79

همیشه فکر می کردم اطرافیانم رو خوب می شناسم

در واقع، مهارت شناخت آدمها یکی از اون مهارت هاییه که همزمان با بزرگ تر شدن یاد می گیریم

بعدها می فهمیم که همه مثل پدر و مادر یا برادر و خواهرمون نیستند

در دنیای بیرون از خانواده چیزی به اسم " بارش توجه و علاقه "  از آسمان نداریم

در محیط  خونواده  کافیه دستهات رو از هم وا کنی و سرت رو رو به آسمون بگیری تا زیر بارش توجه و محبت خونواده ات خیس بشی

ولی بیرون از خونواده  باید اولا ابر مناسب پیدا کنی

ثانیا با هواپیما مواد موثر رو داخل ابر بپاشی

و بعد منتظر بمونی که آیا چیزی خواهد بارید یا نه

  

 

اذیت ها

رها شدن ها  

بی توجهی ها

بی ارزش دونسته شدن ها

به ما یاد میده که ما در دید مردم چی هستیم و جایگاه ما کجاست

در رابطه با مردم یاد می گیریم که برای دست آوردن باید هزینه داد

وقتی کوچکیم  محبت و توجه رو بدون درخواست از خونواده می گیریم

اما در فرایند رشد  می فهمیم که محبت و توجه قیمتی داره که باید پرداخته شه

دوستی که به ما کادوی تولد داده انتظار داره در تولدش جبران کنیم

همسایه ای که ما رو به شام دعوت میکنه اگر دعوتش نکنیم دیگه ما رو دعوت نخواهد کرد

همکاری رو که در محل کار در طول روز بیش از بعضی از اعضا خونواده میبینیم  و ...

و

...

و دختر / پسری که ازش خوشمون میاد اگر براش چیزی نداشته باشیم علاقه متقابلی رو ابراز نمی کنه

در نهایت هم ازدواج چیزی جز شراکت داشته ها نیست

من اینکاره ام و تو اون کاره

این وضعیت زندگی وخونواده منه و اون وضعیت زندگی و خونوا ده ات

از تو و ظاهر و اخلاقت خوشم اومده و تو هم همینطور

پس بیا باقی زندگیمون رو با هم باشیم

خیلی از زندگی ها با سناریوی بالاست  که شکل می گیره

با واریانت ها و زیر شاخه های مختلف

ولی در اصل تبادل داشته ها و پذیرش طرف مقابل اساس اونه

چیزی به اسم دوست داشتن بدون علت مثل همونی که مادرامون به ما میدند  فقط به صرف اینکه بچه اشون هستیم

  در دنیای بیرون از خونواده  وجود خارجی نداره

اینجا هر چه هست ،  محبت ، احترام ، توجه ، خیرخواهی ، همیاری و کمک  و... معامله هست و داد و ستد

اینطوره  که ما به درک درستی از ارزش و اعتبارمون پیش کسانی که با ما معاشرند میرسیم

دیگه فکر نمی کنیم که همه اطرافیانمون ما رو دوست دارند و یا حاضرند برای ما کاری انجام بدند

می فهمیم که حد و حدود روابط ما با هر کسی تا کجاست

چند وقت پیش وام کوچکی   نصیبم شد که مبلغش به اندازه فقط چند ماه حقوقمون بود ولی  نیاز به یک ضامن داشت

دوست نداشتم به همکاران فعلیم رو بندازم

همه اشون وام های سنگینی گرفته اند ولی  باز هم تمایل به گرفتن وام دارند .

 بازپرداختشون هم اونقدر زیاده که گاهی  از پسش بر نمیان وکار به  نامه بانک می کشه  و بقیه ماجرا !!!!

حقیقتش میترسیدم ضامن همچین آدمهایی بشم

یاد همکاری افتادم که در بدو استخدام در سازمان بیش از سه سال در یک اتاق با هم بودیم

و خاطره ها داشتیم

دوران خوبی بود و با رفتن من از اون واحد خاطره خوبی از بودن در اون اتاق برام باقی مونده بود

محل کارفعلی  هر دوی ما در یک طبقه هست و هر روز سلام و علیکی هم داریم

شنیده بودم که ضامن یکی دو نفر شده و مشکلی برای ضامن بودن نداره

باهاش صحبت کردم و گفتم در ازای ضمانتش حاضرم وامی رو هم برای اون ضمانت کنم

اول من و منی کرد و بعد قبول کرد .

اما 

چند لحظه بعد باهام تماس گرفت و بدون هیچ علتی گفت که نمی تونه ضمانت رو انجام بده .

خیلی ناراحت شدم

مبلغ وام اونقد بالا نبود که ضمانت براش  مساله ساز باشه

در ضمن می دونستم ضامن کسانی شده که چهار پنج  تا وام خیلی سنگین از قبل دارند

در حال که من اصلا اون موقع هیچ وامی نداشتم

فهمیدن اینکه پیش اون حتی به اندازه این وام ناچیزهم اعتبار ندارم خیلی ناراحتم کرد .

داستان به سادگی این بود که من برای اون یه غریبه بودم !!!

اون وام رو نگرفتم

ولی هر بار که اون شخص رو میبینم ناراحت میشم که چرا در شناخت این آدم اشتباه کردم

ضامن بودن یا نبودن  حق اون بود

 میتونست قبول کنه  یا نه

ولی اینکه من خودم رو به اون نزدیک میدونستم  اشتباهی بود که خودم  مرتکب شدم

و بخاطرش خودم رو نمی بخشم  .



پ.ن 1:

به " بند باز"

بنویس دیگه بابا

کشتی تو ما رو !!!!

حتی اگه نوشته ات  در باره یکی از اون فیلمهای سیاه  هم باشه مشکلی نیست !!!!


پ.ن 2 :

همیشه دلم می خواست ببینم میوه این نخل های تزیینی چه جوریه

که تصادفا به این درخت  نخل پر میوه رسیدم .

بدم نمی اومد یه دونه ازمیوه هاش رو بکنم ببینم چه مزه ای داره

ولی وضعیت من عین همون شعر معروفه بود

" دست ما کوتاه و خرما بر نخیل "

درخته توی یه محوطه بسته بود  فقط اگر من یک طوطی عاشق میوه بودم می شد برم طرفش





نظرات 10 + ارسال نظر
Soly چهارشنبه 26 آبان 1400 ساعت 14:37

سلام جناب مونپارناس
چطورین خوبین

سلام جناب سلی
شما چطورین ؟ خوبین ؟!!!!

مهرداد یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 20:34 http://Ketabnameh.blogsky.com

سلام
با بخش زیادی از یادداشتت موافقم و ناراحتم که اینطوره، واقعا دنیا امروز همینطور شده دنیتی انتظارات.
کاش اینطور نبود.
البته اون دوست و همکار هم احتمالا دلایلی داره که ما از اون بی خبریم، پس همانطور که خود شما اشاره کردید به نه ایشون احترام می گذاریم. و در این دنیا پیش از مطرح کردن و درخواست کردن از اشخاص دندان انتظار را می کشیم. اینگونه با نه شنیدن دیگه خیلی هم تو ذوقمون نمیخوره.
.
در رابطه با آن میوه زینتی هم به گمانم شما ضرر نکردید، چرا که آن نمونه ای که من تست کرده ام مزه ای مشابه با چوب میداد البته چوب نخوردما اما به گمانم چوب هم همین مزه ای هست

سلام مهرداد


"البته اون دوست و همکار هم احتمالا دلایلی داره که ما از اون بی خبریم، پس ... اینگونه با نه شنیدن دیگه خیلی هم تو ذوقمون نمیخوره. "
خیلی ها همین راه کشیدن دندون طمع رو در پیش گرفتند و به من هم همینو پیشنهاد کردند!!!.
اگر مبلغ وام زیاد و غیر متعارف بود
یا
من بازپرداخت قسط وام زیادی داشتم
یا ....
میشد برای ایشون عذری متصور شد
اما
انصافا هیچ دلیلی نداشت و ارائه نکرد
همکار مشترکمون از تعداد ضمانت هایی که اون براحتی برای یک سری از همکاران انجام میداد و می ده به من گفت و این ناراحتم کرد
این همکار سوم خودش ضمانت متقابل با همکار اولم داشت و کاملا از جیک و پیک اش خبر داشت
اینکه من برعکس تصورم جایی در حلقه آشنایانش نداشتم برام شوکه کننده و ناراحت کننده بود .من به اون وام نیازی نداشتم . حتی سعی نکردم با یک ضامن دیگه اون وام و بگیرم
ولی
اهمیتش این بود که لااقل بمن فهموند که حواسم باشه که این سلام وعلیک ها و چاکرم نوکرم ها و همنشینی ها یی که در محل کار داریم چقدر صوری و تشریفاتیه و باید یاد بگیرم که دوغ و دوشاب رو بهتر از هم تشخیص بدم .




" نمونه ای که من تست کرده ام مزه ای مشابه با چوب میداد"

یه زمانی یک کاسکو داشتم و درنتیجه مدام در تحقیق بودم که عالیجناب چه غذایی دوست دارند و چه غذایی براشون مفیده .
در این تحقیق جایی خوندم که میوه درخت پالم غذای اصلی اونهاست .
پس این اشراف زاده های دنیای پرندگان در سرزمین خودشون این چیزها رو می خورن؟!!!
ما رو باش که عین پیش خدمتها ظرف پشت ظرف انواع میوه تقدیمش میکردیم !!!
خوشبختانه کاسکوی ما ناسپاسی متکبر بیش نبود
و
پس از حدود یک سال نگه داری ، هنوز با من که پیش خدمت اختصاصیش بودم سر جنگ و ناسازگاری داشت و من هم در یک اقدام انقلابی فروختمش و خونواده ای رو از شرش نجات دادم !!!
باشد که گرفتار پیش خدمتی تنبل و بی توجه گردد!!!
آمین !!!!

الهام شنبه 22 آبان 1400 ساعت 17:04 https://yanaar.blogsky.com/

سلام
این‌جا که تعریف کردی همان بزنگاهی است که هر کسی با هر توصیه و اندرز و اندوخته‌ی روانی بالاخره بهش برمی‌خورد و ناراحت می‌شود. ولی وقتی قدرتش را داری که درباره‌ی این موضوع حرف بزنی و همین جا بنویسی و از جاهای دیگر هم بتوانی دوباره نگاهش کنی، حس اولیه‌ی اذیت و ناراحتی‌ات کمتر می‌شود. حتی ممکن است بتوانی موقعیت طرف مقابل را بفهمی و بپذیری.
فکر‌ می‌کنم زندگی اجتماعی حتی با همه‌ی زمختی‌ها و آزارهایش می‌تواند باعث رشد آدم بشود. حالا مون‌پارناسی که با کمی درد و رنج باز هم رشد کرده را ببخش لطفاً

سلام الهام

" حتی ممکن است بتوانی موقعیت طرف مقابل را بفهمی و بپذیری"
چیزی که از این همکار قدیمی می خواستم چیزی جز یک ضمانت متقابل برای یک وام کوچک نبود.
اگر نظر یاسی و جواب من بهش رو بخونی مشخص می شه که ریشه ناراحتی من در کجاست . وگرنه هر کسی حق داره هر طور که دوست داره عمل کنه .مساله ناراحت کننده " ضعف آدم شناسی " منه


"حالا مون‌پارناسی که با کمی درد و رنج باز هم رشد کرده را ببخش لطفاً "
حالا که تو می خوای چاره ای جز بخشش ندارم
ولی
بهش بگو که اگر این اشتباه در شناسایی آشنا از غریبه رو باز مرتکب بشه تنبیه می شه !!!

یاسی شنبه 22 آبان 1400 ساعت 11:24

سلام مونپارناس جان
الان یه روزگاری شده که برادر به داد برادر نمیرسه!!! دیگه از یه همکار خشک و خالی چه انتظاری میشه داشت؟؟!! همیشه همینه...ادم یه جوری روی بعضیا حساب باز میکنه ولی متاسفانه بیشتر اوقات حساب کتابها اشتباه از اب در میان...و قسمت دردناک ماجرا همینه ...اینکه تازه دستت میاد داشتی یه طرفه فکر میکردی و طرف اصلا توی باغ نیست!!! بخودت میگی اخه چرا انقدر ساده بودم و اون شخص رو انقدر بخودم نزدیک و صمیمی حس میکردم؟؟!! این حس رودست خوردگیه که ادم رو نابود میکنه...امیدوارم که برای هیشکی پیش نیاد...

سلام یاسی
خط به خط حرف هات متاسفانه عین واقعیته
اصلا بعد مالی به کنار
همین قسمت که نوشتی
" چرا انقدر ساده بودم و اون شخص رو انقدر بخودم نزدیک و صمیمی حس میکردم؟؟!!"
اصل ماجراست
بدی قضیه اینه که اعتمادمون به خودمون و قدرت تشخیصمون از دست می ره
اینکه چرا آدم شناس نبودیم و یک طرفه احساس نزدیکی به کسی رو داشتیم که برای ما اهمیتی رو که فکرش رو می کردیم قایل نیست


"امیدوارم که برای هیشکی پیش نیاد... "
پیش میاد یاسی . پیش میاد
با این زندگی امروز ما اصلا راه گریزی هم ازش نیست
همه مکانیزم های مالی جامعه در راستای خرد کردن شخصیت آدمها طراحی شدند و در راس اونها وام ها هستند که آدمها رو رودروی همدیگر قرار میدند.

میله بدون پرچم چهارشنبه 19 آبان 1400 ساعت 18:11

سلام
خودم را در این موقعیت قرار دادم و حالم گرفته شد. البته مشابه آن را قبلاً تجربه کرده بودم. برخورنده است. اما باز هم نباید درها و پنجره‌ها را بست. هنوز هم اتفاقات قشنگ و خوب میفته.

سلام میله
درست میگی
اصلا از قدیم گفتند
" تا شقایق هست زندگی باید کرد "
گور بابای وام و ضامن و اجاره خونه و قسط بیمه ماشین و نخوندن دخل و خرج....
اصل بودن "شقایقه "دیگه
مگه نه ؟

بندباز چهارشنبه 19 آبان 1400 ساعت 09:38 https://dbandbaz.blogfa.com

اون جمله ی آخری ت خیلی درسته!
شرایط اقتصادی تعیین کننده همه چیزه.
بله. همینطوره. برعکس تمام اون تصویری که دارند سعی می کنند به خورد ما بدهند که دینی و سیاسی و وطنی باشیم، در اصل همان مناسبت های اقتصادی ست که تعیین کننده وضعیت زندگی ماست. البته که دین و سیاست و وطن پرستی و چیزهایی از این دست هم ابزاری بسیار قدرتمند در رسیدن به اهداف اقتصادی حضرات است. فقط زخم ها و ترکش هایش به ما می خورد چون عملا ما صف سربازهای صفری هستیم که وظیفه مان زاد و ولد و کشته شدن است تا شاه ها و ملکه ها و فیل ها و اسب ها و برج ها به خواسته هایشان برسند! همین و بس!

آخ !!!
تک تک جملاتت مقرون به حقیقته بند باز
چرا حقیقت همیشه تلخه !!!؟

محبوبه چهارشنبه 19 آبان 1400 ساعت 08:27

امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام (در حکمت 54 نهج البلاغه) فرمودند: الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ
قناعت دارائى است که نابود نمى شود (زیرا قناعت و خرسند بودن به آنچه رسیده نیازمندى را دور مى سازد. سیّد رضىّ «رحمه اللّه») این فرمایش از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله (نیز) روایت شده است.

ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب
وز شاخ برهنه سایه داری مطلب
عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب
بابا افضل کاشانی

قبل از اینکه بیام این شهر و شروع به کار کنم، تو خونه یه ماجراهایی اتفاق افتاد که من 2 تا درس ازش گرفتم: 1- توقعت رو از دیگران به صفر برسون! تا اگر در هنگام نیاز، چیزی ازشون خواستی و پاسخ رد شنیدی، دلت نشکنه. 2- برای همه آدم های دور و نزدیکت، همیشه یک درصدی از خطا در نظر بگیر! تا اگر حتی خواهر یا برادرت کاری کردن که دلت شکست، خیلی خیلی این رفتار رو از اونها بعید ندونی و بذاری به حساب همون درصد خطا.
این روزها دوباره دارم این دو تا درس رو با خودم مرور میکنم. قناعت فقط برای مال و چیزهای مادی نیست، آدم باید روحش رو هم به قناعت کردن خو بده.
سپاس از نوشته ات و اینکه دوستان در نظرها گفته بودن "همون خوب خودت باش!" هر چند گاهی اوقات خیلی سخت و تلخ میشه همه چیز برای آدم، ولی من از عمق وجودم تجربه کردم نمیتونم بد باشم! واقعا نمیتونم حتی اگر به ضررم باشه...

سلام محبوبه خانوم

"- توقعت رو از دیگران به صفر برسون! تا اگر در هنگام نیاز، چیزی ازشون خواستی و پاسخ رد شنیدی، دلت نشکنه. 2- برای همه آدم های دور و نزدیکت، همیشه یک درصدی از خطا در نظر بگیر ... "

پند هایی واقعی و درست و کاربردی
اما
قصه قصه دله
وقتی با کسانی مدتها دمخور و معاشری دیگه دست خودت نیست
برای اونها حساب جدا باز می کنی و انتظار هم داری که این کار رو هم برات بکنند
و
وقتی که حساب و کتاب های آدم درست در نمیاد آدم دلش می گیره
بله
ما چیزیمون نمی شه
ولی
دیوار اعتمادمون به دیگران ترک دیگری می خوره
و
زندگی ما آدمها اگر اعتماد توش نباشه پر رنج و درد و تنهایی میشه

"هر چند گاهی اوقات خیلی سخت و تلخ میشه همه چیز برای آدم، ولی من از عمق وجودم تجربه کردم نمیتونم بد باشم! واقعا نمیتونم حتی اگر به ضررم باشه... "
برای من هم آسون نیست
این چیزها ذاتی اند
نمی شه به دلخواه ما تغییر کنند
کسی که مهربونه همیشه مهربونه
و آدم سو استفاده گر همیشه سو استفاده گره
ولی
زندگی هر کدوم از ما آخری داره
و
باید اون طور زندگی کنیم که وقت رفتن آسوده باشیم
این مناجات رو شنیدی؟
"خدایا چنان کن که پایان کار تو خوشنود باشی و ما رستگار"
و این جز از طریق خوب بودن و خوب بودن و خوب بودن میسر نیست
حتی اگردیگران اینو علامت سادگی یا بلاهت بدونن

پ.ن :
مدتها بود که ندیده بودم کسی از نهج البلاغه یادی کنه
سپاس

بندباز چهارشنبه 19 آبان 1400 ساعت 00:15 http://dbandbaz.blogfa.com

سلام مونپارناس

به نظرم چیزهایی از این دست برمیگرده به میزان معرفت و مرام و ایمان آدم ها! کلماتی که این روزها تقریبا از یادها رفته اما در گذشته خیلی ارزش و اعتبار داشت.
هر چند گاهی آدم از غریبه ها یک لطف هایی می بینه که در آشناها نیست و تعجب می کنه.
به نظرم باید مثل رافی کاملا قید توقع از بقیه رو زد اما خودت همونی باشی که هستی. یعنی اگر اهل لطف کردن و معرفت به خرج دادنی، نباید دریغش کنی. چون حکایت تو نیکی می کن و در دجله انداز هست.
متاسفم که اینقدر ایمان مون کمرنگ شده و پول پرست شدیم.
نوشتن هم چشم... اگر چیزی برای نوشتن باشه

سلام بند باز

" چیزهایی از این دست برمیگرده به میزان معرفت و مرام و ایمان آدم ها! کلماتی که این روزها تقریبا از یادها رفته اما در گذشته خیلی ارزش و اعتبار داشت. "

درست میگی
بهترین کار انتظار نداشتن از آشناها و همزمان خود بودنه
برای اینکه شخصی مرام و معرفت داشته باشه باید این خصوصیات رو قبلا در شخص یا اشخاصی دیده باشه
این الگو ها در جامعه ما وجود ندارند و بدیهیه که مرام و معرفت به افسانه ها پیوسته باشه
اما بنظرم این مناسبات اقتصادی حاکم بر زندگی ماست که این اخلاقیت رو با خودش آورده .
شرایط اقتصادی تعیین کننده همه چیزه


"نوشتن هم چشم... اگر چیزی برای نوشتن باشه "
ممنون
منتظریم

soly سه‌شنبه 18 آبان 1400 ساعت 11:45

سلام
خوبی
وقتی حرف از چک دادن و ضمانت میشه داداشی آدمم یه دونه نع قشنگ میزاره کف دستت .چه برسه به دوست و همکار ....درسته باید بگیم گذشته ها گذشته ..ولی وقتی داداش من ضامن زن داداشم میشه یا خواهر زنش....اونوقت من میگم حتما ناتنی ام و خبر ندارم. ولی وقتی سه سال بعدش میاد از من چک میگیره و منم بدو بدو میرم تقدیم میکنم .اونوقت میگم خدا جوون چک حساب خالیمو کشیدم فقط بخاطر داداشم.... بیخیاال.

سلام سلی
ممنون
بد نیستم

" وقتی سه سال بعدش میاد از من چک میگیره و منم بدو بدو میرم تقدیم میکنم .اونوقت میگم خدا جوون چک حساب خالیمو کشیدم فقط بخاطر داداشم"

می دونی دلیلش چیه سولماز؟
چون تو گلی ولی داداشت نیست !!!
مساله به همین سادگیه
کار گلها اینه که محیط اطرافشون رو زیبا تر و معطر تر کنن
چه کسی این انتظار رو از یک بوته هویچ داره؟

رافائل سه‌شنبه 18 آبان 1400 ساعت 10:36 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام همولایتی.
خوشحالم که بالاخره نوشتی.
این اتفاق برای منم افتاد. اونم سر گرفتن وام مسکن، از طرف یه فرد خیلی خیلی نزدیک.‌ ما هم واممون رو نگرفتیم. اما میدونی چیه؟ من فقط یک روز از اون شخص ناراحت شدم، بعدش اصلا دیگه برام اهمیت نداشت. شاید چون خیلی وقته حتی بی خیال اون باران محبتی که میگی آدم از خانواده اش میگیره، شدم.
اونقدر سطح توقعم رو از همه کم کردم که برای خودم هم عجیبه و حس میکنم اینجوری خیلی راحت ترم.
متاسفانه حمایت های بیش از حد خانواده از فرزندان باعث شده همگی وقتی وارد جامعه میشیم واقعیت های زندگی بدجور مثل پتک بخوره توی سرمون.

سلام رافی
"این اتفاق برای منم افتاد. .. از طرف یه فرد خیلی خیلی نزدیک "
متاسفم
و میدونم چه حس بدی از جنس " از پشت خنجر خوردن " داره
اما اگه ما نتونیم دلگرم به نزدیکانمون باشیم
پس توی این دنیای شلوغ پلوغ به کی باید متکی باشیم؟
همون طوری که گفتم محبت و توجه آدمهایی که اصطلاحا دوست می نامیم مشروط به اعمال ماست .اگر قربون کسی نری اون هم قربونت نمیره
دلیلی نداره که بره .
قبول دارم و بهم اثبات شده همکاری که با ما ضربدری وام ضمانت میکنه بارها موثر تر و گره گشا تر از فامیلهایی هست که فقط روی کاغذ با ما نسبت و نزدیکی دارند
ولی
ما آدمیم رافی
همه ما در هر سنی دوست داریم برای خودمون دوست داشته بشیم نه برای منافعی که به دیگران می رسونیم
اگرچه حتی در زندگی بعد بلوغمون هم فقط با اتکا به داشته هامون قضاوت میشیم و پذیرفته می شیم
می تونی درک کنی پدر یا مادر فقیر بودن در یک خونواده چه معنایی داره؟
پدری که توان مالی نداره تا خواست های عرفی بچه یا بچه هاش رو تامین کنه
یا
میتونی حال اون مرد یا زنی رو درک کنی که بخاطر دارایی یا درامدش مورد پذیرش افراد خونواده اش هست و با کاهش یا از دست دادن دارایی یا درامدش احترام و محبت و اهمیتش هم در خونواده از بین میره ؟



" اونقدر سطح توقعم رو از همه کم کردم که برای خودم هم عجیبه و حس میکنم اینجوری خیلی راحت ترم."
این کاریه که همه مجبورند انجام بدند تا از تلخی ناشی از عدم پذیرش رنج کمتری ببرن . تحمل بی پدری خیلی آسون تر از داشتن پدریه که رابطه پدر فرزندیش رو انجام نمیده .
این رو هم بگم بنظرم " پول" اساس زندگی بعد بلوغ ما رو -چه بخواهیم و چه نخواهیم - تشکیل میده . دل کندن از پول برای " شخصی دیگر "خیلی سخته
و
تقریبا تمام روابط ما در بزرگسالی مستقیم یا غیر مستقیم با پول محک می خورند .شاید با استثناهایی مثل همین روابط در دنیای مجازی
متوجه منظورم می شی؟
منظورم اینه که خیلی سخته که بدون صدمه زدن یا صدمه دیدن با کسی که وضعیت پولش با تو تطبیق نداره معاشر باشی
این منطق " کبوتر با کبوتر باز با باز " بر اساس تجربه های تلخ زیادی ایجاد شده
وقتی پای پول و مناسبات پولی پیش میاد
- لااقل در دورانی که ما هستیم -
همه ملاحضات دیگه رنگ می بازند
من معذوریت هر کسی روکه در این راستا به ما پشت می کنه می پذیرم و اون رو نشانی از خط قرمز این روزهای ما میدونم .
گذشتن از این خط قرمز کار هر کسی نیست و نباید انتظارش رو هم از کسی داشته باشیم



" متاسفانه حمایت های بیش از حد خانواده از فرزندان باعث شده همگی وقتی وارد جامعه میشیم واقعیت های زندگی بدجور مثل پتک بخوره توی سرمون. "
مساله سر تعیین همون " بیش از حد" بودن حمایته .
در جایی ممکنه خرید یک ماشین برای فرزند دانشجوت بیش از حد باشه و در جای دیگه کمک به تامین پول پیش خونه فرزند تازه ازدواج کرده ات ممکنه حتی " کافی " نباشه
واقعا پیدا کردن این حد درست کار سختیه
و این رو هم بگم این روش که بچه رو در رودخونه زندگی بندازیم تا انقدر دست و پا بزنه تا شنا یاد بگیره روش مورد علاقه من نیست
به همون اندازه که اگر بچه رو در قسمت کم عمق استخر زندگی وادار به آب بازی کنیم
ولی تعارض شرایط زندگی در خونواده با زندگی در خارج از اون چیزیه که قابل انکار نیست ولی واقعا نمیشه نسخه ای عمومی نوشت که چطورمی شه این تعارض رو کم کرد.
بنظرم اساسا سرنوشت ما هم مثل اون جوجه گنجشک هایی هست که برای اولین بار از لونه اشون به بیرون میپرند .
بعضی ها زمین میخورند و آسیب می بینند و تعدادی هم موفق میشن خودشون رو به ارتفاعی دیگه برسونن و خط سیر زندگیشون رو ادامه بدند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد