولی من ده روز پیش کلیپ کارتونیش رو از صدا وسیما دیدم
سلام آوا
من هم اولین بار با این ماجرا از طریق دیدن کلیپش از صدا و سیما آشنا شدم
ولی کنجکاو شدم ببینم جزییات داستان چیه
چون روایت سیما و سیما جزییات کمی داشت
برای همین رفتم سرچ کردم و چیزهای دیگری هم از توش در اومد
پیش خودم گفتم شاید کسانی علاقه مند باشن و بخوان کمی بیشتر بر این باره بدونند
ولی حوصله جستجو در اینترنت رو نداشته باشند
بنا براین یه پست در موردش نوشتم
البته با یه سرچ ساده می شه مطلب بیشتری رو در این مورد پیدا کرد .
سلام
ممنون که این اتفاق مهم را زیر ذرهبین گذاشتهاید.
من متأسفانه این کلیپ را ندیدهام، اما این حکایت را جایی خوانده بودم. تردید دارم، اما به نظرم آنجا داستان از این قرار بود که دستور مرکز به این چند نفر نرسیده بود. البته حتی در صورت صحت این روایت دوم، باز هم چیزی از ارزشهای این دلاوران کم نمیشود، چون در هر حال از جان گذشتن برای مردم، کار بزرگی است.
به گمانم حکایت رفتار آن فرماندۀ روس، بیش از آنکه رشادت مرزبانان را برجسته کند، گویا به قصد تطهیر مهاجمان ساخته شده. تصور میکنم اگر سر از تن اجساد جدا نکرده باشند، یا سوزاندهاندشان، یا با کامیون از روی آنها رد شدهاند! فکرش را بکنید لشکر چهل و هفتم ارتش سرخ استالینی توقف کنند و با تشریفات نظامی، دشمنی را که ۲ روز جان به لبشان کرده، محترمانه تدفین کنند!
میتوان حدس زد چه جریانهای سیاسیای باید بعدها چنین داستانهایی از منش و شرافت ارتش همسایۀ شمالی ساخته و پرداخته، و در گوش راویان زمزمه کرده باشند.
حاج قربان سلیمانی و پسرش علیرضا سلیمانی، استادهای بزرگ موسیقی قوچان، حکایتی از شمال خراسان (درگز و قوچان) را با ساز و آواز بینظیرشان روایت میکنند، که داستان رشادت فردی به نام «جَجوخان» است که با روسها در شمال خراسان میجنگد. شعرهای متن به ترکی است، اما حاجی بینابین اجرا، داستان را به فارسی تعریف میکند. آواز بینظیر این پدر و پسر و نوازندگی بیبدیلشان کاری است در خور این گونه رشادتهای مردمی.
پیشنهاد میکنم حتماً این نیم ساعت را با حوصله بشنوید:
https://www.aparat.com/v/kKuFR/
ای کاش مردم خودشان کارهایشان را حفظ کنند و به نسلهای بعدی انتقال دهند، تا به روایت رسمی و البته مغرضانۀ حاکمان آلوده نشود، چون خصلت حاکمان در کل تاریخ این است که وقایع را به نفع خودشان مصادره کنند. تعداد این مبارزان محلی که فقدان نیروی مرکزی را جبران کردهاند، یا حتی بدون حصول نتیجه، جانشان را بر سر وظیفه گذاشتهاند، در گوشه و کنار این کشور کم نیست؛ و ای کاش خود محلیها شکل درست این حکایتها را در موسیقی و داستانهایشان حفظ و منتقل کنند.
مونپارناس عزیز،
این سه سرباز مردمی به زمان خودشان هم از نوادر بودهاند، و سه نفر از میان یک گروهان یا گردان، با پایمردی جانشان را فدای مردمشان کردند. به گمانم (یا لااقل امیدوارم) امروز هم به همین نسبت افرادی در میان مردم باشند، که فارغ از روحیۀ عمومی، به وقتش بر اساس وظیفۀ انسانیشان عمل کنند.
به هر جهت خصلت اجتماعی ما این است که همیشه «یک نفر» میآید و به داد «یک جماعت» میرسد!!
شاهدش این بیت حافظ:
شهر خالی است ز «عشّاق»، بود کز طرفی
«مردی» از خویش برون آید و کاری بکند!
سلام رهایی
نظری که درمورد رفتار لشکرچهل و هفت ارتش شوروی با پیکر این مرزبانان دادی دادی منو به فکر فرو برد
سازمانهایی مثل " ح ز ب ت و د ه " و بقیه رفقا سالها مبلغ این کشور بودند و هیچ بعید نیست که اشاعه این داستان به این صورت تلاش اونها باشه برای ارائه دادن چهره ای قابل قبول از اونها
" ای کاش مردم خودشان کارهایشان را حفظ کنند و به نسلهای بعدی انتقال دهند ... "
میدونی که الان در عصر مدرنیته هستیم
دیگه از خونواده های پرجمعیت و پر رفت و آمد خبری نیست که محلی باشند برای انتقال فرهنگ بصورت سینه به سینه
در بعضی خرده فرهنگ ها شاید هنوز جمع های خونوادگی و خوندن شاهنامه یا حافظ و امتال اونها باشه ولی کلی نیست
الان پسر 12 ساله بیشتر تمایل داره که آخرین ورژن فلان بازی رو بدست بیاره تا اینکه بشینه به داستان جنگ رستم با دشمنان ایران از زبان پدربزرگش گوش کنه
دختر 14 ساله ما هم الان حواسش به آخرین مدل لباس و کفش و ... هست تا جلوی بقیه همسن و سال هاش کم نیاره و شنیدن داستان "گرد آفرید" چه جاذبه ای براش داره وقتی که ماجراهای لارا کرافت رو میتونه ببینه
و هر دوی اینها در این فکرند که چطور میشه مثل پسر عمو یا دختر خاله اشون پذیرش بگیرن و برن کشور رویاهاشون
الان هر کشور دنیا که فکر کنی رد پای ایرانی ها رو توش میبینی
هر کدوم از ما اگر حساب کنی شاید بیش از تعدا د انگشتان دو دست دوست و فامیل در خارج از کشور داریم
همچین ملتی هستیم
حتی بچه های ما به این نتیجه رسیدند که کشور رو برای "نشستگان بر سفره انقلاب" بذارن و برن جایی که اثری از اونها و قواعد بازیشون نباشه
این حماسه ها برای چه کسی باید حفظ بشه؟
" به هر جهت خصلت اجتماعی ما این است که همیشه «یک نفر» میآید و به داد «یک جماعت» میرسد ..."
راحت ترین کار ممکن "نشستن و انتظار برای آمدن منجی " هست
این جمله برات آشنا نیست؟
مردم ما تاوان سنگینی برای تلاش در جهت ایجاد تغییر دادند و الان خسته و مستاصلند
از دست "نشستگان بر سفره انقلاب" چیزی نمی چکه پس مردم از دست همدیگه نیازهاشون رو چنگ میزنند
اینهمه دزدی و زورگیری و تجاوز و قتل و رشوه و اختلاس چه دلیلی جز این داره که مردم از راه های دیگه جز چاپیدن همدیگر ناامیدند؟
سلام
چه جالب. من هم چند روز قبل به صورت کاملاً اتفاقی یک انیمیشن در مورد این واقعه دیدم. طبیعتاً شرایط فعلی از لحاظ سیاسی طلبیده که این کلیپ ساخته شده است. کار فرمانده روس هم جالب بوده. اما چطور تا سال 1380 حتی خانواده هم از سرنوشت آنها خبر نداشتند... این خیلی تلخ است. خیلی راه برای کشف حقیقت وجود داشته است. البته در این سرزمین هیچ چیز بعید نیست.
سلام
لب مطلب رو آخر حرفت گفتی
" در این سرزمین هیچ چیز بعید نیست "
اگر به این جمله ایمان داشته باشی پذیرش هر چیزی برات آسون می شه
اگر به ماخذ و منابع این ماجرا نگاه کنی می بینی که تعداد زیادی از مردم این کشور دستگیر شدند و به اردوگاه های شوروی برده شدند و هیچ وقت امکان برگشت به کشور رو پیدا نکردند
سه تا ژاندارم در مقایسه با اون گروه عظیم واقعا بحساب نمیاد
ای کاش کسی در مورد این اسیران بدبخت فیلمی می ساخت
مردم ما از اهالی لهستان و یوگوسلاوی هم کم اهمیت تر فرض شدند
دیدی چقدر فیلم جنگی در مورد این مردم ساخته شده ؟
حالا چند تا فیلم در مورد وضعیت مردم ما در جنگ جهانی ساخته شده؟
ما کجای این دنیا وایسادیم؟
واقعا نمی دونم !!!
درود و رحمت خداوند مهربان بر انسانهای شریفی که از جان و مال و ناموس شان گذشتند و بی هیچ چشمداشتی رفتند. پروردگارم رحم کن و ما را از انسانیتمان دور نفرما ...چه زیباست نام زیبای انسانیت را بر دوش کشیدن ...
آمین

ممنون مونپارناس. این خیلی خوبه که شما نسبت به این ماجرا احساس ادای دین کردی و دنبالش رفتی و به این نتیجه ها رسیدی.
راستش اگر همه مون اهل تحقیق و جستجو بودیم، کلی از وطن پرستان و قهرمانان ایرانی رو میشد پیدا کرد و در جایی به یادشون نوشت و گفتگو کرد... اما نیستیم. اول از همه خود من! با اینکه دیدم اون کلیپ رو اما از کنارش عبور کردم...
اتحاد در بین اقوام ترک از بقیه قوم های ایرانی خیلی بیشتر دیده میشه برای همین هم فرهنگ و هنرشان بیشتر حفاظت شده.
اون مثل معروف رو بیاد بیار که میگه
" آب دریا را اگر نتوان کشید. هم به قدر تشنگی باید چشید"
آدمهایی مثل ما نه توانایی اش رو دارند و نه امکانش رو که اثری مثبت در اجتماع و زندگی دیگران بذارند
اما
می تونند حداقل با بازنشر حقایق در مورد آدمهایی که این کار رو کردند / می کنند وجدان خودشون رو راضی نگه دارند
کار مهمی نکردم ولی برای نوشتن این مطلب احساس خوبی دارم.
اونها مردانی بودند که از زندگی خودشون بخاطر کشور گذشتند ولی خاطره اونها مورد بی مهری
کسانی قرار گرفت که موظف بودند این داستان رو برای همه بازگو کنند .
امیدوارم مسوولان نوشتن کتابهای درسی داستان این مردان و دیگر مردان و زنان فداکار کشور رو وارد کتاب های درسی کنند تا نسل بعد ما مثل ما از قهرمانی ها و دلاوری های فرزندان این ملت بی خبر نمونند و بخاطر وجود همچنین مردان و زنانی به ایرانی بودنشون افتخار کنند
سلام مونپارناس
چند وقتی نبودید، داشتیم دیگه نگران حالتون می شدیم. امیدوارم خوب باشید
اخیرا متن و انیمیشن این واقعه رو از تلویزیون چند باری دیدم و برام جای سوال و تاسف داشت که چرا حداقل اسم این سه قهرمان رو هم بیان نمی کنند؟! احتمالا چون مربوط به زمان پهلوی بودند، شهید هم حساب نمی شوند... حکومت زشت و پلشتی داریم... نمیخواهند قهرمانی داشته باشیم که آنها مالکش نباشند. قهرمانان ما هر روز توی کوچه و خیابان گم میشوند... مهجور و بی نام ... ملتی که قهرمان هایش رابشناسد، طعم شجاعت و مقاومت را می چشد و امید به بهبود شرایط و رهایی از بند ظلم در دلش زنده می ماند.
یادشان گرامی باد
سلام بند باز

حال و روزم بدک نیست . بارون اخیر یه مقدار رخوت و بیحالی رو در من از بین برد
پست جدیدت رو هم خوندم ولی به جبران پر حرفی در پست "خیاط "ترجیح دادم تا اونجا که میتونم مقاومت کنم و خاموش باشم
واقعیتش من هم چند روز پیش برای اولین بار این داستان رو از طریق همون کلیپی که اشاره کردی متوجه شدم .کنجکاو شدم چون تا به حال همچین داستانی رو اصلا جایی نخونده یا نشنیده بودم
جستجو در اینترنت به نتایج خیلی جالبی منجر شد .
مسایلی که هیچوقت در تلوزیون مطرح نشدمثل گله و شکایت فرزند یکی از اونها از بی توجیهی مقامات به این سربازان وطن .
اطمینان دارم اگراون مرزبانان ترک نبودند و این ماجرا در آذربایجان رخ نداده بود مساله کلا فراموش می شد . احتمالا از اتحاد و همبستگی معروف ترکها خبر داری . اینروحیه اونها باعث شد کسی یا کسانی در صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی این داستان رو بعد سالها دوباره زنده کنند
من هم به عنوان ادای دین تصمیم گرفتم چیزی که صدا و سیما پخش نمیکنه رو در یک پست بنویسم
بله، درست می گی .قهرمانی که دست پروده خودشون نباشه بکارشون نمی یاد چون هدف اونها فقط اثبات خوده و لا غیر