39

انسان تنها موجودیه در این دنیا که میتونه تغییرات زیادی در پیرامونش ایجاد کنه
ولی این تغییرات که به مدد تکنولوژی  شتاب فزاینده ای گرفته نه تنها انسان رو شادتر نکرده بلکه با بیگانه تر کردنش از طبیعت و جهان پیرامونش باعث ایجاد   احساس سردرگمی و استیصال و بلاتکلیفی در انسان معاصر شده

بازگشت به رایطه قدیمی مون با طبیعت ما رو هم به اصلمون نزدیکتر میکنه
ما جزیی از طبیعتیم  و اگر با طبیعت همراه باشیم زندگی بهتر و سالم تری خواهیم داشت

آخرین بار کی ماه رو دیدیم؟
آخرین بار کی پاهامون رو به خنکای یک جویبار کوچک سپردیم ؟
آخرین بار کی یک حیوون در محیط زندگی طبیعیش دیدیم ؟


 آخرین برخورد ما با طبیعت همین طلوع و غروب خورشید و باد و بارون و برفه  اگر همین چیزها رو هم بالاجبار نمیدیدم  معلوم نبود  چه ارتباطی با دنیای اطرافمون داریم

نیاز به طبیعت و قدرت لذت بردن از طبیعت  رو مدتهاست که انسان شهرنشین از دست داده


توجه مجدد به طبیعت به ما یادآوری میکنه که مشکلات حل شدنی هستند

گذر از زمستان سرد و گیاهان خشکیده و درختان بی بر و بر گ به بهار  نشانگر زنده شدن طبیعت بعد از مرگشه و القا کننده امیدبه آینده ای بهتر به همه جانداران از جمله انسان.
بشرطی که این تغییر رو  ببینیمش و مثل بقیه موجودات باهاش همراه بشیم


نظرات 6 + ارسال نظر
بندباز سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 10:05 https://dbandbaz.blogfa.com

سلام
درباره ی اون کامنت خورده شده و ناپدید شده، کلی از همون حس رو مخ بودن به اصطلاح نوشته بودم. شبیه غرنامه شده بود. بهتر که حذف شد! اما یک نگاه سرسری به این پست قدیمی من بندازید . یعنی کامنت هاش رو تماشا کنید! همون اندازه هم در خصوصی با همین مضامین نوشته و هر بار سوال کرده که اگر حوصله و وقت و علاقه دارید جواب بدید و من هر بار نوشتم نه! اما باز هم بی فایده بوده... آدم حس می کنه یکی داره دستش میندازه! بعد سعی هم می کنی مودب باشی! اما خب معلوم نیست قضیه چیه؟! ولی خوبه که یک نفر وقتی شروع می کنه به گفتگو، شرایط طرف مقابلش رو در نظر بگیره. وقتی طرف داره سلیس میگه آقا من نمی خوام بحث کنم. دیگه نباید کش داد قضیه رو. حتما دلیلی داره برای خودش! نمیشه صرف چند کلمه و جمله ی مودبانه به خودمون حق بدیم فضایی رو ایجاد کنیم که بقیه به زحمت بیوفتند! توی چند تا وبلاگ دیگه هم دیدمش. از جمله میله. و بعد از خودم ، میله تابحال از همه صبورتر بوده.

http://dbandbaz.blogfa.com/post/1201

سلام

این هم نوعی بدشانسیه که یکی اینطور علی رغم صراحت طرف مقابل سوالاتش رو ادامه بده

پ.ن :
" شبیه غرنامه شده بود"
ایرادش چیه ؟ میدونی که غر زدن یا غر نوشتن آدم رو تسکین میده؟
انقدر مطالب جالب برای ما نوشتی که سهمیه ات برای غر زدن بالاست و با این چیز ها تموم نمیشه. هر وقت حال خوبی نداشتی راحت غر بنویس

یاسی سه‌شنبه 19 اسفند 1399 ساعت 01:16

من کاملا موافقم با مطالبی که توی این پست نوشتی....فقط از یه چیز افسوس میخورم که چرا دارم توی یه عصر و دوره ای زندگی میکنم که انقدر زندگیهامون ماشینی شدن و از طبیعت به دور افتادیم..انقدر عجله داریم و همیشه انگار دیرمون شده که فرصت نمیکنیم به گلهای زیبای توی پارکها یه نگاهی بندازیم و از لطافت و زیباییشون لذت ببریم...مادر بزرگم خدا بیامرز همیشه میگفت باید هر روز با گلهاتون حرف بزنین...قربون صدقه شون برین...هم روحیه خودتون عوض میشه هم اونا حرف دلتون رو میفهمن...واقعا باید به طبیعت دل داد....گاهی بخودم میگم ایکاش برم یه جای دور...اصلا بیخیال تکنولوژی بشم...یه مزرعه ای و مرغ و خروسی داشته باشم ..خودم سبزی و میوه بکارم..هر چی میخورم ارگانیک باشه...نمیشه که!!!یعنی نمیشه که بشه...ولی چه عالی میشد اگه میتونست که بشه..

این نظر رو خیلی ها دارند ولی در عمل عده کمی موفق میشنداین فکر رو.عملی کنند
در ایران نقاطی خاص مثل شهمیرزاد در استان سمنان هست که شنیدم بهش میگن بهشت بازنشسته ها و بعضی ها بعد بازنشستگی و سرو سامون دادن به بچه هاشون فرصت میکنند توی این شهر زیبا به طبیعت برگردند
من خودم چند سال پیش بطور گذری از این شهر عبور کردم . از لحاظ آب و هوایی خاصه و شبیه دیگر نقاط خشک استان سمنان نیست . میشه گفته دروازه ورود به کوهستانه . موقع برگشت گرفتار برف شدیم و جاده توسط راهداری در مسیر حرکت ما یک طرفه شد جاده به حدی سریع با برف پوشیده شد و لغزنده بود که اگر اون بار ماشین کمک دار سوار نبودیم رانندگی فوق العاده سخت میشد ولی از شهمیرزاد به سمت سمنان که بیرون اومدیم همه جا خشک و آفتابی بود . این وضع آب و هوای اونجاست . کوهستانی خالص با همه ویژگی هاش

بندباز دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 16:45 https://dbandbaz.blogfa.com/

الهیییییی چقدر کامنت باران زیبا بود!! چقدر جای چنین نوشته هایی خالیه، دلم میخواست بیشتر نوشته بود!

بله، زندگی شهری ما شده قوطی حلبی روغن قو!! مگه اینکه خودمون یه وقتهایی ازش دل بکنیم و با طبیعت خلوت کنیم.

اون کامنت هم خیلی طولانی بود، نمیدونم چرا بی متن اومده. درباره ی همون بنده خدای طراح سوالات نوشته بودم!

بله حدس زدم
با این که طرف صحبتش من نبودم واقعا این حس روی مخ بودن که امروزه استفاده میشه در من ایجاد شده بود

soly دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 14:09


زیبا بود هر آنچه که نوشتی ...

سپاس سلی

Baran دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 12:52

"ما جزیی از طبیعتیم و اگر با طبیعت همراه باشیم زندگی بهتر و سالم تری خواهیم داشت"
صد درصد با شما موافق ام.

*وقتی گل پامچال گوشه ی جویبار گل بده،وقت تمیزکردن جویباره.

*وقتی درخت به،شکوفه داد.فصل خزانهء شلتوکِ!

*وقتی جویبارهای کوچک ،با خودشون گلبرهای گل اناربیارن ...وقت وجین شالیزاره.

*وقتی درخت شاقوز_درخت شبخوس گل بده.وقت عسل مرغوبِ!

*وقتی گنجشککان به انبار شلتوک هجوم بیارن.یعنی برف سنگینی درپیش رویه.

*وقتی نیمه شبى.شغالها زوزه بکشن.یعنى فردا روز هوا خوشیِ و وزش بادگرم ملایم درپیشِ.وآن وقت اهل روستا،بی ترس و دلهره از بارش ها.خونه تکونه می کردن و..هرچه دم دست شون بود.شسته رفته .پهن بند رخت میشد...

*وآن وقت صدای رادیو ی جیبیِ مش مختار رو باد می آورد.که میخوند:"بهار اومد برفارو نقطه چین کرد.خنده به دلمردگیِ زمین کرد،چقدر دلم فصل بهارو دوس داشت،واشدنِ داشت..

فاعتبروا یا اولی الابصار

بندباز دوشنبه 18 اسفند 1399 ساعت 08:19 https://dbandbaz.blogfa.com/

سلام

کاملا موافقم! چند روز پیش توی پارک نزدیک خونه قدم میزدیم و با دیدن کلی گل وحشی تازه روییده لابه لای چمن ها ذوق کردم... درختی بود پر از شکوفه های سفید... با دیدن اینها، آدم اصلا تمام مشکلات زندگی از یادش میره و قلبش پر از امید و انرژی برای حرکت و ادامه زندگی میشه.

سلام بند باز
حسی که گفتی حس مشترکی بین اکثر آدمهاست
به شرطی که کوران زندگی شهری امان بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد