71


 از اول نظرم این  بود که وقتی نوبت سازمانمون شد و اکیپ واکسیناسیون اومدن محل کارمون من هم مثل بقیه واکسنم رو اونجا  بزنم

اما

به دلایلی  از جمله رسیدن کرونا به اتاق بغلیمون توی سازمان والبته  دستور مستقیم  خانوم خونه  مجبور شدم  داوطلبانه  !!! تصمیم   به زدن واکسن بگیرم

با دلی فرخنده و بی خیال رفتم برای واکسن زدن

اما زهی خیال باطل !!!

خیر نداشتم که سر واکسن زدن بکش بکشیه اون سرش ناپیدا !!!

تقزیبا همه مراکز تزریق واکسن شهر ما و حتی شهرستانی اطراف و حتی مراکز بهداشت روستاهایی که تا حالا حتی اسمشون رو هم نشنیده بودم پر بودند و متقاضی جدید نمی پذیرفتند و  حتی شنیدم صفهایی تا 600 نفر هم  در بعضی مراکز  اصلی شهرمون   تشکیل شده  !!!

 

 در انتها تونستم از شهری که یک ساعت   باهاش فاصله داریم برای سه عصر همون روز نوبت بگیرم .

لازم نیست بگم که وقتی سر ساعت سه توی مرکز بهداشت اون شهر  بودم  چی پیش اومد

چیزی نشد !!! چون نگهبان گفت که برق رفته و تا  چهار  نمیاد

وقتی هم که برق حدود های چهار  اومد  دو تا خانوم رفتند  توی یه ساختمان بدون تهویه  که جدا از ساختمون اصلی و کولر دار مرکز بود وشروع به ثبت مشخصات و زدن واکسن کردند

گفتم آخ جون نفر اولم و   الان کارم انجام می شه

ولی ؟!!


وقتی  که کار شروع شد مشخص شد که  اولا  یه گروهی صبح نوبت  واکسن داشتند ولی چون نرسیدن که بهشون واکسن بزنند قراره بعد از ظهر اول اونها رو واکسن بزنند

و ثانیا   به وجود چند فوتی ناشی از کرونا  در اون روز ،چند تا از همکاران  برای تشکیل پرونده و تهیه گزارش مجبور شدند برن دنبال اون کارو در نتیجه فقط  یک اکیپ متشکل از همین دونفر یکی به عنوان ثبت کننده مشخصات و دیگری تزریق کننده واکسن  باید  کار کل مراجعین  رو انجام می دادند. 


دردسر تون ندم  حدود ساعت پنج من که نفر اول مراجعه کننده های  بعد از ظهر بودم  به داخل فراخونده شدم خانون ریزه میزه و لاغری که این کار رو انجام  میداد عصبی و کلافه بود  . می گفت با امروز  چهار روزه که از 7 صبح تا 7 شب سر کار هستم  . بیچاره جونی هم که نداشت و رنگ  هم به صورتش نبود . واقعا  نمیدونستم چطور باید باهاش همدردی کنم  تا لااقل از شدت عصبانیتش کم بشه.


اینو بطور دقیق میدونم که تعداد زیادی از پزشکان در ستاد مراکز بهداشت استانها  هستند که پست های اداری و غیر درمانی دارند و توی این بلبشوی کمبود نفرات حتی یک روز هم در مرکزی شیفت نمیدند

و بالعکس پزشکان و کارشناسان  با پست های مرتبط با درمان نه تنها باید ساعت موظفی خودشون رو سر کار  باشند بلکه شیفت های بعد از ساعت کار رو هم برای جبران کمبود نیرو دارند

. شبیه همون خانوم کارشناس ریزه میزه  که چهار روز متوالی مجبور به  12 ساعت کار در روز بود در حالی که عده زیادی از کسانی که می تونند دست کادر درمان رو توی این زمان بگیرند علی رغم دکتر یا پرستار بودن به دلیل چارت اداریشون تا به حال حتی یک ساعت هم در کار درمان مردم شرکت نکردند .

این هم از مدیریت مشعشع مراکز درمانی ما که پزشکی رو تا حد متلاشی شدن بکار میگیره وپزشکی  دیگر  فقط از 8 صبح تا 14 ظهر اون هم برای مشاغل  اداری و غیر مرتبط با درمان  سر کار میاد  !!!!

ترانه پایین  تقدیم به این قشر که بین فشار کار سنگین و طولانی این روزها و  فشار بالادستی هایی  که در  دفتراشون  زیر باد کولرمیشینند و کار پشت کار و شیفت پشت شیفت به این بندگان خدا میدند  گیر افتادند




تقدیم به خانواده بزرگ   " مدافعان سلامت "

 کارشناسان و کادر پرستاری و خدمات  و  پزشکان مراکز بهداشت  و بیمارستانها و پرسنل   اکیپ های واکسیناسیون  کووید 19


خواننده ناصر عبداللهی

بازنویسی  شده توسط     Monparnass

 

دو تا چشمِ بی تکلف؛ ●♪♫

یه نگاهِ خسته و خرد ؛ ●♪♫
 که دیگه رمق نداره ●♪♫  
از سرِ صبح تا سر شب؛! ●♪♫
توی گرما ؛ توی سرما ●♪♫
توی اینجا  ، توی اونجا  … ●♪♫

می خوام از شما بخونم؛ شما که فرشته هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها ؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
عشقتون رو هدیه کردین؛ به دلای سردِ ماها ●♪♫

دنیا با این همه گرگیش؛ توی این معرکه ، میدون ●♪♫
پیشتون مثل یه بره ست؛ سر به زیر و رام و آروم ●♪♫
کوچیکه قد یه کوچه؛ با نهایتِ بزرگیش ●♪♫
توی مشتاتون اسیره؛ مثِ بازیچه ی کوکی که تو دست این و اونه ●♪♫
 اگه مردی مونده باشه؛ توی دلهای  شماهاست ●♪♫
جون هر چی پهلوونه… ●♪♫

می خوام از شما بخونم؛ شما که فرشته هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
عشقتون  رو هدیه کردین؛ به دلای  سردِ ماها ●♪♫

هرچی سختیا زیاده؛ همت شما بلنده ●♪♫
توی این دوره زمونه؛ خیلی حرفه که یه آدم کمر مردی ببنده ●♪♫
دلِ آسمون می ریزه؛ وقتی تن هاتون میلرزه ●♪♫
به خودِ خدا قسم که؛ شماها یه پارچه مردین ●♪♫

می خوام از شما بخونم؛ شما که فرشته هستین ●♪♫
پیشِ چشمِ آشناها؛ از همیشه تا همیشه ●♪♫
عشقتون رو هدیه کردین؛ به دلای سردِ ماها ●♪♫
به دلای سردِ ماها ●♪♫
 







نظرات 4 + ارسال نظر
شکوه جمعه 29 مرداد 1400 ساعت 17:24

با سلام البته واضح و مبرهنه که اضافه کارو‌کارانه و ارزیابی عملکرد و هزار کوفت و زهر مار دیگه مال کسانی هست که زیر باد کولر نشستن بدون ارایه ی کار مفید

سلام شکوه
متاسفانه دقیقا همین وضعی شده که گفتی

ازکی دنیا اینطوری شد؟
توی مدرسه که بودیم فکر می کردیم دنیا ی اطراف ما قراره بر مبنای حق و حقیقت باشه
اما وارد محیط کار که شدیم چیزها دیدیم
من یکی که خیلی از باورهام از دست رفت
خیلی ها دیگه " پیروزی حق بر باطل "رو باور ندارند
الان زمانه ای شده که دست چپ به دست راست نمیتونه اعتماد کنه
جو محل های کار رو هم دیگه میدونی
ازر وبرو لبخند از پشت سر خنجر
این شده رسم زمونه
اما
بی خیال
بقول بعضی ها تا شقایق هست
خوشحال باید بود !!!


میله بدون پرچم پنج‌شنبه 28 مرداد 1400 ساعت 10:34

سلام
باز به نسبت اینطور به نظر میرسد که اونا کارشون رو خوب برنامه ریزی و انجام دادند. با توجه به همه شرایطی که شرح دادی. توی سازمان ما که باصطلاح جمعیت هدف کاملا مشخص و محدود است (یعنی از بیرون کسی قرار نیست بیاد) و همه اطلاعات فردی مشخص و اولویت ها کاملا مشخص و... پنج اکیپ هم برای تزریق مستقر بودند... اما نمی دونم چطور موفق شدند طوری عمل کنند که مثلا من ۸ صبح برم اونجا و ۱۲ بیام بیرون!!! این کار از عهده هر کسی برنمیاد برای همه هم همینطور بود

سلام میله
آدم نمی دونه توی این شرایط بخنده یا گریه کنه
این همه آدم اسیر و ابیرهستند
برای چی ؟
برای واکسنی که در عمل زیر یک دقیقه تزریقش کار داره
مگه میشه مثلا 600 نفر توی صف باشند ؟
وضعیت کلا خنده دار و مضحکه
مگه برنامه ریزی برای اینکه هر شخص راحت بیاد و واکسنش رو بزنه و بره چقدر مشکله ؟
ولی
وقتی خودت توی صف باشی بخصوص مثل من که توی هوای آزاد وتقریبا زیر تابش خورشید ساعت 16 اواسط مرداد بودم وضعیت گریه آور یا مردونه تر بگم عصبانی کننده و عصیان باربه نظر می آد


پ.ن :
" این کار از عهده هر کسی برنمیاد"
پس تو تا به حال این مثل معروف رو نشنیدی؟
هنر نزد ایرانیان است و بس !!!!


بندباز یکشنبه 24 مرداد 1400 ساعت 11:56 https://dbandbaz.blogfa.com

سلام مونپارناس
راستش من موندم اون آدم هایی که مسئول برنامه ریزی و اجرای این طرح ها هستند، از کدوم گوری بیرون اومدن که سواد و لیاقت یک دو دو تا، چهارتای ساده کردن رو هم ندارند! کاشکی می شد یه طوفانی چیزی بیاد اینها رو عین بته ی بی ریشه بکنه و ببره!!

سلام بند باز
متاسفانه هیچ وقت و هیچ کجا در طول تاریخ همچنین طوفانی نیومده تا بطور انتخابی چیزهای بد رو ریشه کن کنه و ببره .
هر طوفانی هم اومده تر و خشک رو با هم سوزونده

ای کاش دنیا مطابق با ذهن زیبای شما هنرمندها عمل می کرد
ولی برعکس
با روشی سخت و بدون ترحم کارش رو انجام می ده
روشی که در اون برای هربدست آوردن هر چیز باید بهایی پرداخت
اصلاحات مثل هر چیز دیگه بدون هزینه ممکنه نیست
و این هزینه چیزیه که ما مردم عادی تا به مرحله آخر تحمل نرسیم قبولش نمی کنیم

soly یکشنبه 24 مرداد 1400 ساعت 11:43

ان شالاه بسلامتی وخوشی تموم شدین از دوز اول واکسن .توکل بخدای مهربون

مرسی سلی


پ.ن :
آمار من همین الان
3129 نفر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد