63

زندگی  هیچ کس اون طور پیش نمی ره که اون بتونه به تموم  چیزهایی  که دوست داره

برسه یا تجربه اشون کنه

از زمان کودکی یادمون هست که چه چه چیزها می خواستیم و کدوم هاش نصیبمون شد

من توپ فوتبال چمنی  ، لانس ماهیگیری، تفنگ بادی و دوچرخه کورسی دوست داشتم

که از اونها فقط به تفنگ بادی نرسیدم

اما همون هایی رو هم که گرفتم  خواسته ام رو برآورده نکردند  و اصلا با انتظارم تطبیق نداشتد

توپ فوتبال چمنی برای امثال منی که فقط با  توپ پلاستیکی بازی می کردیم  مثل یه

هندونه بزرگ و سنگین بود و روی آسفالت  خیابون  با یه شوت انقدر قل میخورد که باید

می رفتی از محله  بالا  ورش میداشتی !!! -زمین چمن یا خاکی  مون کجا بود آخه _

لانس ماهیگیری که بعد گریه وزاری و صد جور منت و خواهش با جمع کردن پولهای عیدی

خریدم یه خرید اشتباه بود .اوم موقع نمیدونستم باید از نوع جمع شونده و با طول

حداقل 6 متر بخرم تا در  همه شرایط  قابل استفاده باشه .

گول بسته بندی و قطعات  رنگین و زرق و برق دار اما بی فایده روخوردم

- مثل ماهی مصنوعی برای صید اردک ماهی !!!! -

و یه لانس دو تکه سه متری خریدم  که هر بار موقع حمل و نقل و استفاده  آیینه دق بود

چون کنار رودخونه لانس های بلند تا شو  شش متری رو میدیدم که چه راحت

حمل و استفاده می شن

دوچرخه کورسی هم همین طور شد

  

  بجای خرید یک دوچرخه حرفه ای سبک و استاندارد ، با هزینه بیشتر یک دوچرخه سایز

کوچک و  سنگین با ظاهری مشکوک !!! خریدم که هر کسی که اونو  میدید اولین سوالش

این بود :  این دوچرخه دخترونه نیست؟

اون موقع ها میله بین میله زین و فرمون در دوچرخه های مردونه همه افقی بودند

و فقط این دوچرخه های دخترونه بودند که این میله رو برای راحتی سوار و پیاده شدن

شیب دار میساختند

و

اون موقع نه من و نه همراهانم چیزی از این داستان نمی دونستیم و

فروشنده هم نامردی کرد و چیزی نگفت .- ای تف به اون روحت  -

الان تقریبا این میله در همه دوچرخه ها شیبداره اما اون موقع نبود و

چه اعصابی از من خورد می شد وقتی به نظر می اومد دوچرخه خواهرم رو

ورداشتم آوردم بیرون

خلاصه

خواستم بگم  همه ما دوست داریم شرایطی رو تجربه کنیم که یا شرایط مالی  خونواده ما

اجازه اش رو بهمون نمیده  یا شرایط فرهنگی و چهار چوبهای اخلاقی یا  قانونی اجتماع


خوندن کتاب شرایطی رو  برای ما ایجاد میکنه که بتونیم فارق از همه محدودیتها احساساتی

رو تجربه کنیم که یا برای ما به سختی قابل دسترسی هستند و یا اصولا ممکن نیستند

از سنین نوجوانی با افزایش شناخت از محیط اطراف و جامعه مون  احساسات و

گرایش ها هم شدت می گیرن و همزمان با اون تمایل به خوندن کتاب و تجربه حسهای

مختلف هم   شدت میگیره

دنیا یی رو تجربه می کنیم که در عالم بیرون امکان حضور در اونها رو نداریم

خودمون رو به جای شخصیتی در کتاب میذاریم و همپای اون بزرگ میشیم

عاشق میشیم ازدواج میکنیم ،  مرگ عزیزانمون  رو می بینیم و می میریم

چیزی که در دنیای واقعیت به قیمت یک عمر تموم میشه با کتاب  چند روزه

تجربه اش میکنیم


....      ادامه دارد



پ.ن 1 :

بند باز گرامی که در

http://dbandbaz.blogfa.com

حضور داره  در آخرین نوشته اش دیدن  فیلم " Palmer"

رو به ما توصیه کرده

این فیلم رو دانلود کردم و دیدم

اگر شما اهل دیدن فیلمهای بزن و بکش و پر سرو صدا هستید مطمئنا این فیلم شما نیست

اما

اگر به فیلمی که نشون میده انسان موندن کار سختی نیست به شرط اینکه بخوایم

این فیلم رمانتیک و زیبا  با بازی جاستین تمبرلیک - خواننده  مشهور-  فیلم شماست

فقط از قبل بگم لطفا جعبه  دستمال کاغذی رو کنار دستتون داشته باشید

چون

علی رغم اینکه این فیلم اصلا غمناک نیست در بعضی سکانس ها به دلیل

تبلور احساسات ناب انسانی ، چشمهای ما دیگه از ما تبعیت نمیکنند و بی اختیار میشن

دروغ چرا

در لحظاتی از این فیلم اشک من هم در اومد و بغضی در گلو نفس کشیدنم رو سخت کرد


پ.ن 2 :

ممنون بند باز

به خاطرمعرفی  این فیلم به ما

تقدیم به تو


پ.ن 3 :

در مسیر سبز من به سوی محل کار

تیر 1400







نظرات 3 + ارسال نظر
soly شنبه 12 تیر 1400 ساعت 11:36

سلام
یه لحظه تصورت کردم که داری اشک میریزی اونم ناخودآگاه ...خیلی بامزه

منظورت از بامزه حال و روز بچه مونپارناس در حال گریه و زاریه؟
اینطوری؟
"مامان من لانس می خواااااام تو رو خداااااااااا "

بندباز جمعه 11 تیر 1400 ساعت 11:47 https://dbandbaz.blogfa.com

سلام مونپارناس
با پستت من رو یاد نه سالگی خودم انداختی. اون وقت ها یادمه هر شب خواب دوچرخه سواری می دیدم! اونقدر عاشق دوچرخه بودم که الان حتی نمی تونم تصورش کنم! بابا و مامان گفته بودند اگر شاگرد ممتاز بشم برام دوچرخه می خرند و من اون سال توی کل مدرسه شاگرد ممتاز شدم و بعدش یک روز صبح که از خواب بیدار شدم مامان گفت برو ببین توی حیاط چیه!! منم که اصلا فکرش رو نمی کردم رویام واقعیت پیدا کنه با دیدن دوچرخه زرد قناری ژاپنی با اون بدنه و فرمان و زین فوق العاده قشنگش اصلا خشکم زده بود!!! خلاصه اون دوران رویای من این بود! بعدترها رو خاطرم نیست...
خوشحالم که فیلم رو دوست داشتی.

سلام بندباز
خوشحالم که به اون خواسته ات با تلاش خودت و عمل به قول والدینت رسیدی
ای کاش
جامعه هم طوری بود که هر هدفی که داشتی با سعی و تلاش بهش می شد رسید

فیلمت اساسا دوست داشتی بود
مگه میشد حاشا کردو دوست نداشت ؟

یاسی پنج‌شنبه 10 تیر 1400 ساعت 20:23

سلام دوست جان
وقت فیلم دیدن ندارم ولی ممنون از تو و بند باز جان جهت معرفی ...چه گلهای قشنگی...ادم روحش تازه میشه از رنگ و شادابیشون..

سلام یاسی
امیدوارم کارها روی غلطک افتاده باشه
ناراحت نباش بعدا وقت برای دیدن فیلم همیشه هست
چند روز پیش دیدم برای رافی نظر گذاشتی گفتم خوب پس یه کم وقتت آزاد شده
لطف کردی اومدی اینجا سر زدی
خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد